اخبار استارتاپی یادداشت

ریحون؛ محصول یک سفر سه‌ساله بود

یادداشت سهیل علوی ‌بنیانگذار ریحون

سهیل علوی ریحون
از اینکه توانستم در سرزمین مادری‌ام، با کمک بچه‌ها و سرمایه‌گذاران، شرایطی را فراهم کنم که افراد بتوانند استعداد‌های خودشان را به نمایش در‌بیاورند و در نوشته‌شدن داستان‌های استارتاپی ایران سهمی هرچند کوچک داشته باشم، خیلی خیلی خوشحالم.

مهرماه سال ۱۳۹۳ به واسطه خداحافظی پدرم از این دنیا، به یکباره به ایران برمی‌گردم تا برای مدت کوتاهی در کنار مادر و خواهرم باشم.

هنوز چند ماهی از فروش و ادغام استارتاپمان به یک شرکت بزرگ آمریکایی نگذشته بود و تصمیم داشتم مدتی را قبل از شروع پروژه بعدی استراحت کنم که پدرم با رفتنش، من را راهی ایران کرد.

در آن دوره به‌شدت نیاز داشتم تا ذهنم را درگیر کاری کنم. به دعوت شتاب‌دهنده آواتک، شروع به اشتراک‌گذاری تجربیاتم در حوزه طراحی محصول با تیم‌هایی که وارد اولین چرخه شکل‌گیری دوران طلایی اکوسیستم استارتاپی ایران شده بودند، کردم.

از آن همه انرژی بچه‌ها و استعداد‌هایشان ‌حیرت کرده بودم. از کنارشان‌بودن لذت می‌بردم. از اینکه در کشور خودم بودم، احساس زنده‌بودن پیدا کرده بودم.

بدترین اتفاق زندگی‌ام به زیباترین تجربه‌ام بدل شده بود. بیشتر، این من بودم که یاد می‌گرفتم. تصمیم گرفتم بمانم.

انتخاب ایده سفارش آنلاین غذا زمان زیادی نبرد. سال‌ها بود که خودم از کاربران سایت‌های سفارش غذا در خارج از کشور بودم.

به همین دلیل وقتی که در آواتک بودم و زمان ناهار و یا شام می‌رسید، نبود اپلیکیشنی که تجربه استفاده لذت‌بخشی داشته باشد را احساس می‌کردم.

از آنجا هم که این ایده توسط شرکت دیگری در آن زمان در حال اجرا بود، احساس رضایت داشتم. رقابت خوب است.

با وجود اینکه چند ماه از شروع چرخه اول آواتک گذشته بود و تیم‌ها نزدیک به روز ارائه به سرمایه‌گذاران می‌شدند، طراحی محصول را شروع کردم.

فرصت زیادی برای پیدا‌کردن هم‌تیمی نداشتم و سال‌ها بود که در ایران هم نبودم.

در آخر با رامین و پرهام آشنا شدم و شجاعتشان را برای شروع همکاری در کاری که هنوز در حد یک ایده بود، ستایش کردم.

کار را شروع کردیم و در کمتر از یک ماه اولین سفارش از سایت را دریافت کردیم.

روز ارائه به سرمایه‌گذاران فرا‌رسید و اولین سرمایه شرکت که رقم قابل توجهی هم در آن زمان بود، دریافت کردیم.

وارد اولین دفتر رسمی ریحون در یوسف‌آباد شدیم و تمرکز روی ساخت تیم را شروع کردیم.

از آن زمان تا امروز بیش از ۳ سال و نیم می‌گذرد و ریحون الان یک خانواده ۱۲۰نفره است.

نوشتن داستان‌هایی که مابین این زمان اتفاق افتاده برای خودش یک کتاب می‌شود. من هیچ وقت نمی‌خواستم ایران بمانم و به خودم ۳سال زمان داده بودم.

در این مدت هم به دنبال افرادی بودم که بعد از من راه شرکت را ادامه بدهند و خیلی خیلی خوش‌شانس بودم که با بابک کبیری و آنتونی آشنا شدم تا مدیریت تیم را بعد از من به عهده بگیرند و من با خیال آسوده بتوانم ایران را ترک کنم و فقط دورا‌دور نظاره‌گر رشد و شکوفایی آنها باشم.

از اینکه توانستم در سرزمین مادری‌ام، با کمک بچه‌ها و سرمایه‌گذاران، شرایطی را فراهم کنم که افراد بتوانند استعداد‌های خودشان را به نمایش در‌بیاورند و در نوشته‌شدن داستان‌های استارتاپی ایران سهمی هرچند کوچک داشته باشم، خیلی خیلی خوشحالم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *