- دراپباکس: سیستمی ابری ذخیره فایل
موسسین این استارتاپ تصمیم گرفتند به جای ساخت محصول نهایی، یک ویدئوی معرفی محصول بسازند و آن را به افراد نشان بدهند و نظر آنها را جویا شوند. این ویدئو به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد و باعث شد که طی چند روز، 75 هزار نفر در این سیستم پیشثبتنام کنند. این ویدئو سهدقیقهای خیلی گویا و ساده ارزش محصول و شیوه کار با آن را ارائه کرده بود.
- ایربیاندبی: پلتفرمی برای اجاره دادن فضای اقامت به مسافرین
موسسین استارتاپ ایربیاندبی، برای بررسی اینکه ایده آنها چقدر جذاب است، تصمیم گرفتند که در جریان برگزاری یک کنفرانس در سانفرانسیسکو، آپارتمان خود را به شرکتکنندگان اجاره بدهند. آنها فقط سه نفر ظرفیت داشتند و توانستند سه مشتری واقعی جذب کنند؛ با این کار فرضیات آنها اثبات شد، بهعبارتی آنها متوجه شدند که افراد حاضرند با هزینه کمتر در محلی اقامت کنند که با دیگران مشترک باشد. آنها با این سیستم دستی (Concierge MVP) توانستند چالشها و انتظارات مشتری را در عمل درک کنند.
- گروپان: یک سیستم تخفیف گروهی
موسسین این استارتاپ، در ابتدا وبسایتی با این ایده راهاندازی کردند که کارهایی که نمیشود به تنهایی انجام داد را تسهیل کنند؛ مثلا جذب سرمایه یا یک کمپین مخالفت یا حمایت از یک تولیدکننده. ولی از این ایده جواب خیلی مثبتی دریافت نکردند. در مرحله بعد، آنها یک وبلاگ ساده راهاندازی کردند و هر روز یکسری پیشنهاد تخفیف ویژه به ثبتنامکنندگان ارسال میکردند؛ این پیشنهادات در اصل بهصورت دستی جمعآوری میشد و در قالب یک فایل پیدیاف برای ثبتنامکنندگان ارسال میشد. ثبتنامکنندگان اصلا متوجه این نمیشدند که سیستم دستی است. این ایده بسیار مورد استقبال قرار گرفت و آنها جهت ایده اولیه خود را به سمت خرید گروهی تغییر دادند. این روش یک مثال خوب از متد جادوگر شهر اُز است.
- بافر: اشتراکگذاری محتوا در شبکههای اجتماعی
موسسین استارتاپ بافر، یک روش ساده با حداقل ریسک را برای سنجش بازار و یادگیری استفاده کردند؛ آنها یک صفحه توضیحات محصول را طراحی کردند (Landing Page) و در آن توضیحات محصول و فرم ثبتنام را قرار دادند. در این مرحله با افرادی که درخواست ثبتنام را داده بودند، وارد مذاکره شدند و مصاحبههای مختلفی را با آنها انجام دادند. در مرحله بعد، آنها لیست قیمتهای پیشنهادی خود را نیز اعلام کردند و منتظر شدند ببینند آیا افراد برای ثبتنام در سرویس، بر روی دکمه خرید کلیک میکنند یا خیر! آنها با این روش، پتانسیلهای بازار را مورد بررسی قرار دادند.
- اسپاتیفای:یک سیستم ارائه فایلهای موسیقی
موسسین این استارتاپ تصمیم گرفتند یک کمینه محصول پذیرفتنی (MVP) با فقط یک ویژگی را پیادهسازی کنند؛ این روش Single Feature یا single Use case نام دارد. آنها محصولی ارائه کردند که تجربه شنیدن موسیقی بهصورت آنلاین را برای کاربران فراهم می کرد؛ بله، فقط یک ویژگی و امکان! بعد از استقبال از این محصول اولیه، آنها تصمیم به توسعه محصول گرفتند و شروع به اضافه کردن ویژگیهای جدید، بر اساس نیازهای کاربران کردند. شیوه آنها ، بهبود مستمر و توسعه چابک بود. آنها چهار مرحله را بهطور مستمر در ارائه محصول خود طی کردند؛ مرحله ایدهپردازی و فرضیهسازی، مرحله ساخت، مرحله ارائه به مشتری و دریافت بازخورد و مرحله بهبود.
- پِبل: استارتاپ حوزه ابزارهای پوشیدنی
آنها ساعتی ویژه با قابلیتهای هوشمند ارائه میدهند؛ روشی که آنها برای سنجش بازار ارائه کردند، استفاده از وبسایت کیکاستارتر بود. آنها یک ویدئوی معرفی در این وبسایت بارگذاری کردند و کمپین جذب سرمایه برای ساخت این محصول را با کمک این وبسایت به اجرا گذاشتند. آنها سرمایه مورد نیاز برای ساخت این محصول را 100 هزار دلار در نظرگرفته بودند و توانستند این سرمایه را طی دو ساعت جذب کنند و در نهایت پس از پایان کمپین، 10 میلیون دلار برای این ایده سرمایه جذب شد. آنها محصول خود را در سال 2014، به فروش رساندند. جالب است بدانید که 400 هزار از این ساعت، قبل از تولید پیشفروش شد. این استارتاپها همگی از روشهایی ساده و ابتدایی برای سنجش بازار خود و تولید یک نسخه اولیه استفاده کردهاند و این بیانگر اهمیت بهکارگیری امویپی در راستای سنجش بازار و یادگیری بیشتر از مشتریان است.