جملهای هست که به لطف گروهها و کانالهای تلگرامی تقریبا همه آن را شنیدهاند: «به جای ناسزا گفتن به تاریکی، بهتر آن است که شمعی برافروزی». کمتر کسی میداند که اولینبار این جمله را پیتر بِننسون انگلیسی گفته است. او سال ۱۹۲۱ به دنیا آمد و همین چند سال پیش یعنی سال ۲۰۰۵ از دنیا رفت. در صفحه ویکیپدیای کمحجم فارسی او نوشته شده که وکیل و مدافع حقوق بشر بریتانیایی بوده است. میگویند کل زندگی او صرف حمایت از حقوق بشر شده و بنیادی وجود دارد که راه او را ادامه میدهد. نکته ظریفی در حرف او وجود دارد. بهتر است بر چیزهای خوب تمرکز کنیم تا بر چیزهای بد. میگویند به بچههای کوچک وقتی کار اشتباهی میکنند نباید گفت بچه بد. باید گفت این کاری که کردی بد بود. احتمالا آدمهای بزرگ را هم نباید به بد و خوب تقسیم کنیم. آدم بد و خوب نداریم؛ کار بد و کار خوب داریم. منتها مشکل وقتی ایجاد میشود که پای شاخص و معیار به میان کشیده میشود. جمله معروفی هست که به برتراند راسل نسبت میدهند: شعور تنها چیزی است که به عدالت توزیع شده چون هیچ فردی نسبت به کمبود آن اعتراضی ندارد. چند سال پیش هم کتابی به صورت پیدیاف در وب منتشر شد که خیلیها آن را دیدند و بعدا کتاب مجوز چاپ هم گرفت و حتی جلدهای دوم و سومی هم از آن منتشر شد با عنوان بیشعوری. بیشعوری دقیقا آن نقطهای است که پای شاخص به میان کشیده میشود. برخی در همین اروپا دوره افتادهاند که رفتار مردم را تغییر دهند. دیدید چقدر سریع غلت خوردیم به سمت نیمه خالی لیوان. روشنکردن چراغ و تمرکز بر روشنایی بسیار سختتر از تمرکز بر تاریکی است. دیدید وقتی داریم غر میزنیم، چقدر راحت است. در سالهای گذشته غرزدن به لطف گسترش تلگرام راحتتر هم شده است و هر کسی میتواند در ابعاد مختلف غر بزند. از یک جایی به بعد غر زدن به فحش دادن تبدیل میشود. یکی از خوبیهای گسترش تلگرام و اینستاگرام در ایران این بود که برخی افراد ظاهرا مودب و باتربیت و با شعور نشان دادند که در کودکی به اندازه کافی روی ادب و تربیت و شعور آنها کار نشده است. میشود نکته مثبت ماجرا را دید؛ جامعه ایرانی در حال پوستانداختن است و دروغگفتن و دورویی در حال از بین رفتن است. وقتی کسی قرار است درمان شود ابتدا باید بیماریاش را قبول کند. نمیشود کسی قبول نداشته باشد که بیمار است و به دکتر هم مراجعه نکند و بعد انتظار داشته باشد که خوب شود.
قصه امروز ما همین است. گرفتار وضعیتی پرتناقض شدهایم؛ وضعیتی به شدت پیچیده. منتها به همان اندازه که شرایط پیچیده است، به همان اندازه فضا هم بکر و آماده است. نکته مهم اینجاست که تناقضهای موجود در این شرایط را باید بخشی از فعالیتهای کسبوکار بدانیم. در نشست فینتک هفته گذشته، نیما نامداری گفت که آسیا و اروپا یک تفاوت مهم دارند. در آسیا ۸۰ درصد انرژی و سرمایه صرف راهاندازی کسبوکار میشود و ۲۰ درصد سرمایه برای بعد از راهاندازی مصرف میشود. این نسبت در اروپا برعکس است و ۲۰ درصد انرژی و سرمایه قبل از راهاندازی صرف میشود. آمارهای آسیا هم بیشتر مربوط به چین، هند و سنگاپور است. در آسیا هایوهوی و رویداد حرف زدن بیشتر است و در فضای کسبوکار اروپا این چیزها کمتر و انجام دادن بیشتر. قبول کنیم که این شرایط بخشی از فضای کسبوکار است و به جای غرزدن کاری انجام دهیم.
«از گورخر پرسیدم: آیا تو سیاه هستی با خطهای سفید یا که سفیدی با خطهای سیاه؟ و گورخر از من پرسید: آیا تو خوبی با عادتهای بد یا بدی با عادتهای خوب؟ آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ میکنی یا شلوغی بعضی وقتها آرام میشوی؟ آیا شادی بعضی روزها غمگین میشوی یا غمگینی بعضی روزها شاد؟ آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب یا نامرتبی بعضی روزها مرتب؟ و همچنان پرسید و پرسید و پرسید. دیگر هیچوقت از گورخری درباره خط روی پوستش نخواهم پرسید.»