من اینجوری عشق می‌کنم

گفتگو با محمدرضا آقایا

0

پیراهنش را انداخته روی شلوار تقریباً گشادش. لبخند عمیقی پهنای صورتش را پوشانده. ته ریش تنکی دارد. دو انگشتری تقریباً بزرگ روی انگشتانش خودنمایی می‌کند. آرام از راه می‌رسد. کیف چرمی بزرگی دستش گرفته که بعداً می‌گوید ساخته دست یکی از هنرمندان‌ غرفه‌دار باسلام است.

صحبت از محمدرضا آقایا، بنیانگذار و مدیرعامل استارت‌آپ باسلام، است که یک بازار اجتماعی برای فروش محصولات خانگی و محلی محسوب می‌شود. این بازار این روزها بسیار محبوب است و بیش از ۴هزار غرفه‌دار از سراسر ایران در آن فعالیت می‌کنند.

پای باسلام ایستاده‌ام

حین گفتگو بارها بلند می‌شود، به دیوار تکیه می‌دهد، بر پیشانی نمناکش دست می‌کشد و راه می‌رود. بارها از او می‌خواهم که بنشیند و حرف بزند. می‌گوید هیجان دارم. حتی غذا را هم معمولاً ایستاده می‌خورم. مورد عجیبی است.

دانشگاه ادیان و مذاهب را رها کرده و آمده استارت‌آپ راه‌ انداخته و راضی است. باسلام را از توی تلفن همراهش نشانم می‌دهد. قبلاً دیده‌ام. همه وجودش شده یک لبخند بزرگ و با هیجان می‌گوید: «هر روز پست‌ها را لایک می‌کنم. هر غرفه اپ جداگانه‌ای دارد. اینها زندگی من است. من اینجوری عشق می‌کنم.» می‌گوید هویت ما به هویت غرفه‌هایمان گره خورده است.

متولد اصفهان و ساکن قم است و حتی تحصیلات حوزوی هم دارد. متولد سال ۱۳۶۵ است و البته متخصص رشته‌های ناتمام. انواع و اقسام تغییر رشته‌ها را تجربه کرده است، از مهندسی شبکه گرفته تا ادبیات نمایشی که در آن ثبت‌نام و کار را رها کرده و فلسفه هنر خوانده و دوره اختصاصی مطالعات فیلم را هم با رویکرد فیلمنامه گذرانده است.

فیلمنامه نوشته و یکی دو فیلمنامه هم فروخته. دوره‌ فلسفه اسلامی را شروع کرده و بعد از یک ترم انصراف داده است. می‌گوید باسلام نخستین پروژه‌ای است که خیلی جدی و مستمر رویش کارکرده و پایش ایستاده است.

داستان زندگی‌اش تا قبل از باسلام، قصه آغازکردن و رهاکردن و ناتمام‌گذاشتن بوده است. باسلام یکی دو دوره شکست را نیز پشت سر گذاشته. شکست‌هایی که از عدم تمرکز و از این شاخه به آن شاخه‌ پریدن ناشی می‌شود. محمدرضا می‌گوید نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که الان آدم متمرکزی هستم و برای انجام کاری تلاش می‌کنم!

از ۱۴ سالگی کار کرده‌ام

به دانشجویان مقطع فوق لیسانس فلسفه هنر هم موضوع پایان‌نامه پیشنهاد می‌دهد. می‌گوید دنبال پترن بین دین، هنر و تکنولوژی بودم که اینها کجا اورلپ می‌شوند. موضوعش: بررسی creative class در اصفهان عصر صفوی، قم معاصر و دره سیلیکون دهه ۶۰ تا سال ۲۰۰۰ بوده.

می‌خواسته مقایسه تاریخی کند و قصد داشته ثابت کند که اتفاق مشابهی در اصفهان عصر صفوی افتاده در قم نیز دارد می‌افتد. این موضوع به مقاله‌ای تبدیل و در دانشگاه یواس‌ام مالزی ارائه می‌شود و محمدرضا بعد از آن فوق لیسانس را به گفته خودش بی‌خیال می‌شود: «چون به تئوری‌ام رسیده بودم!» لیسانس علوم اسلامی دارد.

از ۱۴ سالگی کار کرده است. در کیش مغازه داشته و لباس می‌فروخته. می‌گوید دایی‌هایش کارآفرین حوزه‌های کشاورزی هستند و عمه‌اش گلخانه‌دار و موفق. زمانی در تهران زندگی می‌کرده‌اند. اما تابستان‌ها در مرغداری دایی‌اش در اصفهان کار می‌کرده: «دایی‌ام به من می‌گفت تو لوسی و سخت‌ترین کارهای مرغداری را به من می‌داد.»

سال ۸۸، در دانشگاه ادیان و مذاهب قم هم مسئول معاونت فرهنگی و امور روابط بین‌الملل بود. به دلیل سن کم، کسب رتبه یک در امتحان ورودی، نوشتن مقالات و روابط خوب بین‌المللی به این سمت منسوب شد. هنوز هم مشاور آن دانشگاه است.

هسته اصلی تیم باسلام

مسعود توکلی‌زاده، یاسر محدثی، احمد عادلی، علی محمدقاسمی، سجاد عساکره و محمدرضا آقایا. آقایا در معرفی همکارانش می‌گوید: «احمد عادلی اقتصاد خوانده و آدمی جسور و محتاط است. من نیز آدم جسور کله‌شقی هستم. این دو ویژگی یکدیگر را تعدیل می‌کنند و این برای کسب‌وکارها بسیار مفید است.

یاسر محدثی و مسعود توکلی‌زاده هم تقریباً از ابتدای کار کنارم بوده‌اند. یاسر به خاطر باسلام استودیوی انیمیشن‌سازی‌اش را در قم تعطیل کرد. ما در بخش فنی ضعف داشتیم. بنابراین، به مرکز رشد قم رفتم و با علی محمدقاسمی آشنا شدم و به او پیشنهاد دادم که شرکتش را جمع کند و در عوض همکاری به او سهم بدهیم. او هم تیمش را اضافه کرد و شد مدیر فنی ما. حدود هفت ماه طول کشید تا پرونده‌های قبلی را ببندیم و کار روی روال بیفتد.»

گفتگوی اختصاصی شنبه با مدیرعامل باسلام: با سلام؛دیجی کالای روستائیان

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.