نسل جدید کارآفرینان؛ ردههای سنی ۲۲ تا ۲۵سال. چهرههای شاداب و سرزنده. میگویند و میخندند و همدیگر را اذیت میکنند اما این پنج جوان، کارآفرینان جوان جامعه هستند. هر کدام با تیمی کار میکنند و درآمدزایی و اشتغالزایی کردهاند. این جوانان در فضایی قرار گرفتهاند که حداقل این روزها ناملایمتیهایی از خود نشان میدهند. فضا کمی غبارآلود است و آینده کار مبهم، اما آنها انگار که پیر این راه باشند، میگویند عادت کردهایم؛ به سختیها عادت کردهایم. به «نه» شنیدن عادت کردهایم اما میدان را خالی نمیکنیم. طی میزگردی که با مهرشاد موسیخانی، سینا شفیعزاده، محمدمهدی باریده، حسن نجفی و مهدی یگانه داشتیم، از عمدهترین مسائل حوزه کسبوکارشان گفتهاند و آنچه لمس کردهاند؛ از اینکه هر آن ممکن است فیلتر شوند، از چگونگی کنار آمدن با مسائل این حوزه و از شیوههای جذب سرمایه.
- سوال نخستی که میخواهم بپرسم و شاید برایتان عجیب باشد، این است که هر کدام تعریفتان از استارتاپ را بفرمایید.
مهرشاد موسیخانی: استارتاپ یک بنگاه اقتصادی کوچک است که به دنبال بیزینس مدل مقیاسپذیر و قابلتکرار میگردد تا زمانی که این بیزینس مدل را پیدا کند یا میتوانیم بگوییم یک شرکت نوپایی که دنبال چنین مواردی است. در حالی که مثلا کسبوکارهای سنتی مانند یک فروشگاه فیزیکی پوشاک، بازار را اسکیل نمیکند و قرار نیست به سراسر کشور سرویس بدهد. فرقش هم با کمپانیهای بزرگ سرعت رشد بالاست که مثلا بیزینسی مانند دیجیکالا دیگر ندارد. ما خودمان تا ماهی ۸۰درصد در آواتک رشد کردیم. یک بیزینس بزرگ نمیتواند چنین رشدی را داشته باشد.
سینا شفیعزاده: من ترجیح میدهم از اصطلاح استارتاپ استفاده نکنم. همانطور که مهرشاد هم اشاره کرد، بحثهای مربوط به مقیاسپذیر بودن از مهمترین ویژگیهای چنین کسبوکارهایی است. در این میان ما دو متر و معیار مشخص برای تعریف اصطلاح استارتاپ داریم؛ یکی اینکه نسبت به تعداد نفراتی که دارید، چقدر پول خلق میکنید؟ تناسب این دو نشان میدهد که چقدر توانستهاید اسکیل کنید. طبیعتا یک بیزینس لوکال یا یک بیزینس غیراسکیلابل برای اینکه گردش مالیاش را بالا ببرد، باید تعداد نیرو و فضا و… را به همان تناسب بالا ببرد. متر دوم امید به رشد است؛ اینکه در استارتاپ امید به رشد هزار درصد وجود دارد که در کسبوکارهای دیگر وجود ندارد.
- چرا نگوییم استارتاپ؟
سینا شفیعزاده: بگوییم کارآفرین مدل مثلا ایکس، چون استارتاپ بار معنایی منفی پیدا کرده و جریانهایی راه افتاده با این مضامین که استارتاپها جوانان سربههوایی هستند که کوله میاندازند، هدفون توی گوششان است و میز پینگپنگی هم در محل کار دارند و از صبح تا شب در حال کدزدن هستند. در حالی که این تنها تصوری منفی است که از این حوزه ایجاد شده. حتی کار را تا جایی پیش بردهاند که انگ بیعقیدهای هم به کل این حوزه میزنند. در نتیجه بهطور کل این حوزه را مورد هجمه قرار دادهاند. همین داستان موجب شده که ما هر جا میرویم دیگر خودمان را استارتاپ معرفی نمیکنیم بلکه میگوییم ما فلان شرکت هستیم.
- وجود چنین دیدگاهی به چه چیزی و چه کسانی ضربه میزند؟
سینا شفیعزاده: ببینید، در آمریکا چه کسانی را سوپراستار خطاب میکنند؟! کارآفرینان جامعهشان را. اما در ایران به هنرمندان و … میگویند سوپراستار. در واقع آنها به اهمیت ارزشآفرینی یک کارآفرین واقف هستند، اما در ایران هدف سنگاندازی بر سر راه کارآفرین است. کارآفرین در ایران به این اطمینان نمیرسد که دولت تمامقد پشتش ایستاده و با هر مانعی به شدت برخورد میکند تا او کارت را انجام دهد چون نهایتا سود پیشرفت کارش به کل جامعه میرسد. ما حتی حمایت دولت را هم نمیخواهیم. خواسته ما این است که ما را براساس ارزشی که برای جامعه میسازیم، قضاوت کنند. در کشوری که شب تا صبح با اینترنت دایالآپ فیلم ۱۵مگابایتی دانلود میکنند، ما را عدهای جوان کمعقل میدانند که بهدنبال راهاندازی کسبوکار هستند.
محمد مهدی باریده: در تعریف اولیه استارتاپ میتوان گفت که یک سازمان موقت است. هرچند در ایران به موقت بودن توجه نمیشود و کسبوکارها توجهی ندارند که قرار نیست همیشه استارتاپ باقی بمانند. این سازمان موقتا دنبال پیداکردن یک مدل کسبوکار است. هر مدل کسبوکاری البته استارتاپ نیست. بحث مقیاسپذیری و گسترشپذیری و میزان بزرگشدن عامل بسیار بزرگی است. مجموعه استارتاپی قابلیت تغییر دارد؛ یعنی بشود گسترشاش داد یا کلا عوضش کرد.
مهدی یگانه: ما در فندق هم کار سنتی انجام دادهایم و هم استارتاپی. برای تعریف استارتاپ ترجیح میدهم که آن را در مقیاسی با حوزه سنتی کسبوکارها تعریف کنم. وقتی در استارتاپ فعالیت میکنید، قدرت ریسکپذیریتان بالاست اما در حوزه سنتی با یک تعهد از پیش موجود مواجه هستید. تست، ریسک و پرش مهمترین ویژگیهای استارتاپهاست که کارهای دیگر چنین ویژگیهایی را ندارند. تغییر و تست تا رسیدن به چیزی ثابت و بال و پر دادن به آن و گسترش دادن کسبوکار. (در این لحظه تلفن همراهش زنگ میخورد؛ میگوید ببخشید اعلان اذان است.) و نفر بعدی بحث را ادامه میدهد.
حسن نجفی: استارتاپ مهمترین ویژگیاش رشد چندین تا چندصد درصدی است. ارزشآفرینی این نوع کسبوکار هم بسیار مهم است، چون حوزه خدماترسانی و سرویسدهی یک استارتاپ گاه پهنه کل دنیا را دربرمیگیرد. همچنین در این حوزه تعداد اندکی نیروی انسانی متخصص میتوانند به کل دنیا خدماترسانی کنند. ایرانسل با ۴۰هزار نیرو به ایران خدمت میدهد و گوگل هم در برههای با ۴۰هزار نیرو به کل دنیا خدمات داده است. نوآوری هم از دیگر ویژگیهای یک استارتاپ است؛ مسئلهای که در حوزههای دیگر یا به چشم نمیخورد یا کمتر مورد توجه است و معمولا براساس یک برنامه از پیش موجود جلو میروند. یادگیری و دانشبنیان جلورفتن هم در این نوع کسبوکارها بسیار موثر است و استراتژیها را بر اساس فیدبک میچینند.
- اینکه استارتاپ چه تعریفی دارد و حوزه سنتی کسبوکارها چه تعریفی دارد، یک مسئله است و مسئله دیگر قرارگیری همه آنها در گیرودار ساختار اداری است؛ یعنی وجه مشترکی دارند و آن حضور در میدانی است که باید با قواعد بازیاش آشنا باشید. شما جوانان چقدر قواعد این بازار را میشناسید؟ مثلا به عنوان یکی از بنیانگذاران یک استارتاپ چقدر بحثهای مربوط به بیمه و مالیات برایتان مطرح است؟
مهرشاد موسیخانی: اصولا دو دسته کارمند وجود دارد؛ یکی افرادی که در حوزههای سنتی بازار وارد میشوند و دیگر افرادی که در کسبوکارهای نوپا فعالیت میکنند. همه این آدمها هم به دنبال امنیت شغلی هستند که مثلا بیمهشدن به نوعی امنیت شغلی محسوب میشود. اما این دو گروه با دو دیدگاه متفاوت وارد فضای کسبوکار حاضر میشوند. آدمهای استارتاپی به خاطر آموزشهایی که دارند، امنیت شغلی را در بیمهشدن نمیبینند. من خودم تجربه کارمندی را هم داشتم و تا ۴میلیون تومان در ماه حقوق میگرفتم اما همیشه چیزی اذیتم میکرد؛ چیزی که دغدغه کارآفرینی بود اما در کسبوکار قبلیام اجازه نداشتم نظرات خودم را اعمال کنم.
سینا شفیعزاده: اصلا ما نباید بگوییم کسبوکارهای سنتی یا مدرن. استارتاپها ۲درصد کل اقتصاد آمریکا هستند؛ یعنی همه چیزی که ما در مورد گوگل و آمازون و … میدانیم تنها ۲درصد از این اقتصاد بزرگ هستند. بنابراین به این صورت نیست که بگوییم دنیای سنتی تمام شده و دنیای مدرنی از کسبوکارها به نام استارتاپها روی کار آمدهاند. استارتاپها آلترناتیو کسبوکارهای دیگر نیستند. چیزی که تفاوت ایجاد میکند، فرهنگ استارتاپهاست. در اینگونه کسبوکارها چیزی وجود دارد که در غیر آن وجود ندارد. یکی شفافیت است؛ در فضای غیراستارتاپ اینگونه نیست. به ما آموزش دادهاند که در قدم نخست باید شرکت را ثبت کنید و همه چیز باید شفاف باشد. چون وقتی سرمایهگذار خارجی یا داخلی گذشته شرکت را بررسی میکند، حتی اگر یک نقطه تاریک ببیند، از سرمایهگذاری منصرف میشود. بنابراین توجه به بیمه، مالیات و بهطور کلی قانون در این فضا بهشدت رعایت میشود؛ چیزی که در غیر این فضا روشن و شفاف نیست. در حالی که در قانون ایران این اصل وجود دارد که هر گونه بنیاد و شرکتی که در ایران وجود دارد، مردم حق دارند همه حساب و کتابهای مالی و غیرهشان را بدانند اما واقعا کدام شرکت چنین شفافیتی دارد؟! در حالی که بهجرأت میتوان گفت استارتاپها بسیار قانونمدار هستند.
محمدهادی باریده: موردی که وجود دارد این است که بسیاری از استارتاپها میخواهند سرمایه جذب کنند. در اینجا آنچه برگ برنده یک استارتاپ به شمار میرود، سندهای شفافیت کسبوکار استارتاپی است. حتی ریزترین هزینهها باید محاسبه شود چون سرمایهای که جذب میشود باید مشخص شود که کجا خرج میشود. قاعده بازی هم که شما اشاره کردید، روی دو بخش است؛ یکی وقتی است که استارتاپی را راهاندازی کنید و دیگر تعامل با سایر افرادی است که به کسبوکارتان مربوط باشند. این افراد یا سازمانها میتوانند از بدنه دولتی باشند یا از بدنه خصوصی، چون همیشه مجوزهایی باید دریافت شود که استارتاپها را به سازمانها مربوط میکند.
مهدی یگانه: هر شرکتی در ابتدا باید ثبت شود و این قواعد را بداند. مثلا قاعده اینماد. اگر اینماد به اسم شخص گرفته شود و بعد به اسم شرکت منتقل نشود، در بحثهای مالیاتی با جریمه سختی مواجه میشوید. این الزامات وجود دارد و شرکتها باید ثبت شوند و کدهای مالیاتی دریافت کنند. آشنایی با این قوانین مهم است چون قوانینی در فضای ایران وجود دارد که اجازه دورزدن را به افراد نمیدهند. بنابراین همه چیز باید شفاف و قانونی باشد.
- بخشی از سوالم مربوط به بیمه بود. نیروهایی که استخدام میکنید بیمه میشوند؟
مهرشاد موسیخانی: مانند بسیاری از دیگر کسبوکارها در ابتدا با آنها صحبت میکنیم که چه زمانی آنها را بیمه میکنیم.
مهدی یگانه: بیمه زمانی رخ میدهد که درآمد شرکت به حد قابلقبولی رسیده باشد. این امر نه تنها در مورد استارتاپها بلکه در مورد بسیاری از کسبوکارهای دیگر هم صادق است و این نوع استارتاپبودن کسبوکار نیست که مثلا بیمهشدن و بیمهبودن را تعیین کند؛ یعنی نباید با این حساب که مثلا فلان استارتاپ کارمندانش را هنوز بیمه نکرده، این مسئله را به حساب بیمسئولیتی صاحبان این کسبوکارها بگذاریم. چون خود ما هم به عنوان بنیانگذاران علاقهمند هستیم که بیمه شویم اما تا زمانی که شرکت به درآمدزایی نرسیده باشد عملا چنین کاری غیرممکن است.
سینا شفیعزاده: البته حتی در این موارد هم برای افرادی که مصرانه بیمه بخواهند راهکارهایی وجود دارد. مثلا بیمه خوداشتغالی که هزینهاش را صاحب استارتاپ میپردازد. این پدیده زمانی رخ میدهد که شرکت هنوز ثبت نشده. وقتی شرکت ثبت شد دیگر باید این کارها را انجام داد.
حسن نجفی: ریسکپذیری از شاخصههای حضور در فضای استارتاپی است. آدمهای این فضا شاید خیلی به دنبال بیمهشدن نباشند. هر چند برای بسیاری از بچههای این فضا هم مهم است اما وقتی شرکتی ثبت شود، بحثهای مربوط به بیمه و مالیاتش هم باید قانونمند جلو برود. بحث دیگری که وجود دارد مربوط به این مسئله است که شرکتهای نوپا از دو نوع مالیات معاف هستند و حتی اگر بشود در نوع پرداخت بیمهها نیز گشایشی و تسهیلگری ویژه این شرکتها صورت بگیرد، کمک زیادی به این اکوسیستم میشود. چون هر چه شرایط قانونی آسانتری وجود داشته باشد، قانونمندی بیشتری را هم شاهد خواهیم بود.
مهدی یگانه: باز مشکلات دیگری وجود دارد که موانع قانونمند عملکردن است. باید در بانک حساب حقوقی فعال داشته باشید، حسابرسی ماهانه از بانک بگیرید و این روند اینقدر ترسناک است که جرأت کار را از آدم میگیرد. همین سیستم دستمزد و حساب جاری بانک به شدت ترسناک است چون شروع کار استارتاپی بهخودی خود بهشدت سخت است و هر روز باید روی ایدهها وقت بگذارید و کار را جلو ببرید. در این میان اگر بخواهید وارد کارهای حسابرسی هم بشوید پولی برای استخدام حسابدار ندارید و اگر خطایی در این میان رخ دهد، جریمههای سنگین مالیاتی متحمل میشوید. بنابراین روند اینچنینی برای ما که در آغاز راه قرار داریم و شرایط مالی خاصی نداریم و تنها روی ایدههایمان حساب میکنیم، بسیار ترسناک جلوه میکند.
محمدمهدی باریده: حالا من به مورد خاص کسبوکار خودمان اشاره میکنم. مجموعههایی که میخواهند روی فینتک کار کنند یعنی کسبوکارشان روی حوزههای مالی است، هیچ مرجع و قوانین مشخصی در این باره ندارد. نه قانون و نه مجوز و نه حتی دستورالعمل مشخصی برای فعالیت در این حوزه وجود ندارد که افراد با مراجعه به آن بتوانند کارشان را جلو ببرند. بنابراین سردرگمی عجیبی ایجاد میشود.
سینا شفیعزاده: طبیعتا همه ما با این مشکلات مواجه خواهیم شد. مثلا پیپینگ سه ماه تعطیل میشود چون با فقر قانون در این زمینه مواجه هستیم و اگر قانونی هم بعد از یک سال تدوین و تصویب شود، چون این حوزه براساس ثانیه جلو میرود، باز راه به جایی نمیبرد؛ یعنی اگر ما به انتظار اپتیمایزشدن قانونها باشیم چیز بدی نیست اما مسئله دیگر این است که مراکز بانکی و بیمه در کشور ما انحصاری اداره میشوند. ما استارتاپیها دانش بیمه و بانک نداریم و بنابراین آنها باید قانون این حوزه را تدوین کنند. اما انحصارگرایی بانکی و بیمهای موجب شده تا بازیگر دیگری به این حوزه راه نیابد. در صورتی اگر این انحصار برداشته شود، رقابت ایجاد میشود و بیمهگذار و افراد متخصص این حوزه به فکر میافتند که مثلا چه قوانینی را ایجاد و تدوین کنند که بتوانند به شرکتهای دانشبنیان و از جمله استارتاپها که تعدادشان هم رو به افزایش است، خدمات بدهند. اما الان در فرایندی فرسایشی و طولانیمدت بعضا قوانینی تدوین میشود که هر روز که بگذرد باز کهنه و غیرقابل استناد میشوند. راهکار مهم این است که یک بار برای همیشه تصمیم گرفته شود که ترس از تقسیم قدرت از بین برود؛ یعنی از اینکه آدمهای دیگری حتی اگر جوان باشند و استارتاپی، وارد این میدان شوند و نقشی در آن ایفا کنند. منِ استارتاپی نباید به فکر قوانین بانک و بیمه باشم. پس این همه تحصیلکرده این حوزهها چهکار میکنند. آنها باید با شناخت این حوزه به جای ما در این حوزه تصمیم بگیرند اما با روند فعلی تصمیمگیریهای بسیار سریع هم حداقل یکساله خواهند بود.
مهدی یگانه: چون نبود قوانین و ترسناک بودن این روند به رجوع آدمها به راههای میانبر و دورزدن قوانین منجر میشود؛ یعنی با بیقانونی، تخلفها را ترویج میکنیم.
محمدمهدی باریده: همین انحصارها موجب شده تا استارتاپهای بزرگی روی حوزههای مالی، گردشگری و حوزه فرهنگ نداشته باشیم چون محدودیتهای زیادی در این زمینه وجود دارد که اجازه ورود به نیروهای جدید را نمیدهد. بازار را به دست چند نفر محدود میسپارند و برای دیگران اینقدر محدودیتهای مجوزی ایجاد میکنند که در نهایت کسی وارد نمیشود. اگر هم وارد شود، از در و دیوار و میانبرهاست که کسبوکار پایداری ایجاد نمیکند و کوتاهمدت است. افراد میتوانند از سیم خاردار رد شوند اما رد هم بشوند میتوان با تکتیرانداز آنها را زد؛ یعنی رد شدن به معنای موفقیت نیست.
مهدی یگانه: نبود قوانین مشخص و برخوردهای قهری که گاه در عرض چند ساعت یک کسبوکار رشدکرده را تعطیل میکند، پیامدهای زیادی دارد. مثلا چند تا از استارتاپهایی که با پیپینگ کار میکردند، به محض تعطیل شدن پیپینگ، استارتاپشان تعطیل شدند؛ یعنی برخورد قهری که در فضای بیقانونی رخ میدهد، زنجیرهای از پیامدهای منفی را به دنبال دارد.
حسن نجفی: من فکر میکنم دلیل این همه برخورد با استارتاپها این است که این کسبوکارها بخشی از فضاهایی را به خود اختصاص میدهند که میتوانست در اختیار نهادهای سنتی باشد. مثلا اسنپ جای آژانسها را میگیرد یا پیپینگ بخشی از کاری را انجام میدهد که بانکها به صورت سنتی انجامش میدادند.
مهدی یگانه: مثلا سازمان تاکسیرانی با تاکسیزردهای شهر میخواهد وارد رقابت با اسنپ و تب۳۰ شود.
سینا شفیعزاده: آپارات را نگاه کنید. میلیونها ایرانی را از مدیای خارجی به فضای داخلی میآورد اما در نهایت تهدید میشود و اپلیکیشن از روی کافهبازار حذف میشود. در حالی که در راستای اهداف نظام حرکت کرده. یا تاکسیرانی هم اگر زورش میرسید، تب۳۰ و اسنپ را از بازار بیرون میکرد. بنابراین در بازار تنها میتوان به راهت ادامه بدهی. ما کار خاصی نمیتوانیم بکنیم. قانون اساسی ایران میگوید که انحصار مدیا در اختیار صدا و سیمای جمهوری اسلامی است؛ قانون اساسی را که نمیتوان بهینهسازی کرد.
- وقتی در توصیف اوضاع فعلی حاکم بر اکوسیستم از واژههایی چون سیم خاردار، نبود ثبات، انحصار و … حرف میزنید، یعنی دغدغههایی دارید. از طرفی شما همگی زیر ۲۵سال سن دارید، کسبوکارهایی ایجاد کرده و سرمایههایی جذب کردهاید که میخواهید رشد کنید و درآمدزایی داشته باشید؛ چگونه و با چه ابزاری در این بازار ماندهاید و ادامه میدهید چون با این اوصاف هر آن ممکن است با مانعی مواجه شوید؟
محمدمهدی باریده: برای پاسخ به پرسش شما باید به خاطرهای اشاره کنم. در جلسهای که تحت عنوان فینتک برگزار میشد و موضوعش بررسی و رسیدگی به مشکلات حوزه فینتک در ایران بود و ما در آن حضور داشتیم، معاون آیتی بانک مرکزی هم در آن حضور داشت. یکی از حاضران از ایشان خواست که در مورد حوزه فینتک ایران توضیحی دهد. ایشان گفت شما فیلم پدرخوانده را دیدهاید؟ در نمای ابتدایی فیلم دون کورلئونه نشان داده میشود و بهعنوان پدرخوانده هر کسی زیردستش است، امنیت دارد. در این نما این پدرخوانده با فردی مواجه است به نام زازا که دخترش توسط یک باند مافیایی آسیب دیده. زازا به دون کورلئونه میگوید من حاضرم که پول بیشتری به تو بدهم ولی تو امنیت به من بدهی. یعنی وقتی ایشان بهعنوان یک مقام مسئول پشت تریبون قرار میگیرد که مشکلات این حوزه را بررسی کند یا حداقل بشنود و از این مثال استفاده میکند، حساب کار دست ما میآید و مسیر مشخص میشود. در سیستم ایران شما با رقبایی مواجه هستید که پول دارند و ارتباط که مهمترین نقشها را در موفقیت ایفا میکنند. خود من به این نتیجه رسیدهام که استارتاپها هم برای رسیدن به موفقیت باید چنین ارتباطاتی ایجاد کنند؛ یعنی پول حصارهای پیش رو را میشکند.
حسن نجفی: مشکل دیگری که ما در این حوزه داریم و به طرز متناقضنمایی جلوه میکند این است که مثلا نام برندهای ایرانی را در رسانه ملی نمیبینید اما هر برنامهای که از کانالهای ایرانی پخش میکنند، آدرس تلگرام و اینستاگرام زیرش ردیف میشود اما آپارات تعطیل میشود و جایی در رسانه ملی ندارد؛ یعنی تبلیغی بیبدیل و شگفتانگیز برای سرویسهای خارجی که هر از گاهی هم حرف از فیلترکردنشان به میان میآید اما در نهایت نمونههای وطنیاش تعطیل و از بازار بیرون رانده میشود.
سینا شفیعزاده: قانونگذاران خارجی هر کاری میکنند که استارتاپهایشان به جای ۱۰۰درصد، هزار درصد رشد کنند اما در ایران برعکس است. خود ما به عنوان بنیانگذاران استارتاپها فقط میتوانیم تلاش کنیم. هر روز نوآوری داشته باشیم و ناامید نشویم.
مهرشاد موسیخانی: مشکلی که برای بوتیک بهطور مشخص ایجاد شد این بود که به اصطلاح ما شب خوابیدیم و صبح بیدار شدیم، دیدیم فیلتر شدیم. (با خنده میگوید البته خود فیلترشدنمان ما را بسیار مشهور کرد چون خبر فیلترشدن و رفع فیلترمان را در چند کانال پرطرفدار خبری پخش کردند که کلی برایمان تبلیغ شد!) ماهی ۸۰درصد طی ۶ماه رشد کرده بودیم اما با این فیلترشدن بیش از ۵ماه ما را به عقب آوردند. چون فروشندهای که با بوتیک کار میکند وقتی میبیند که فیلتر شده و عکس محصولش را هم سانسور میکنیم، ترجیح میدهد که با اینستاگرام کار کند؛ یعنی با این قوانین، اشتغال و درآمد را از فضای جامعه به بیرون پرت میکنیم.
- قبلش اخطاریه نگرفته بودید و اینکه به چه دلیل فیلتر شدید؟
مهرشاد موسیخانی: چرا. اخطاریههایی مبنی بر این بود که فلان محصول را حذف کنید و این کار را کرده بودیم. هیچگونه مقاومتی نکردیم و تابع قوانین بودیم و الان روی بوتیک هیچ بخشی از بدن انسان را نمیتوان دید. حتی ما ناخن را سانسور میکنیم. این مسئله البته تاثیر منفی بر کاربر میگذارد که اندام یک انسان را ناقص میکنیم و همین کاربر به اینستاگرام میرود و آنجا هر محصولی با هر تصویری میخواهد انتخاب میکند. دلیل فیلترشدن ما قرارگیری مانتوی جلوباز روی بوتیک بود. در حالی که همان زمان کسبوکارهای مشابه ما این محصول را میفروختند. طی ۴۸ساعت، ۷هزار محصول را از روی سایتمان سانسور کردیم. چقدر انرژی و زمان میبرد این کارو چه ضربه مالی به ما میخورد؟! همین پروسه ما را به نوعی بیچاره کرد. افت کاربر وحشتناکی داشتیم و بیزینس رو به شکست رفت. استدلالشان هم این بود که شما در حال عوض کردن مدل پوشش جامعه هستید. اما حقیقت این است که جامعه مد و فشنش را از اینستاگرام میگیرد. مغازههای فیزیکی هم همین محصول را میفروختند. برگشتن ما به وضعیت عادی یک ماه زمان برد. در این میان من تعهد کتبی هم دادم و البته این را هم اضافه کنم که مسئولان ذیربط وقتی توضیحات ما را شنیدند، همراهی خوبی داشتند. برای این کار دوبار به دادگستری رفتم هر چند در ابتدا حرف هم را نمیفهمیدیم؛ یعنی آنها متوجه نمیشوند که ۵۰۰فروشگاه در بوتیک فعالیت میکنند و این یعنی ۵۰۰نفر صاحب شغل شدهاند.
سینا شفیعزاده: انتظار ما از قانونگذار این است که وقتی موفقیت یک کسبوکار مثل بوتیک را میبیند، بگوید حالا برو بازار کردستان عراق یا پاکستان را در دست بگیر یا به بنیانگذار آپارات بگوید حمایتت میکنیم که ویدئوی کل منطقه منا را به ایران بیاوری و بخش عربی راه بیندازی نه این برخوردهای قهری.
مهرشاد موسیخانی: مجری تلویزیون آدرس اینستاگرامش را از رسانه ملی اعلام میکند اما ما جایی در آنجا نداریم.
مهدی یگانه: اینقدر این فضا جدید است و مشکلات جدید دارد که باید قوانین جدید و آدمهای جدید در رأس امور قرار بگیرند که حداقل وقتی ما برای حل مشکلات به آنها مراجعه میکنیم، این فضا را بشناسند و بفهمند از چه چیزی صحبت میکنیم.
مهرشاد موسیخانی: من اولین باری که وارد کاخ دادگستری شدم، شوکه شدم. هیچ شباهتی به فضایی که من در آن کار کرده بودم، نداشت. وارد اتاقی شدم که چند نفر آدم مسن در آن نشسته بودند بیحوصله و خسته. من را که با کوله و تبلت و چند موبایل وارد آن فضا شده بودم، به چشم یک موجود فضایی میدیدند. بعد از کلی توضیحات، یکی از آنها با پشت دست اشاره کرد: «برو اتاق بغل شاید کسی باشه که بفهمه تو چی میگی… درم ببند.»
- به لحاظ روحی و شخصیتی چگونه این مشکلات را تحمل میکنید؟
محمدمهدی باریده: وقتی بیزینسی را تعطیل میکنند، متولی مشخصی برای مراجعه به آن نداریم. بهویژه در حوزه مالی هیچ مرجعی وجود ندارد. وقتی درگاههای پرداخت ما را بستند، روی سیستم شاپرک رفتیم که وقتی برای کارهای اداری مراجعه کردیم، گفتند هیچگونه مراجعهکنندهای نمیپذیریم. به صورت اتفاقی در آسانسور فرد مورد نظرمان را دیدیم. در ادارات استناد میکنند به نامهها و اسنادی و میگویند که مشکل شما به ما ارتباط ندارد و پاسکاریهای متعدد. این سیستمها متکی به شخص است و اگر کسی به مسافرت برود، دیگر کار بهطور کلی عقب میماند. وقتی کارتان به سیستم دولتی برخورد میکند باید به دنبال پیدا کردن آشنا باشید نه راههای قانونی.
- مدیریت کردن این بحرانها چگونه انجام میشود؟
مهرشاد موسیخانی: ارگانهایی که با آنها مواجه هستیم، ما را نمیفهمند. اما روحیه کارآفرینی و عشق به پیش رفتن آدم را جلو میبرد. بعد از فیلترشدن بوتیک نخستین جلسهای که داشتیم این بود که چگونه از این بحران به نفع بوتیک استفاده کنیم. این طرز فکر در اکوسیستم استارتاپی وجود دارد و با همین طرز تفکر باید جلو رفت. مهم این است که ما منتظر تدوین قوانین و تسهیلگری دولت نیستیم. ما به این اوضاع عادت کردهایم.
سینا شفیعزاده: ایراد اساسی این است که چیزی به نام اپتیمایزکردن قانون اصلا نداریم. اما اصل کار اینجاست که من برعکس مهرشاد معتقدم که اتفاقا آنها ما را خیلی خوب میفهمند. اما مسئله اینجاست که بعضیها تضاد منافع با استارتآپها دارند. به این صورت که چند جوان آمدهاند، ترافیک ایجاد کردهاند و بیزینس راهاندازی کردند. تا جایی این افراد را تحمل میکنند. اما وقتی آمار و ارقام افزایش مییابد، دکمه هشداری برای دولتیها روشن میشود که در این کشور افرادی چیزی را خلق میکنند و سرمایهگذار جذب میکنند اما از زیر بلیت ما رد نشدهاند. همه درد هم همین است. ما نه پرسشنامه پر کردهایم و نه تعیین صلاحیت شدهایم. بنابراین در مقابل آنها قرار میگیریم و به زعم آنها ما خودی نیستیم. ما ۲۰هزار دلار ارز وارد کشور کردهایم و نباید جلوی ما قرار بگیرند که سهمی از آن داشته باشند بلکه باید به اشتغالزایی ما نگاه کنند و اینکه اگر آنها کاری برای ما ایجاد نکردهاند، ما هم برای خودمان و هم برای چند نفر دیگر ایجاد اشتغال کردهایم. خود من ازدواج کردهام و میخواهم زندگی خوبی داشته باشم و تنها به دنبال انجام کار در چارچوب قانونی هستم.
- بین صحبتهایتان اشاره کردید که شما را به عدم توجه به قوانین یک کشور متهم میکنند. در این میان شما کسبوکارهایی ایجاد کردهاید که خیرش به کل کشور میرسد بنابراین برای جامعه مفید هستید. دغدغههای میهندوستی چقدر برای شما مطرح است؟
حسن نجفی: زمانی که دانشجو بودم مانند بسیاری از دانشجویان دیگر به دنبال اپلایکردن بودم. از طرفی وقتی داستان دانشجویانی را میخواندم که اپلای کرده بودند و در نهایت به شهروند درجه دو در یک کشور دیگر تبدیل شده بودند و عقدههای بسیاری در وجودشان شکل گرفته بود، از اپلایکردن منصرف شدم و کشورم را به هر جای دیگری ترجیح میدهم. از طرفی در شبکههای اجتماعی هیچکس ایران را به هیچ نمادی نمیشناخت. مثلا آمریکا را به گوگل و کره جنوبی را سامسونگ میشناختند بنابراین بشخصه فکر میکردم که باید کسبوکاری راهاندازی کنم که اسم و رسمی برای ایران ایجاد کند؛ یعنی نوعی ارزش ملی ایجاد کنم. هنوز هم کسبوکارمان سودده نشده و حتی تا چهارسال دیگر هم احتمالا سختیهای بیشتری خواهد داشت اما این ویژنی بوده که من داشتم و پیگیریاش کردهام. برای من اینکه ایران به وجوه مثبتی در جهان شناخته شود، خیلی مهم بوده. همین وجوه مثبت کاربردی در نهایت به این نکته منجر میشود که کسی نتواند کشور من را به تروریست بودن متهم کند. هر چند منفعت مالی در این میان مهم است و من هم پولدارشدن را دوست دارم. نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم برمیگردد به موج منفی اخیر که تحت عنوان شبنامه و … در اکوسیستم استارتاپی ایجاد شده. جاسوسی بد است و من هم اگر متوجه چنین امری شوم حتما برای ممانعت از آن با حکومت همکاری میکنم. هر کارآفرین واقعی مانع آسیبرسیدن به کشورش میشود. اما نکته ظریف ماجرا این است که جاسوسی را باید از ورود سرمایه خارجی به ایران جدا کنیم. در حوزههای دیگر اقتصاد ایران هم در حال جذب سرمایه خارجی هستیم و نمیتوان حوزه استارتاپی را به خاطر مبتنیبودنش بر وب و اینترنت از سرمایهگذار خارجی محروم کرد. چون ورود سرمایه خارجی موجب رشد این حوزه میشود.
مهدی یگانه: از بدو ورود به دانشگاه واقعا دغدغهمند بودم و برایم مهم بود که به محیط اطرافم سود برسانم. البته خودم هم بدم نمیآید که زندگی خوبی داشته باشم اما حس مفید بودن برای اجتماع همیشه در من بوده است. دید فعلیام هم به گروه فندق با همه پیشنهادهای کاری خود، این است که طعم موفقیت را همراه با این گروه بچشم.
سینا شفیعزاده: قطعا ما هر کاری که میکنیم هم خودمان سود میبریم و هم جامعه اطرافمان. ما به قصد مقابله با ارزشهای کشورمان کار نمیکنیم بلکه در مسیر کارآفرینی و درآمدزایی حرکت میکنیم. چنین تفکری که همه جاسوس هستند، خیانت به کشور است. از طرفی در حوزههای دیگر هم مشکلات اقتصادی بزرگی ایجاد شده که استارتاپی هم نبودهاند؛ یعنی ماهیت استارتاپی بودن دلیلی بر مشکل ایجادکردن برای کشور نیست. حتی در این میان میتوانند به تجربه زیست اکوسیستم توجه کنند. مثلا دیجیکالا. این همه اشتغالزایی و جذب سرمایه انجام داده.
محمدمهدی باریده: من در شرکت مپنا و رجا استخدام بودم اما این دیدگاه را داشتم که به جایی بروم که بتوانم مفید باشم. کانسپت ذهنی من این است که وقتی وارد مجموعهای میشوم نه تنها خودم موفق باشم بلکه این موفقیت را برای دیگران هم ایجاد کنم یا این تجربه را به آنها منتقل کنم.
- یکی از مشکلات جوانانی مانند شما نداشتن سرمایه است و این مشکل معمولا برایشان وجود دارد که نمیدانند از چه راههایی باید سرمایه جذب کنند. به صورت شخصی بفرمایید که جذب سرمایه برای شما به چه صورتی انجام شده و سرمایهگذاران چگونه به شما که در سن پایینی قرار دارید، اعتماد کردهاند؟
حسن نجفی: یکی از راهکارهایی که ما برای جذب سرمایه انجام دادیم، کرادفاندینگ بود؛ یعنی محصولی تولید کردیم و با کمپینی تا ۲۰میلیون تومان فروش داشتیم. این کار را هر کسی میتواند انجام دهد. راههای مختلف برای قانعکردن سرمایهگذار در حوزه کاری ما همان شفافبودن و پیشبینی بازار است. اینکه بتوانیم میزان رشد و سوددهی کسبوکار را برای سرمایهگذار توجیه کنیم. البته گاه بدون جذب سرمایه کلان هم امکان موفقیت وجود دارد و فقط نباید ناامید شویم.
سینا شفیعزاده: ما غیر از مرحله شبکههای اجتماعی شتابدهی، برای بیزینس مدلمان ظرف یک سال تا ۵۰۰میلیون تومان سرمایهگذاری پیشبینی کردهایم. جایی هم که قرار است برای ما سرمایهگذاری کند اتفاقا در حوزه خود ما فعالیت میکند. ویژگی جذاب ما برای چنین گروهی که همراستای ما کار میکند، این بود که ما سبد محصول آن بیزینس رشدیافته را کامل میکنیم؛ یعنی به ما گفتند که میخواستهاند همین کار را بکنند و الان به جای راهاندازی آن بخش، با ما همکاری میکنند.
محمدمهدی باریده: ما در دو مرحله قرار گرفتیم. بعد از شتابدهنده ما به دنبال جذب سرمایه رفتهایم که تاکنون موفق نبوده اما با ۱۶هزار یوزر مصرفکننده داریم که از هر کدام به چهار روش میتوانیم کسب درآمد کنیم. ما به سرمایهگذار گفتیم که به چه تعداد پرداخت میرسیم هر چند به توافق رسیدیم. البته سرمایهگذار این حوزه را میشناسد. ما بدون گرفتن یک ریال سرمایه به میزانی از پرداخت که پیشبینی کرده بودیم، رسیدیم. الان المانهایی که رویش مانور میدهیم برای جذب سرمایه، یکی تیم خوبمان است، دو نرخ رشدمان و سه دانش فنیمان در بخشهای مختلف است.
مهدی یگانه: یک نفر به ما زنگ زد که برخورد کیلویی با کار داشت و زنگ زد و گفت استارتاپی که میخواهید راهاندازی کنید چند؟
سینا شفیعزاده: چنین برخوردی با ما شده. مثلا یک نفر به ما میگفت کلش چند؟ ۱۰ تا ۱۵ بده بخرم.
- حاشیه یک میزگرد
سینا شفیعزاده، از بنیانگذاران نظرباز، پلتفرم آنلاین تحقیقات بازار است. نظربازار به مدیران کسبوکارهای مختلف کمک میکند که علاوهبر نظر خود و همکارانشان، نظر مصرفکننده را هم در کنار خود ببینند تا بتوانند حضور بهتری در بازار داشته باشند. سینا ۲۵ساله است، دانشجوی ارشد علومشناختی است و کارشناسی هم مکانیک تهران مرکز خوانده. در پلتفرم آنلاین تحقیقات بازار قرار است در تصمیم تجاری به مصرفکنندگان کمک کند. سه نیروی تمام وقت و سه نیروی پارهوقت به این واسطه صاحب شغل شدهاند. سرمایه اولیهاش به این صورت بوده که ۲۵میلیون از آواتک گرفتهاند و نزدیک به ۲۰هزار دلار هم کارکرد سیستمشان بوده. نظربازار تقریبا یک سال و نیم سن دارد. سینا ازدواج کرده و با خنده میگوید اکوسیستم استارتاپ، آوردههای زیادی برایش داشته است. اما حاشیه ماجرا! قرار عکاسی برای جلد هفتهنامه را برای فردای روز مصاحبه گذاشته بودیم و قرار شده بود آدرس را تا شب به همه بچهها خبر دهیم. از بدشانسی سینا و بچههای نظربازار پیامکی که فرستادیم به دست سینا نرسید. موقع عکاسی هم که خبردار شد در راه پارک علموفناوری پردیس بود و امکان رسیدن به آتلیه عکاسی را نداشت. بهخاطر همین شد که در عکس روی جلد نیست اما اینجا سعی کردهایم این غیبت را کمی جبران کنیم.