«بهتر است ببینیم اسنپ برای ایران چه کرده است. ما کارآفرینی و اشتغالزایی داشتهایم»؛ این جمله، پاسخ مدیرعامل اسنپ در برابر ابراز نگرانی درباره مدل سرمایهگذاری روی اسنپ و دیگر شرکتهای «گروه اینترنتی ایران» است. نگرانی از مدل سرمایهگذاری که در آن از کارآفرین بنیانگذار خبری نیست و تملک به صورت صد در صدی متعلق به سرمایهگذار است. در طرف مقابل اما مجری برنامه که دیدگاه مخالف دارد، ماحصل کار اسنپ را «کارآفرینی» نمیداند!
دغدغهای که درباره نحوه سرمایهگذاری بر استارتاپها در بخش گفتوگوهای خودمانی یلدای کارآفرینان استارتاپی در مقابل خدمات اسنپ مطرح شد، به موضوع اهمیت بنیانگذاران کارآفرین و خلق ارزش در استارتاپها برمیگردد؛ سوال اصلی این است: «سرمایهگذاری روی استارتاپها با مدل تملک کامل و بدون در نظر گرفتن یا وجود بنیانگذاران و حتی در ادامه جایگزینکردن بنیانگذاران با مدیران باتجربه در اصل چه تبعاتی میتواند در پی داشته باشد؟ این اتفاق اصلا چقدر اهمیت دارد؟ چرا مجری برنامه و مدیرعامل اسنپ در تعریف کارآفرینی اختلاف نظر دارند؟»
برای پاسخ به این سوالات، دو مدل مختلف سرمایهگذاری روی استارتاپها، موضوع میزان اهمیت نقش بنیانگذاران یعنی کارآفرینان و تعاریف و دیدگاههای مختلف درباره کارآفرینی را بررسی میکنیم.
دو مدل سرمایهگذاری استارتاپی
ژوبین علاقبند، مدیرعامل اسنپ میگوید راکت اینترنت سهامدار اسنپ نیست. اما دیدگاههای او منطبق بر مدل سرمایهگذاری شرکت «راکت اینترنت» است. «راکت اینترنت» شرکتی آلمانی است که مدل کسبوکار خود را از آلمان به چندین کشور جهان اشاعه داده است. این شرکت با الگوبرداری و کپیبرداری از نمونههای موفق، استارتاپهایی را راهاندازی میکند که پیش از این در حوزه اینترنت (به ویژه در بازار آمریکا) به موفقیت رسیدهاند.
به همین دلیل، راکت اینترنت به کپیکننده استارتاپهای موفق مشهور است. البته بر اساس شواهد به نظر میرسد مدیران ارشد این شرکت سهامداران شرکت گروه اینترنتی ایران (IIG) هستند که در کنار امتیان که همکار تجاری ایرانسل است، در ایران فعالیت میکند و استارتاپهایی مثل اسنپ، اسنپفود و بامیلو را با مدل راکت اینترنت راهاندازی کرده است.
در مقابل، دیدگاه منتقدان راکت اینترنت، در واقع برخاسته از مدل رایج دیگری از سرمایهگذاری است که در آن تمرکز سرمایهگذاری روی کارآفرینان است و در نتیجه آن تملکی بر ایده و کسبوکار و یا حذف بنیانگذار صورت نمیپذیرد. طرفداران این روش اعتقاد دارند که این نوع سرمایهگذاری با اصولی که برایش تعریف شده، تنها اشتغالزایی یا سودآوری اقتصادی را دنبال نمیکند و بلکه منجر به اشاعه فرهنگ عمیق کارآفرینی و اتکا به نفس در میان موسسان شده و به همین دلیل آن را «سرمایهگذاری ارزشآفرین» نیز مینامند.
کارآفرینی چیست؟
طرفداران هر دو دیدگاه یا به عبارتی دو مدل سرمایهگذاری «کارآفرینی» را از مهمترین دستاوردهای خود بیان میکنند. بنابراین پیش از اینکه نتیجهگیری کنیم کدام نوع از سرمایهگذاری منجر به کارآفرینی میشود و یا مزیتهای بیشتری دارد، بهتر است تعریف کارآفرینی را بررسی کنیم.
برای تعریف «کارآفرینی»، نگاهها و نظرات مختلفی بین کارشناسان و فعالان اقتصادی وجود دارد. در بعضی از تعاریف «کارآفرین» به فردی اطلاق میشود که توانسته است فرصتهای شغلی جدید ایجاد کند؛ به عبارتی در این حالت «اشتغالزایی» اصلیترین ویژگی کارآفرین خوانده شده است.
در بعضی دیگر از دیدگاهها، توانایی جستوجو و بهرهبرداری از فرصتهای فراتر از منابع موجود از مهمترین ویژگیهای یک کارآفرین خوانده شده است. بر ویژگیهایی مثل توانایی ریسک کردن، نوآوری و خلق ثروت نیز در تعاریف دیگر از کارآفرینی تاکید شده است.
اما در دانش مدیریت نوین و در تعاریف رایج در کسبوکارهای مدرن فناوریمحور، «ارزشآفرینی» مهمترین اصل کارآفرینی به حساب میآید. طبق این تعریف در مفهوم «ارزشآفرینی» تمامی ویژگیهای مطرح شده و حتی بیشتر نیز وجود دارد. در این دیدگاه کسبوکاری که بتواند پنج نفر را مشغول به کار کند و ارزش بالای اقتصادی ایجاد کند نسبت به شرکتی که هزاران نفر را به استخدام خود در آورده باشد ولی نتواند ارزشی ایجاد کند به کارآفرینی نزدیکتر است.
علیرغم وجود دیدگاههای متفاوت، تمامی کارشناسان بر یک اصل باور دارند: «کارآفرین در واقع بنیانگذار یا موسس استارتاپ است. بدون بنیانگذار، استارتاپ هویت و شخصیت استارتاپی ندارد و در واقع مثل شرکتهای سنتی شکل گرفته و اداره میشود.»
با این تفاسیر میتوانیم برای قضاوت بین دو مدل سرمایهگذاری معیار مفهوم کارآفرینی ارزشآفرین را در نظر بگیریم. مدل تملک تمام و کمال استارتاپ، حذف بنیانگذار و جایگزینی و تربیت مدیران کارآمد بیشترین ارزشآفرینی را در دل خود دارد یا مدلی که تملکگرا نیست، نگاهش به حفظ بنیانگذاران است و میخواهد آنها را به مدیران ماهر تبدیل کند؟
تفاوت بنیانگذار و مدیر
بنیانگذاران افرادی هستند که پیریزی اولیه یک شرکت استارتاپی را انجام میدهند. این افراد استراتژیهای اولیه را طرحریزی کرده و به اجرای دقیق آن میپردازند و در صورت لزوم، استراتژیهای جدیدی در مسیر رشد و توسعه یک کسبوکار تدوین میکنند.
با این تعریف، هرکسی میتواند بنیانگذار استارتاپی باشد اما برای موفقیت لازم است که ویژگیهای راهبری و مدیریتی را هم در خود رشد دهد و به تقویت آنها بپردازد. باید توجه داشت هرچند برخی از این ویژگیها ذاتی هستند ولی بیشتر آنها با آموزش به دست میآیند. این ویژگیها شامل ریسکپذیری، توفیقطلبی و ایمان به موفقیت، تمرکز کنترل درونی، سلامت فکری، عملگرایی، تحمل ابهام و انعطاف، آرزوداری و چالشطلبی است.
در این میان بزرگترین تفاوت مدیران و راهبران با بنیانگذاران استارتاپها این است که مدیران با هدف کسب منافعی همانند سود مالی برای خود یا سرمایهگذاران خود، کارشان را آغاز میکنند؛ درحالیکه بنیانگذاران استارتاپی با آرزوی تبدیل دنیا به مکانی بهتر جهت زندگی مردم پا به این عرصه میگذارند. آنها برای تحقق آرزوهای خود هرکار بزرگی را انجام میدهند و اهدافی مثل سود مالی تنها در نتیجه رسیدن به هدفهایشان و آرزوهایشان محقق می شود.
همین تفکر فراسیستمی بنیانگذاران شرکتهای فناوریمحور بزرگی چون فیسبوک و گوگل بود که سبب خلق این ابرشرکتها در حوزه فناوری اطلاعات شد. آنها در ابتدا درآمد چشمگیری نداشتند؛ امری که از دید مدیران باتجربه، نکتهای منفی محسوب میشود؛ اما بنیانگذاران این شرکتها به سبب داشتن چنین تفکری از پس کارها برآمدند و در ادامه خود را به راهبران، کارآفرینان و مدیران برجسته ای نیز ارتقا دادند.
بنیانگذاران و ارزشآفرینی
طرفداران مدل سرمایهگذاری با تمرکز بر بنیانگذار اعتقاد دارند که حضور بنیانگذاران در ساختار حاکمیتی یک شرکت استارتاپی اهمیت بالایی دارد و باید با جدیت از این نقش حراست شود. آنها تاکید میکنند که ضروری است سهم بنیانگذار حتی در مراحل رشد و پس از دورههای متعدد سرمایهگذاری به شکل قابلتوجهی حفظ شود.
بر اساس این دیدگاه به محض اینکه شرکتی نوپا اندکی در فضای استارتاپی رشد کند، اگر خریداران، تنها با اهداف صرفا اقتصادی به تملک صددرصدی آن بپردازند و با پرداخت پول، بنیانگذاران را از ساختار حاکمیتیاش حذف کنند، این استارتاپ از اهداف ارزشآفرین خود دور شده و تنها هدفی که در پیش میگیرد، سودآوری بیشتر است؛ زیرا در موارد زیادی، تنها بنیانگذاران یک استارتاپ، در آرزوی فراتر از سوددهی مالی و خلق ارزشهای مدنظرشان هستند.
بنابراین، اگر این مدل سرمایهگذاری بر اکوسیستم استارتاپی چیره شود، ارزشآفرینی در این اکوسیستم کاهش یافته و بالطبع میتواند در طولانیمدت بر بازدهی اقتصادی آن نیز تاثیر منفی بگذارد. مهمتر از آن اینکه فرهنگ کارآفرینی تبدیل به فرهنگ سودجویی شده و افکار کوتاهمدت سودجویانه جایگزین میشود.
طرفداران مدل سرمایهگذاری با تمرکز بر بنیانگذار، نگران این موضوع هستند که مدل سرمایهگذاری شرکتهایی مانند راکت اینترنت، به نفع استارتاپهای بومی نیست و در صورت پیشروی چنین مدلی از سرمایهگذاری در اکوسیستم استارتاپی کشور، این اکوسیستم به سرنوشت نافرجامی که اکوسیستم برخی دیگر از کشورها داشتهاند، دچار میشود.
به عنوان مثال، میتوان دو کشور چین و هند را در این زمینه در نظر گرفت. اکوسیستم استارتاپی هندوستان به تسخیر شرکتهای چندملیتی با تملک سرمایهگذاران خارجی در آمده است؛ اما درست در نقطه مقابل، چین با حمایت از استارتاپهای بومی خود، فضایی را فراهم کرده که توسعهطلبی و هجوم شرکتهای چندملیتی آمریکایی مانند گوگل و فیسبوک و آلمانی مانند راکتاینترنت را با شکست مواجه کرده است. این پدیده باعث شده است که اکوسیستم استارتاپی چین به یکی از مثالهای نمونه و موفق در دنیا تبدیل شود.
گرچه جذب سرمایه خارجی و هدایت منابع مالی فرامرزی اتفاق خوشایندی است و میتواند تحرک اقتصادی را به دنبال خود داشته باشد؛ اما چینیها با قوانین خاص حمایتی خود از کسبوکارهای بومی کنترل شرکتهای استارتاپی را به خارجیها ندادهاند و با تکیه بر ظرفیتهای داخلی خود را به یکی از مهمترین ابرقدرتهای اقتصاد دیجیتال دنیا تبدیل کردهاند.