هفته گذشته اختلال در زیرساختهای فناوری باعث شد داد بسیاری از کسبوکارهایی که از این فناوریها استفاده میکردند، در بیاید.
فارغ از اینکه حق با کیست، میخواهم به یک رفتار جمعی خودمان بپردازم: غرزدن دستهجمعی! میگویند وقتی که درد همگانی میشود و همه به نسبت مشخصی از درد بهرهمند میشوند، تحمل آن برای همگان آسانتر میشود. یکی از راههایی که احتمالا ما در زندگی شخصی و کاری سعی میکنیم با دردها کنار بیاییم هم همین غرزدن است. ما غر میزنیم و خودمان را خالی میکنیم. وقتی که دستهجمعی مینشینیم کنار هم از بدیهای روزگار میگوییم و خوشحال میشویم که همه آن چیزهایی که ذهن ما را مکدر کرده در ذهن دیگری هم هست. اینطوری میشود که به مرور عادت میکنیم به غرزدن. حتی اگر اوضاع خوب هم باشد سعی میکنیم غر بزنیم.
در دانشگاه شریف زمانی که دانشجو بودم، یک عادتی در بچهها وجود داشت که وقتی به هم میرسیدند، غر میزدند که اصلا نتوانستند چیزی بخوانند و الان نخوانده آمدهاند سر جلسه امتحان. بعد نمرهشان هم میشد ۱۶ که تقریبا نمره بالایی در شریف محسوب میشد و بادی به غبغب میانداختند که آره اصلا هیچی نخوانده بودم. این در حالی بود که دوست عزیز ما پدر درس را درآورده بود و البته خودش را، و مسئلهای نبود که برای آمادگی در امتحان حل نکرده باشد. من و امثال من هم که عاشق درس نخواندن بودیم، گول این ظاهرا دوستان را میخوردیم و خیلی فشار خاصی به خودمان نمیآوردیم و با نمرههای ناپلئونی واحدها را پشت سر میگذاشتیم. در شریف عادت بدی بود که اگر میدیدند کسی در ملأعام مرتکب عمل شنیع درسخواندن میشود، او را با واژه «خرخوان» مورد عنایت قرار میدادند. این میشد که جماعت هم برای اینکه مصداق واژه خرخوان نشوند، تظاهر میکردند به اینکه اصلا نمیخوانند؛ کلاسها را شرکت نمیکردند و کلاسهای حل تمرین را نمیآمدند و روزها میآیند دانشگاه قدم میزنند و آخر ترم هم امتحان میدهند و یک نمرهای میگیرند و تمام. مشکل این بود که یک ارزش در طول زمان به ضدارزش تبدیل شده بود و آدمها مجبور بودند در پنهانی برای آن چیزی که میخواستند، تلاش کنند.
حالا حکایت ماست. این موضوع در فینتک هم هست و در همه بخشها هم هست. با توجه به اینکه تمرکز من بر فینتک است، فعلا فقط به مسائل مبتلا به فینتک میپردازم. ما در فینتک مانند بقیه بخشهای این اکوسیستم نحیف عادت کردهایم غر بزنیم که مالیات و بیمه پدر ما را درآورده. ما عادت کردهایم غر بزنیم که نمیگذارند کار کنیم. ما عادت کردهایم از بانکها گله کنیم که به ما API نمیدهند. ما عادت کردهایم به اینکه غر بزنیم که سرمایهگذارها هیچ چیز نمیفهمند. ما عادت کردهایم و این خیلی بد است. مشکل اینجاست که اگر هم کسی بگوید میشود در همین شرایط سخت که هر روز یک مشکل عجیب و غریب رخ میدهد، کار کرد. کافی است یکی بیاید بگوید که حتی اگر بانکها API ندهند و شرکتهای بزرگ فناوری هم کمکی نکنند، میشود کار کرد، مانند شریف با واژهای مثل خرخوان او را مورد عنایت قرار میدهیم که فلانی آویزان دولت و شرکتهاست.
از آن طرف هم البته میشود به ماجرا نگاه کرد. بانکها و کسبوکارهای بزرگ طبیعی است که تمایلی به این ندارند که استارتاپهای کوچک با ادعاهای بزرگ بیایند و جای آنها را بگیرند. طبیعی است که حتی اگر ظاهرا برخی از بانکها هم عَلَم حمایت بردارند ولی در عمل هیچ تمایلی ندارند استارتاپها بتوانند به جایی برسند. اینکه استارتاپی بیاید نوآوری کند و بزند از اساس همه چیز را تغییر دهد بعد بگوییم اشکالی ندارد سفرهای پهن شده و همه کنار هم نشستهایم و از این خوان نعمت میخوریم، شدنی نیست. یا خودمان را به آن راه زدهایم یا اصلا نمیدانیم درباره چه داریم صحبت میکنیم.
خلاصه اینکه تا زمانی که از واقعیت متنفریم و دوست داریم با غرزدن خودمان را خالی کنیم، همین آش است و همین کاسه.
سردبیر ماهنامه عصر تراکنش