یادداشت رضا جمیلی | راستش ما که پدر امید اکوسیستم هستیم و بابت یادداشتها و گزارشها ومصاحبههای امیدبخشمان در مظان اتهامیم که پمپاژ خیال و حباب میکنیم هم، این روزها حالمان زیاد تنظیم نیست! ما که در این دو سال و اندی گذشته، تلاشمان این بوده که نقد را با ناامیدی مترادف نکنیم و اگر کاستی و کجیای دیدیم آن را با کلیت اکوسیستم استارتاپی کشور یکی نپنداریم و سعی کردهایم به دور از غرزدن، نقد را با مختصات واقعی آن – البته با یک دوز معقول از خوشبینی- به پیش ببریم هم با خبرهای این روزها کمی ناخوشاحوالیم. ما این روزها کمی زخمی رخدادهایی هستیم که آنها را نه به نفع اکوسیستم کسبوکارهای نوآورانه کشور میدانیم نه به سود منافع ملی و اقتصادی که این روزها با دوپینگ سرپا مانده. ما، رسانه استارتاپهای ایران از بابت کمبود سعهصدر و محدودیت و فشار، که نه نامها و برندها را بلکه امید جوانان استارتاپی را نشانه رفته، دلنگرانیم. راستش اگر واژه قشنگ دلواپس، در این سالها دستمالی نشده بود، دوست داشتم بنویسم این روزها ما دلواپسیم و این دلواپسی نه برای چند کسبوکار اینترنتی که برای جریانی از آیندهباوری است؛ برای موجی از تلاشهای متکی بر استعدادهای ایرانی که در دوره رشد نوزادیاش آنقدر شکننده است که هر بادی ممکن است باغش را خزانزده کند. اکوسیستم استارتاپی ایران، این روزها بیش از هر محدودیتی، بیش از هر تنگنظری و نادیدهگرفتنی، دیدهشدن و حمایت و بر سر زبانها بودن را میطلبد؛ آنهم از همه آنها که دستشان میرسد کاری کنند؛ از رسانهها گرفته تا تصمیمگیرندگان نهادهای مختلف.
ما در شنبه همیشه خوشبینیم. سنگ بنای شنبه، حمایت از کسبوکارهای نوآور ایرانی بوده و هست و خواهد بود. همین چند روز پیش بود که در برنامهای تلویزیونی آرش صفاریانپور، که آنطور که من از دوستان علمدوستم شنیدهام از آدمهای شناختهشده برنامهسازی علمی تلویزیون هم هست، شنبه را در برنامهای معرفی میکرد. جملهای گفت که برای من بیش از یک اظهارنظر درباره شنبه، بیانگر نگاه تثبیتشده در رسانههای کشور ازجمله در صداوسیمای ملی ماست. او که با گشادهدستی و سخاوت «شنبه» را به مخاطبانش معرفی میکرد، در کنار علاقهای که به حوزه تخصصی هفتهنامه ما نشان داد، گفت به نظر میرسد شنبه برای استارتاپها رپورتاژ آگهی میرود. رپورتاژآگهی در دنیای ژورنالیسم، معرف یک سطح نازل از تولیدمحتواست که نمیتوان و نباید چندان جدیاش گرفت. این نوع نگاه، گناه صفاریانپور نیست، گناه آنهاست که درِ تلویزیون ملی کشور را به روی برندها و کسبوکارهای وطنی بستهاند؛ آنها که فکر میکنند اسم آوردن از یک استارتاپ در یک برنامه تلویزیونی حتما باید همراه با یک فاکتور در قالب آگهی باشد. ما در شنبه از همان روز اول این عهد را بستیم که از اسم بردن و جلدکردن این جوانهای 25- 24 ساله هراسی نداشته باشیم. از اینکه آنها را با عکسها به اصطلاح فولپیج به عنوان سلبریتی هفته معرفی کنیم، باکی نداشته باشیم، باکی نداشته باشیم که به ما بگویند از یک استارتاپ چقدر گرفتهاید که جلدش کردهاید، ناراحت نشویم اگر فکر کنند که این بچههای خندان روی جلد شنبه، بخشی از یک رپورتاژ آگهی هستند. از اینکه مدام برای دیگران و دوستان و همصنفیهایمان مثال بیاوریم که فوربس و تایم و بسیاری دیگر از معتبرترین نشریههای دنیای روزنامهنگاری، بیهیچ هراسی اوبر و اسلک و واتساپ و دیگر استارتاپهایشان را با تیترهای اسطورهای جلد میکنند، از این بگوییم که وقتی همه روزنامهها و نشریههای سراسری این کشور برای آخرین گوشیها و تبلتهای برندهای خارجی مفت و مجانی، ریویو مینویسند؛ آنهم با هزار آب و تاب، ما هم حق داریم و میتوانیم برای یک استارتاپ آیندهدار ایرانی تولیدمحتوا کنیم، جلدش کنیم و حتی به آن لقب «آینده کسبوکار» این کشور را بدهیم.
از تبسم لطیفی اسم ببریم، درباره حمید و سعید محمدی، درباره حسام آرمندهی به عنوان آدمهای ویژنری این کشور گزارش بنویسیم. همانطور که از ایدهها و جاهطلبیهای زاکربرگ و ریچارد برانسون و الون ماسک با شوق و ذوق و گاه حیرت میگوییم و مینویسیم، در مقیاس داشتههای خودمان از مجید حسینینژادها و شاهکارها و لطفیها و حاجیمحمدیها و بقیه استارتاپیها هم بگوییم و بنویسیم. اگر ویژن و اقتصاد و تکنولوژی ما در حد اقتصاد و داشتههای آنها نیست، پس چرا باید بهراسیم از اینکه کسی داستانهای موفقیت استارتاپهای ایرانی را با اسپیسایکس و فیسبوک و… بخواهد مقایسه کند و پوزخند بزند؟! نترسیم از اینکه مبادا انتخابهای ما، اسمهایی که ما در تلویزیون و روزنامهها و شنبه و پایش و… به زبان میآوریم، به فکر پول درآوردن هم هستند. مگر زاکربرگ و الون ماسک کم پول درآوردهاند؟! نترسیم از اینکه مبادا این جوانها روزی اشتباه کنند و یا کسبوکارشان شکست بخورد و ما خیط شویم! مگر همین زاکربرگ نبود که این اواخر آن گند بزرگ را بالا آورد؟! مگر فضاپیمای ماسک هنوز بلندنشده، نترکید؟! استارتاپهای ایرانی بیش از هر زمان دیگری نیازمند حمایت هستند، از شنبه و صفاریانپور و برنامه موتور جستوجویش، از پایش و روزنامههای یومیه گرفته تا آنها که کمی در مورد ماهیت استارتاپها شک و تردید دارند، باید از اینکه هواخواه کسبوکارهایی در بیایند که آینده را خواهند ساخت، هراسی نداشته باشند.
راستش با بچههای تحریریه ایدهای داشتیم که برای این شماره یک ستون سفید منتشر کنیم با این تیتر: «حرفهایی که نمیتوان زد» و کمی دلخوری خودمان را از برخوردهایی که با اکوسیستم استارتاپی میشود، نشان دهیم. اما در نهایت فکر کردیم روزی که به این نتیجه برسیم که نمیتوان حرفهایی که باید را زد، ترجیح میدهیم نباشیم. هنوز ما اعتقاد داریم که گفتوگو تنها راه عبور از موقعیتهای دشوار و سوءتفاهمهاست. هنوز ما اعتقاد داریم که حرفها را میتوان زد. باید کمی صبوری کرد و فراموش نکرد که آنها که در این روزهای «تحریم و ترامپ»، جوانیشان را خرج این سرزمین میکنند، سزاوار برخوردهای شبانه نیستند. آنها، یعنی همین استارتاپیها باید این مجال و این محمل برایشان فراهم باشد که ایدههایشان را برای به حرکت درآوردن چرخهای در گلمانده اقتصاد عملی کنند، کسبوکارهایشان را در روزهایی که همه دلارباز و یوروباز شدهاند، با خون دل حفظ کنند و چشمشان را به روی پیشنهادها و شتابدهندهها و دانشگاههای خارجی ببندند! این ماندن و سختجانی، این اصرار بر توانستن، چه پاسخی باید از سوی دیگر بازیگران اقتصادی و اجتماعی و احیانا سیاسی و امنیتی کشور بگیرد؟ تنوع این پاسخ هرچقدر باشد، مخرج مشترک آنها باید «حمایت» باشد. هر راهی که اکوسیستم استارتاپی میرود، هرقدر به مذاق ما یا دیگری خوش نیاید، این راهی است که همه همسایگان ما در خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان، همه آنها که گاهی بیش ازهمسایگی، سر ستیز دارند با ما، سالهاست که رفتهاند و میروند و این روزها دارند میوهاش را هم میچینند، میوهاش را به دلار و یورو میچینند و همه سعیشان این است که اکوسیستمهای نوآور خود را با جذب نخبههای استارتاپی دیگر کشورها، قدرتمندتر کنند. در این روزها ما نباید آب سرد بریزیم روی آتش شور و استعداد جوانهای استارتاپی. نباید خبرهای دلسردکننده را دستبهدست کنیم و هی به خودمان بگوییم: حالا چه میشود؟!