ویدیو این پنل را از اینجا ببینید
- در این پنل میخواهیم نسبت راهاندازی استارتاپ را با برگشتن کسانی که مهاجرت کردهاند، مورد بررسی قرار دهیم و اینکه ببینیم استارتاپ و فرصتهای استارتاپی چقدر میتواند در برگشتن بخشی از نخبگان کشور موثر باشد. در واقع تاکید این پنل روی اکوسیستم استارتاپی ایران و این پرسش است که چه چیزی باعث شد به ایران برگردید و آیا ایده راهاندازی استارتاپ روی مهاجرت معکوس نخبگان تاثیرگذار است؟
حسین اخلاقپور: من ۲۷ سال آمریکا بودم و در این مدت ۱۲ سال در سیلیکونولی فعالیت میکردم و در شهرهای مختلف دیگری هم از آمریکا حضور داشتم، اما سیلیکونولی یک محیط کاملا استثنایی است.
برای من خیلی مهم بود که بدانم چه چیزی باعث بزرگی و اعتبار سیلیکونولی شده است و به چه صورت میتوان «تهرانولی» را راهاندازی کرد. یکسوم استارتاپهای آمریکا از این منطقه بیرون میآیند؛ منطقهای که شعاع آن ۲۰ کیلومتر است که منطقهای با این شعاع دارای این همه استارتاپ شده است و استعدادها را به سمت خود میکشاند و وقتی شخصی به آنجا میرود و با شرکتهای خوب و معتبر کار میکند، ماندگار میشود.
این جو استارتاپی ایران که ایجاد شد و آن تجربه شخصی من در راهاندازی استادکار ، باعث شد که تهران را به عنوان یک هدف جدی نگاه کنم که اگر میخواهم یک استارتاپ خوب راهاندازی کنم به جای سیلیکونولی، میتوان این کار را در تهران راهاندازی کرد.
مسلما میدانستم که تهران خیلی متفاوتتر از سیلیکونولی است اما در واقع انسان دوست دارد با بعضی از این چالشها درگیر شود. مثلا همینکه گزینههایی در اینجا وجود دارد که در آنجا وجود ندارد.
قبل از اینکه به طور کامل از آمریکا خارج شوم، برای روبهراهشدن کارها بین آمریکا و ایران در سفر بودم و در این سه ماهی که من مرتب در رفت و آمد بودم، احساس کردم که واقعا محیطی که در ایران برای استارتاپها بهوجود آمده، بهخصوص از پارسال تا الان از خیلی از شهرهای آمریکا بهتر است، یعنی به عبارتی دانشجویانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، در این فکر هستند که باید کار جدیدی شروع و یک استارتاپ راهاندازی کنند
- شما جایی را رها کردید که یکسوم استارتاپهای آمریکا در آن حضور دارند، در اینجا چه فرصتی دیدید که آنجا را رها کرده و به ایران آمدید؟
اخلاقپور: در سال ۲۰۱۰ با بچههای استنفورد گفتوگو میکردم که میتوان گفت در زمینه تکنولوژی بهترین دانشگاه در آمریکاست. در این بین با جوانی از تهران آشنا شدم که امبیای میخواند و بسیار باهوش بود و با دیدن چنین فرد باهوشی آدم دوست دارد زود با او گفتوگو کند.
در واقع نتورکینگ یعنی اینکه آدم بتواند افراد بااستعداد را تشخیص دهد که این کار بزرگترین رمز موفقیت در کار استارتاپ در دنیاست و من با این جوان آشنا شدم و دوست دارم که جواب این سوال را او بدهد.
حاتمی: من لیسانس و فوقلیسانس مخابرات از دانشگاه تهران هستم. اول دوست نداشتم کار مهندسی انجام دهم و به نوعی یک شکست برایم محسوب میشد. بدین جهت برای یک شرکت که کار برنامهریزی مالی و جذب سرمایه مالی انجام میداد، مشاوره مالی انجام میدادم.
در سال ۲۰۰۸ فقط مشاوره ایرانی انجام داده و گزارشهای مالی تهیه کرده و کارهای انگلیسی انجام میدادیم که بتوانیم خارجی حرف بزنیم ولی من با تمام وجود دوست داشتم که طرز تفکر ایرانی، مدیریت و حسابداری و گزارش مالی و عملیاتی ایرانی را به زبان بینالمللی ترجمه کنم و این ترجمه در واقع باعث میشد که به دو دنیای مختلف همزمان نگاه کنم که این دیدگاه به نوعی یک چالش بود.
سال ۲۰۰۹ به آمریکا رفتم و از دانشگاه استنفورد امبیای گرفتم و با آقای اخلاقپور آشنا شدم. در سال ۲۰۱۱ در شرکت آپورک که بزرگترین بازار بینالمللی کار در دنیاست کار کردم که ۱۴ میلیون فریلنسر در آنجا مشغول کار هستند. من در آنجا مدیریت یک بازار آنلاین یک و نیم میلیارد دلاری را بر عهده داشتم.
اگر میخواستم در آمریکا شغل خود را عوض کنم، مهمترین موضوع برای من آدمهایی بود که میخواستم با آنها کار کنم و طبق گفتههای آقای اخلاقپور، نتورکینگ و تشخیص استعداد مهمترین قابلیت یک مدیر است و بههمین خاطر استارتاپ موفق کسانی نیستند که ایدهای را پیشنهاد دهند که هیچکس آن را ارائه نکرده باشد بلکه موفقیت یک استارتاپ در این است که فرد پای ایده خود بایستد و آن را به ثمر برساند و به نوعی بتواند مشکلی را که سالها وجود داشته حل کند.
به طور کلی آن چیزی که من را به ایران آورد فرصتهای بکر ایران بود و بازاری که الان میتواند چند تکنولوژی شکستخورده در دنیا را نادیده بگیرد و سراغ تکنولوژی موفق برود.
من میتوانستم در آنجا وارد استارتاپ دیگری شوم که میتوانستم همبنیانگذار باشم یا اینکه نباشم و میتوانستم ۱۴میلیون نفر را مدیریت کنم و یا ۱۴ هزار نفر را در یک اپلیکیشن کوچک داشته باشم ولی این انگیزه که میتوانی به کشوری بروی و آنجا چیزی را عوض کنی و تاثیرگذار باشی، من را به ایران آورد.
- مشکل بزرگی که در سیستم استارتاپی وجود دارد، بحث نیروی انسانی است و اینکه همیشه ایده و سرمایه وجود دارد ولی نیروی کار وجود ندارد. شاید بتوان در این باره هم صحبت کرد و اینکه آیا امکانپذیر است که نیروی انسانی و شبکهسازی را فرامرزیتر کنیم؟
ایمان عقیلیان: من دوست داشتم فیزیکدان شوم و به المپیاد فیزیک رفتم و از فیزیکدانهای موفق دنیا الگو میگرفتم. به آمریکا رفتم و فوقلیسانس فیزیک گرفتم. زمانی که دانشجوی دکتری بودم، به دانشکده مدیریت رفتم و یک پروژه برداشتم و ترم بعد سه پروژه گرفتم و ترم بعد از آن نامه استعفای خود را به مدیر دانشکده فیزیک دادم و به این قطعیت رسیدم که نمیخواهم فیزیکدان شوم! شاید بودن در آمریکا این اعتماد به نفس را به من داد که پی راهاندازی یک چیز جدید در زندگی باشم و مسیری را که سالها در آن حرکت کردم را با اعتمادبهنفس کنار بگذارم و وارد یک مسیر ناشناخته و جدید شوم.
تکنولوژی و بیزینس خیلی برایم جذاب بود و دوست داشتم که در این حوزه کار متفاوتی انجام دهم. در طول یک سال با یک استارتاپ در سیلیکونولی کار کردم. در شروع سال ۲۰۰۹ به ایران برگشتم که داستان زندگی خودم را پیدا کنم و در آن موقع این کار برایم معنادار بود. سال ۹۰ وادا را همراه با چند تن از دوستان تاسیس کردیم که هنوز هم در حال رشد هستیم و ۲ سال است که اسمارت استدیو را تاسیس کردهایم.
واقعا مهمترین موضوع ساختنهای بزرگ این است که با آدمهای توانمند و باهوش کار و یک مسئله را حل کنیم. یکی از بزرگترین استعدادهای کارآفرین این است که آدمهای بااستعداد را پیدا کند؛ یعنی آدمهایی که در زمینههایی خیلی بزرگتر فکر کنند و آن را به مرحله اجرا درآورند و هیچ هراسی از کارکردن با آدمهای بزرگتر از خودشان نداشته باشند.
افرادی هستند که سالی چند بار به ایران میآیند ولی فقط برای دید و بازدید و اتفاق خاص کاری در این بین نمیافتد چون که در خارج از کشور زندگی و گرفتاری خودشان را دارند و برای مستحکمکردن روابط باید ما روی خودمان حساب باز کنیم، یعنی افرادی که در اینجا حضور دارند و وقتی کارهای واقعی در اینجا وجود داشته باشد و بیزینسهای واقعی در اینجا در حال رشد و بهوجود آوردن پول هستند، باعث نزدیکشدن به جرم بحرانی میشوند. این جرم بحرانی وقتی بیشتر میشود که شروع به جذبکردن آدمها به سمت خود باشند. وقتی پول در این اکوسیستم میچرخد، باید بتوانیم آدمهایی را استخدام کنیم که ممکن است هزاران کیلومتر از ما دور باشند.
حاتمی: برتریهای بازار یا فضای ایران با فضای آمریکا چیست و چه چیزی را میتوان به ایران آورد تا بهتر شود و اینجا چه چیزی وجود دارد؟ یک تفاوت خصوصیات کیفی رفتاری است.
مثلا در به اشتراک گذاشتن تجربهها، اگر از هر کسی که استارتاپ موفق، نیمهموفق یا شکستخورده دارد، سوال کنیم که آمار و یا اطلاعات استارتاپ خود را در اختیار ما بگذارد، احساس میکند که اطلاعات استارتاپش به نوعی رمزوراز است و نباید در اختیار کسی قرارش دهد، ولی واقعیت این است که کل بازار دچار این ترس و هراس است که نباید اطلاعات را به کسی داد، در حالی که یک همافزایی خیلی زیاد از به اشتراکگذاری و آموزش جمعی عمومی ایجاد خواهد شد که باعث میشود کل جامعه استارتاپی ایران ارتقا پیدا کند و این یعنی نتورکینگ؛ یعنی آن تجربیات و آموزشهایی که من دارم را به دیگران آموزش دهم و با دیگران درمیان بگذارم.
نکته دوم اینکه شکست در فرهنگ ایرانی خیلی ملامتبار است ولی در فرهنگ استارتاپی نباید بدینگونه باشد. وقتی روزمه استارتاپی خود را در سیلیکونولی نشان میدهیم و میگوییم که یک کار را شروع کرده و شکست خوردهام ولی از این شکست درس و تجربیاتی هم گرفتهام، برای آنها خیلی باارزش است. یادگرفتن و جذبکردن و به اشتراک گذاشتن جزو ارزشهای اجتماعی و ارزشهای بیزینسی فضای اکوسیستم استارتاپ است.
نتورکینگ یکطرفه نیست و هر دو طرف باید با هم همکاری داشته باشند و آدمها را به هم معرفی کرده و از تجربیات همدیگر استفاده کنند و آنقدر که از ایرانیهای خارج از کشور نصیب ما میشود، از داخلیها نصیبمان نمیشود.
- میخواهم این سوال را از آقای اخلاقپور داشته باشم که بعد از ۲۷ سال کار و زندگی در آمریکا وقتی به اکوسیستم ایرانی برگشتید، چه ویژگیای دیدید که فکر نمیکردید با آن مواجه شوید؟
اخلاقپور: در واقع قبل از اینکه به طور کامل از آمریکا خارج شوم، برای روبهراهشدن کارها بین آمریکا و ایران در سفر بودم و در این سه ماهی که من مرتب در رفت و آمد بودم، احساس کردم که واقعا محیطی که در ایران برای استارتاپها بهوجود آمده، بهخصوص از پارسال تا الان از خیلی از شهرهای آمریکا بهتر است، یعنی به عبارتی دانشجویانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، در این فکر هستند که باید کار جدیدی شروع و یک استارتاپ راهاندازی کنند و البته بعد هم باید یاد بگیرند که چطور با همدیگر تیم شوند که این هنوز عادی نشده است؛ یعنی به عبارتی همه میخواهند استارتاپ خودشان را راهاندازی کنند و این مسئله خوبی است و بعد میبینند که نمیتوان با تیمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد.
باید تیمها دست به دست هم دهند. پروژهای که در آمریکا مثلا ۵۰سال پیش در سیلیکونولی راهاندازی شده و الان در ایران بهوجود آمده، میتواند در ایران با سرعت بیشتری رشد کند.
مهمترین موضوع در ایران این بود که تعداد زیادی استارتاپهای ارلیاستیج راهاندازی شده؛ استارتاپهای کوچکی که هر کدام ایدههای مختلف داشتند و میخواستند ایدههای خود را بزرگ کنند. ولی هنوز تعداد استارتاپهایی که تولید خود را تکمیل کرده و وارد بازار شده و دنبال رشد باشند، کم است، چون هنوز اکوسیستم آن کامل نشده است.
فرق بین استارتاپهای ایران و خارج در این است که وقتی در آمریکا استارتاپی راهاندازی میشود، بهخصوص در سیلیکونولی شخص میخواهد کل مردم دنیا را تامین کند؛ یعنی میلیاردی فکر میکند و میتواند میلیاردها نفر را تحت تاثیر قرار دهد، ولی در ایران به این صورت نیست و به دلایل مختلف فکر استارتاپها این است که فقط ایران را تحت تاثیر قرار دهند.
اما به خاطر اینکه فضای ایران فضای بکری است، سریعتر میتوان به آن حد رسید. ولی در آمریکا به دلیل وجود رقیب، رسیدن به این مراحل با مشکلات بیشتری همراه است. اما وقتی همه آن مراحل را رد کنید، ویسیها به شما کمک میکنند که فراتر از آمریکا رفته و همه دنیا را دربربگیرید.
ما هنوز شرکتهای چندانی در سطح دیجیکالا و اسنپ نداریم. نباید شرکتهایی که در زمینههای یکسان با هم کار میکنند همدیگر را رقیب محسوب کنند. آنها صرفا قسمتی از بازار آفلاین را به آنلاین تبدیل میکنند و اینقدر آفلاین، بزرگ است که جا برای همه این استارتاپها وجود دارد؛ یعنی همه باید دست به دست هم دهند و همانطور که حسین گفت همه باید اطلاعات خود را به اشتراک بگذارند، چونکه این اشتراک باعث رشد سریع بازاری بزرگ میشود و هر چقدر این بازار سریعتر بزرگ شود، یعنی کل ایران در دستان استارتاپهاست و آن وقت است که به فکر گرفتن بازار جهانی میافتند.
وقتی سالها در آمریکا زندگی میکنید، چیزهایی را به عنوان استاندارد قبول میکنید که وقتی با این طرز تفکر وارد ایران میشوید، ممکن است با چیزهای متفاوتتری مواجه شوید که به آنها عادت نداشتهاید و برای بعضی از افراد شوک فرهنگی داشته باشد. ولی من موقع برگشتن این ذهنیت را برای خودم بهوجود آوردم که من دارم به کشوری برمیگردم که خیلی چیزها در آن فرق دارد
- آقای عقیلیان، سوال من از شما این است که اگر یکی از دوستان شما که در یک فضای استارتاپی خارج از ایران کار میکند و میخواهد استارتاپی راهاندازی کند، چه توصیهها و دلایلی برای اینکه او این کار را در ایران انجام دهد برایش دارید؟
عقیلیان: وقتی سالها در آمریکا زندگی میکنید، چیزهایی را به عنوان استاندارد قبول میکنید که وقتی با این طرز تفکر وارد ایران میشوید، ممکن است با چیزهای متفاوتتری مواجه شوید که به آنها عادت نداشتهاید و برای بعضی از افراد شوک فرهنگی داشته باشد.
ولی من موقع برگشتن این ذهنیت را برای خودم بهوجود آوردم که من دارم به کشوری برمیگردم که خیلی چیزها در آن فرق دارد و اگر بخواهم با این مشکلات کلنجار بروم خیلی زود ناامید و فرسوده میشوم به همین جهت انتظارات خود را تغییر دادم و الان اگر بخواهم از یک طرف تهران به طرف دیگر بروم، یک ساعت برای آن وقت میگذارم!
وقتی در مورد آمریکا و اروپا صحبت میکنیم، باید انتظاراتمان را در مورد واقعیتهای ایران کالیبره کنیم و اگر میخواهیم در این کشور کار و زندگی کنیم، نباید انتظاراتمان مثل شهروندان سوئیس باشد و با آن انتظارات از خانه بیرون بیاییم و هر روز مایوس شویم و با یاس برگردیم خانه. در مورد تفاوتها اگر بخواهم صحبت کنم، به چیزهای خیلی خوبی اشاره شد شفافیت و صراحت در گفتوگو یعنی وقتی آدمها حرف میزنند، راحت حرف بزنند، از تجربیات، اعداد و ارقام و شکستهایشان صحبت کنند.
در فرهنگ ایرانی آبرو و حیثیت خیلی مهم است و به دلایلی فکر میکنیم که این آبرو با هر چیزی خدشهدار میشود، حتی شکستهای کوچک و بزرگ. وقتی در استارتاپ قرار داریم، باید فکر و نظر خود را تغییر دهیم و به طور مشخصی میتوان گفت که من کاری انجام دادم ولی نشد و یا شکست خوردم و گنگ و پیچیده حرف نزنیم.
یکی دیگر از تفاوتها این است که در آمریکا تیمسازی راحتتر است و آدمها راحتتر با هم تیم میشوند. من وقتی دانشجوی دکتری بودم وارد یک آزمایشگاه جدیدی شدم که ۱۴ دانشجوی لیسانس، فوق لیسانس و دکتری از ۵ سطح مختلف در آن کار میکردند که حتی بعضی از آنها انگلیسی را به خوبی صحبت نمیکردند.
ساعت ۹ صبح وارد آزمایشگاه شدم که استادم من را به همه معرفی کرد و رفت، ما با هم کمی حرف زدیم و وقتی ساعت ۱۲ ظهر شد به آنجا احساس تعلق میکردم و حس میکردیم با هم یک تیمی هستیم و میخواهیم یک ماموریت را انجام دهیم و این تیمبودن خیلی راحت اتفاق افتاد، شاید به خاطر صراحت و شفافیت آدمهاست که به دلایل مختلف چیزی را از هم پنهان نمیکنند و هر چیزی را که میبینیم به همان شکل است.
من هیچ وقت کسی را تشویق به مهاجرت نمیکنم و سعی هم نمیکنم کسی را از مهاجرتکردن منصرف کنم و هیچ وقت هم سعی نکردم کسی را متقاعد کنم که به ایران برگردد. چون این یک تصمیم شخصی است و آدمها باید همه جوانب را در نظر بگیرند.
اما اگر بخواهیم در تصمیمگیری به همدیگر کمک کنیم، باید شفاف صحبت کنیم و واقعیتهایی را که میدانیم با هم مطرح کنیم. در ایران فرصت کار کردن زیاد است و خیلی اتفاقها برای انجام دادن وجود دارد. میتوان مشکلات را به دیده یک کار و استارتاپ بنگریم و از آنها فرصتهای میلیارددلاری بهوجود آوریم.
حاتمی: اختیار داشتن باید همراه با مسئولیت باشد و جامعه تصوری از اختیار دارد که یا حرف حرف من است یا هیچ اختیاری ندارم. ما باید در تیمهایمان اجازه دهیم بحث شکل بگیرد و به مخالفتها احترام بگذاریم.
این فرایند فکر همه را رشد داده و باعث تصمیمهای بهتر میشود. باید به مشتری فکر کرد و اینکه چه انگیزهای برای آن ایجاد کنیم که از من خرید کند و من میتوانم چه مشکلی از مشتری برطرف کنم که به سمت کشیده شود و اگر مردم به سمت ما حرکت کنند، دولت هم پشت سر مردم به سمت ما میآید.
اخلاقپور: اصطلاحی است که میگویند «یکی که میبرد، یعنی من دارم میبازم.» ولی در دنیای استارتاپی بهخصوص استارتاپهای تهران اصلا به این صورت نیست. اگر شرکت شما ببرد، به موفقیت شما کمک میکند و بدانید که در حال ساخت اکوسیستم است و باعث میشود که استعدادهای خارجی با دیدن موفقیتهای ما به ایران میآیند و دانشگاههای ما وقتی شرکتهای موفق ایرانی را ببینند کمک میکنند که ما به کریتیکالمس برسیم و اگر از این حوزه عبور کنیم، این فضا به تهرانولی تبدیل میشود و قابل قیاس با سیلیکونولی است.
عقیلیان: کارآفرینی ترکیبی متناقض یا پارادوکسیکالی در خود دارد. از طرفی هم باید خیلی متواضع باشیم و هر روز آماده که واقعیتها شما را به چالش بکشند و چیزی که ممکن است امروز درست باشد، شاید فردا غلط باشد و دائما چیزهای جدید یاد بگیریم و خودمان را از اول اختراع کرده و از طرف دیگر باید خیلی شجاعت و به خودمان ایمان داشته باشیم که میتوانیم کارهای بزرگ را انجام دهیم. ولی جمعکردن همه این تناقضها در آدمها به یک صورت نیست و همه نمیتوانند همه این صفات را با هم داشته باشند و افرادی که این تواناییها را در خود میبینند، کارآفرینی فرصت خیلی خوبی برای رشد آنهاست.