اریکا اندرسن، مشاور و تحلیلگر فعالیت سازمانها و شرکتهای تکنولوژی است. او در این مطلب از تجربههای خود گفته است.
سالها درگیر این موضوع بودم که اهمیت استفاده مدرک یک شخص برای سنجش میزان توانایی او به عنوان یک کارمند برجسته چگونه است. من فکر میکنم اکثر مردم قضاوت نادرستی نسبت به میزان توانایی و تحصیلات دانشگاهی یک فرد دارند. آنها گمان میکنند اگر دو نفر با سن، زندگی و تجربه کاری کاملا مشابه اما با این تفاوت که یکی از آنها دارای مدرک دانشگاهی و دیگری فاقد آن باشد، مشغول به فعالیتی شوند، فرد دارای مدرک بهتر و موفقتر عمل خواهد کرد.
بنابراین من به این موضوع علاقهمند شدم و چند ماه پیش مقاله توماس ال فرایدمن با نام «چگونه در شرکت گوگل یک شغل بهدست آوریم؟» که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده بود را مطالعه کردم. این مقاله درباره یک مصاحبه میان آدام برایانت گزارشگر نیویورک تایمز و لازلو باک معاون ارشد روابط عمومی گوگل بود که در آن باک از فاکتورهای اصلی گوگل برای استخدام افراد سخن میگفت. باک بر این عقیده بود که نمره تست و یا معدل مدرک دانشگاهی هر فرد برای استخدام نمیتواند کارآمد باشد. ما به این نتیجه رسیدیم که این نمرات نمیتوانند چیزی را پیشبینی کنند.
منظور من نیز دقیقا همین است. یک نفر ممکن است در دانشگاه بسیار موفق باشد ولی در دنیای واقعی اینگونه عمل نکند و برعکس. باک میگوید امروزه درصد زیادی از افرادی که در گوگل استخدام میشوند، مدرک دانشگاهی ندارند. سپس باک چندین عامل مهم برای استخدام افراد در شرکت گوگل را بیان کرد که تعدادی از آنها در متن زیر آمده است.
1.توانایی یادگیری: باک بر این عقیده است که توانایی یادگیری مباحث جدید، متوجه شدن الگوهای برگرفته از قسمتهای مختلف یک منبع اطلاعات، مهمترین عامل برای یک کاندیدای استخدام در شرکت گوگل محسوب میشود. من گمان میکنم که میزان موفقیت مردم در دنیای امروزه وابسته به توانایی آنان در یادگیری کامل و سریع مسائل جدید است. این مسئله صرفا مربوط به شرکت گوگل، لینکدین و یا آمازون نیست بلکه شامل تمامی شرکتهایی که به نوعی در ارتباط با آفریدن ایدههای تازه هستند، میشود. هر شرکتی نیاز دارد کارمندانی داشته باشد که مشتاق و کنجکاو عمل کنند، خواستار انجام کارهای جدید حتی با اشتباهات بسیار باشند و چالشها و سوالات هرچند احمقانه بپرسند. زیرا اینها همگی برای ایجاد یک ایده جدید موثرند. بدین صورت یک شرکت میتواند موفق بوده و در آینده پیشرفت کند.
2.رهبری: باک و همکارانش به دنبال یافتن یک رهبر در هر سطح هستند. برای آنها سوالاتی از این قبیل هیچ اهمیتی ندارد: آیا شما تا به حال سابقه مدیریت داشتهاید؟ آیا مدیر فروش یک بخش بودهاید؟ در چه مدت زمان این مقام را کسب کردهاید؟ آنها به دنبال شخصی هستند که قدم پیش نهد و دیگران را هدایت و راهنمایی کند تا به نتیجهای مطلوب دست یابند بدون در نظر گرفتن اینکه شغل آنان در چه سطحی است.
3.تواضع: باک به این موضوع اشاره کرد که در یک آن واحد انگیزه و اشتیاق نسبت به مسئولیت محول شده میبایست با تواضع هر فرد تقابل داشته باشد. پذیرش یک ایده جدید از یک همکار که از کار مورد نظر اطلاع بیشتری دارد نمونه بارز این تقابل است. به گفته باک «در آن واحد شما نیازمند یک ضمیر کوچک و یک ضمیر بزرگ در هر فرد هستید.
من به این موضوع توجه کردهام که هنگامی که یک شخص از هر دوی این ویژگیها برخوردار باشد- یک انگیزه شدید برای موفقیت همراه با پذیرش ایدههای دیگران و یا قبول این موضوع که دیگران نیز حرفی برای گفتن دارند- آن شخص به طور چشمگیری هم در فعالیتهای تیمی و هم در فعالیتهای انفرادی موفق خواهد بود.»
4. حس مالکیت: در شرکت گوگل، مسئولان به دنبال افرادی هستند که بتوانند مسئولیت کارهای مختلف را بر عهده گیرند و شرکت را یک گام به جلو سوق دهند. برخورداری از کارمندانی که تنها از دستورات پیروی میکنند و مسئولیتپذیر نیستند برای یک شرکت گزینه مثبتی به شمار نمیرود.