مجید قاسمی، همبنیانگذار فیدیبو است. ۳۳سال دارد اما انگار ۵۰سال تجربه را پشت سر گذاشته؛ نخستین پلتفرم کتاب الکترونیک را در حالی راهاندازی کرده که در ابتدا حتی معنای این اصطلاح را هم نمیدانسته. حتی برای بهدست آوردن این پلتفرم به هندوستان سفر کرده و ۱۳هزار دلار برای خرید پلتفرم هزینه کرده که البته سفرش، سفری پرخون جگر بوده. حالا فیدیبویی که برای راهاندازیاش میخواسته اتومبیلش را بفروشد، هزینه ماهانهاش، فقط ۲۰۰میلیون تومان است و بیش از ۶۰هزار جلد کتاب در خود دارد. تیمش بیش از ۴۰نفر است، بیش از ۴۰۰ناشر با او همکاری میکنند و دیجیکالا را هم به عنوان سهامدار اصلی در کنار خودش میبیند. قصد دارد بشود کیندل دیجیکالا و تا دو سال آینده شماره یک خاورمیانه باشد. در این گفتوگو از مسیر کارش گفته؛ از بازار ۱۰۰۰میلیاردی بازار چاپ و نشر کتاب در ایران تا آرزوی رسیدن به سهم ۱۰درصدی از این بازار.
- با تجربه اندکی که در حوزه مجلات الکترونیکی داشتید، در آغاز کار چه تصوری از کتاب الکترونیک داشتید؟
نه من شناختی داشتم و نه طراح سایت. تا جایی که من و هادی عابدینی به عنوان طراح سایت، برای آشنایی با فرمت استاندارد کتاب الکترونیک ویکیپدیا را مطالعه میکردیم و این صحنه را همین الان هم به یاد دارم.
- یعنی میخواهید بگویید برای آشنایی با این حوزه و اصطلاحاتش تنها گزینه شما سرچ در اینترنت بود؟
بله و در اینترنت هم با شرکتی هندی آشنا شدیم که پلتفرم مورد نظر ما را طراحی میکرد. بنابراین تصمیم گرفتیم که با آنها کار کنیم. قراری که با شرکت هندی گذاشتیم این بود که دو ماه بعد پلتفرم را به ما تحویل بدهند. قیمتی هم که به ما گفتند بیش از ۱۳هزار دلار بود که سرمایهگذار پرداخت کرد و خوشحال بودیم که نخستین پلتفرم کتاب الکترونیک در ایران را راهاندازی میکنیم. به هند رفتم و بعد از ماجرایی، پلتفرم اولیهای را تحویل گرفتم و به ایران برگشتم.
- بعد از تحمل سختی بسیار به ایران برگشتید و پروژه را راهاندازی کردید؛ فیدیبو از چه زمانی آغاز به کار کرد؟
محصول را که تحویل گرفتم و به ایران آمدم، سایتمان هنوز کاملا راهاندازی نشده بود و مثلا قرار بود تا سه ماه بعد محصول را راهاندازی کنیم که هادی عابدینی با من تماس گرفت که روی سرور ترافیک داریم، مگر کار را شروع کردهاید؟ یوزرهای آنلاین روی سرور داشتیم. در حالی که نوشته بودیم که به زودی میآییم و لینکش به سایتمان وصل میشد. البته نمیدانستیم که گوگل ما را ایندکس میکرد و اگر کتابی روی سایت داشته باشیم و کسی جستوجویش کند، پیدایش میکند. از طرفی نرمافزار ما روی اپاستور قرار گرفته بود و شاید همین مسائل موجب شده بود که یوزر داشته باشیم بیآنکه محصول را راهاندازی کرده باشیم. اتفاق خوبی که افتاده بود، این بود که علیرضا مجیدی ادمین سایت «یک پزشک» فیدیبو را در اپاستور دیده بود و در سایتش پستی گذاشته بود که «کتاب الکترونیک فارسی دیگر یک رویا نیست». این سایت در آن زمان بسیار محبوب بود و به دلیل شهرتش افراد زیادی دیده و کنجکاو شده بودند. بنابراین سرویس ناخواسته راهاندازی شد.
- فیدیبو مهمترین وجه ارتباطیاش با ناشران است. طی چه سازوکاری این همکاری را ایجاد میکند؟
در فیدیبو دپارتمانهای مختلفی داریم. یکی از آنها دپارتمان قرارداد با ناشران است که طی تفاهمنامهای کتابهایشان را در فیدیبو به نسخه الکترونیک تبدیل میکنیم و بعد کتاب کنترل کیفیت میشود و آپلود میشود روی پلتفرمهای مختلف.
- کل پروسه تبدیل کتاب به نسخه الکترونیک کاملا در فیدیبو انجام میشود؟
همه کتابها در فیدیبو به اصطلاح کانورت میشوند و نسخه الکترونیکشان تولید میشود اما پروسه تولید کتاب به صورت نسخه کاغذی همیشه با ناشران است.
- روند تولید نسخه الکترونیک در فیدیبو به چه صورت انجام میشود؟
اجازه بدهید در این مورد صحبت نکنم چون این مسئله برای رقبای ما هم مهم است و حتی به تعداد افرادی که این کار را انجام میدهند هم نمیتوانم اشاره کنم. چون نشان میدهد که چقدر این روند در فیدیبو تکنیکال یا به وسیله نیروی یدی انجام میشود.
- یعنی شما تکنولوژی ویژه تولید کتاب الکترونیک دارید که رقبای شما ندارند؟
بله و این تکنولوژی صددرصد در فیدیبو تولید شده و ما وقتی آن را باز میکنیم روی مایکروسافت باز نمیشود و روی فیدیبو باز میشود. پس اجازه بدهید که توضیح بیشتری ندهم چون سرّی است!
- تیم فیدیبو چند نفره است؟
حدود ۴۸ نفر.
- فیدیبو در حال حاضر با چند ناشر کار میکند؟
حدود ۴۰۰ ناشر.
- چرا تنها با ۴۰۰ ناشر همکاری میکنید؟
چون این ۴۰۰ناشر بیش از ۹۰درصد بازار کتاب را در اختیار دارند.
- چه تعداد کتاب الان در فیدیبو وجود دارد؟
حدود ۱۲هزار کتاب تاکنون در فیدیبو منتشر شده و آنچه تولید شده و به زودی منتشر میشود، حدود ۶۰هزار کتاب است.
- آماری از میزان فروش کتابهای فیدیبو دارید؟
به این آمار نمیتوانم اشاره کنم چون حساب و کتاب کسبوکارمان است.
- حداقل بفرمایید که چه تعداد تاکنون نرمافزار فیدیبو را دانلود کردهاند؟
بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر.
- میزان رشدتان چقدر بوده؟
فیدیبو سال گذشته حدود ۷۲۰درصد رشد را تجربه کرده است.
- کتابی هست که ناشرش اصلا آن را چاپ نکند و مستقیم آن را به فیدیبو بسپارد؟
برای جواب دادن به این سوال میتوانم بگویم که الان هستند ناشرانی که به دلایل گرانیهای موجود در بازار کتاب و مشخصنبودن میزان خرید، ابتدا کتاب را در فیدیبو قرار میدهند و براساس بازخوردهایی که میگیرند، تیراژ کتاب را مشخص میکنند؛ یعنی هرچه استقبال بیشتر شود، تیراژ بیشتری چاپ میکند.
- چقدر فیدیبو در مقابل بخش سنتی دنیای نشر قرار میگیرد؟
صفر درصد.
- ولی شما کتاب میفروشید. آن هم نسخه الکترونیک که قیمت کمتری دارد و ممکن است رونق این حوزه بهطور کلی حوزه نشر و چاپ سنتی را تحت تاثیر قرار دهد؟
ببینید، اگر کسی از فیدیبو کتاب نخرد، به این معنی نیست که مثلا به مرکز فروش کتاب تهران میرود و نسخه چاپی آن کتاب را میخرد. اتفاقا ما دست روی آن دسته از مشتریانی میگذاریم که شاید اصلا کتاب از نوع چاپیاش نمیخرند و اگر از فیدیبو نخرند، آن پول وارد صنعت نشر نمیشود.
- با توجه به اینکه پدیده کتاب الکترونیک در ایران جدید است و تجربه زیادی در این زمینه نداریم، شاید نتوان در حال حاضر در مورد میزان تاثیر چنین پدیدهای بر عالم نشر و حوزه سنتی جواب قاطعی داد. از طرفی شما با ناشران کار میکنید. تاکنون نگرانی از این بابت نداشتهاند؟ در سطح جهان این حوزه چه نتایجی داشته است؟
در این زمینه میتوانم به آماری اشاره کنم که سایت فوربز در سال ۲۰۱۳ منتشر کرد در مورد بازار کتابهای الکترونیک در آمریکای شمالی که اتفاقا حوزه رشدکردهای در این منطقه از جهان است. موضوع این گزارش هم همین سوال شما بود که توسعه کتابهای الکترونیک چقدر بر بازار نشر سنتی تاثیر میگذارد؟ نتایج تحقیق عجیب بود چون نشان میداد که گسترش کتاب الکترونیک موجب افزایش جیامبی در صنعت نشر شده بود؛ یعنی حجم کل پول خرجشده برای کتاب بعد از اینکه ایبوکها افزایش یافتهاند، رشد کرده پس صنعت نشر گستردهتر شده است. ما این گزارشها را برای ناشران توضیح میدهیم.
- یعنی کسبوکارهایی مانند فیدیبو میتوانند در افزایش تیراژ کتابها که اتفاقا در ایران طی سالهای اخیر افت زیادی را تجربه میکند، موثر باشند و فرهنگ کتابخوانی را گسترش دهند؟
براساس گزارشی که عرض کردم، سه دسته مشتری جدید توسط ایبوکها به صنعت نشر اضافه میشود. دسته اول مشتریانی هستند که خرید کتاب کاغذی جایی در زندگیشان نداشته اما آدمهای تکنولوژیدوستی هستند که دنیای الکترونیک را میشناسند، وقتی ایبوک ترویج شده، نسخههای الکترونیک را خریداری کردهاند در حالی که قبلا خریدار کتاب بودند، دسته دوم کسانی بودند که اهل کتاب بودند اما مشکل دسترسی به کتاب داشتند. بنابراین وقتی نسخههای الکترونیک به بازار آمدهاند، علاوهبر نسخه کاغذی، ایبوکها را هم خریداری میکنند و پول بیشتری خرج میکنند. دسته سوم خریدارانی هستند که کتابخوان هستند، مشکل دسترسی هم ندارند اما هر دو نسخه کاغذی یا الکترونیک را میخرند. چون در هر شرایطی کاغذی را میخرند و ایبوک را هم به دلیل ارزانبودنش به سبد خریدشان اضافه کردهاند. حتی ناشران ایرانی به ما میگویند مشتریانی دارند که چون نسخه فیدیبو یک کتاب را خواندهاند یا بخشی از آن را دیدهاند، ترغیب شدهاند که نسخه کاغذی را بخرند.
- سهم فیدیبو و ناشران از خرید و فروش کتاب چگونه محاسبه میشود؟
بسته به اینکه برای نسخه چه کارهایی صورت میگیرد، از هر نسخه کتاب ۳۰ تا ۴۰درصد به فیدیبو میرسد.
- آماری دارید که چه تعداد نسخه تاکنون در فیدیبو بهفروش رفته است؟
دادن این آمارها برای ما در نهایت گران تمام میشود.
- شما از تکنولوژی در حوزه فرهنگ و به طور خاص حوزه کتاب استفاده میکنید که به دلیل رویکرد نهچندان مثبت مردم به آن، میتواند ریسکهایی را هم متوجه کسبوکار شما کند. در واقع به نظر میرسد که با نوعی خوشبینی وارد این حوزه شدهاید.
قبل از هر چیزی باید بگویم که من موافق نیستم که بگوییم مردم ما کتاب نمیخوانند. ما در همین ایران ناشرانی داریم که تنها از یک نسخه کتاب در طول سال بیش از یک میلیارد تومان سود نصیبشان میشود؛ نه در فیدیبو بلکه در بازار نشر سنتی.
- یعنی شما دلیل تیراژ ۱۰۰ یا ۲۰۰تایی بعضی از کتابها را نبود خواننده نمیدانید؟
ماجرایی که من به آن اعتقاد دارم این است که مردم ما کتاب میخوانند اما کتابی میخوانند که محتوایی باکیفیت داشته باشد. ما دلیل پایینبودن تیراژ کتاب را بیشتر باید در محتوای کتابها جستوجو کنیم. همین چند روز پیش با کتابی مواجه شدم که مترجمی از کتاب مبدأ تا بخشی را ترجمه کرده بود و تلویحا گفته بود که تا آنجایی که حوصله داشته ترجمه کرده و ناشر هم کتاب را با همان وضعیت چاپ کرده بود. این توهین به شعور مخاطب و صنعت نشر است. چنین کتابی ۵۰۰نسخه هم نمیفروشد اما پس چرا کتاب «ملت عشق» صدهزار نسخه در سال میفروشد؟ همین مردم که متهم به کتابنخوانی هستند، چنین استقبالی از این کتاب کردهاند. بنابراین باید محتوای خوب و بازاریابی حرفهای مثلا در قالب رونمایی محترمانه برای یک کتاب انجام شود تا بفروشد.
همین الان ما در بازار نشر، ناشرانی داریم که خیلی خوب میفروشند و اوضاع مالی خوبی هم دارند چون به خواننده احترام میگذارند و هر محتوایی را چاپ نمیکنند. یا ۱۰سال پیش که روزنامهها محتوای بهتری ارائه میکردند، تیراژ بالاتری هم داشتند. آیا مردم عوض شدهاند؟ نه، بلکه تنزل محتوا خوانندگان را فراری داده است.
- الان فیدیبو برای رعایت کیفیت و محتوایی که خریدار داشته باشد، چه میکند؟
مهمترین کاری که فیدیبو میکند، رصد علایق خوانندگان و سعی در ارائه محتوایی باکیفیت است. مثلا جلد آخر هری پاتر که به بازار آمد، با همکاری یک گروه اینترنتی ترجمهاش کردیم و در فیدیبو عرضه شد. کمتر از ۴روز بیش از ۳۵هزار نفر از فیدیبو دانلودش کردند، چون کتاب محتوای خوبی داشت.
- با بازاری مواجه هستیم به نام بازار چاپ و نشر کتاب در ایران. وقتی از بازار نشر ایران صحبت میکنیم، چه اعداد و ارقامی را مد نظر داریم؟ مثلا آماری وجود دارد که گردش مالی این بازار در سال چقدر است؟
آمار دقیق و پالایششدهای در این زمینه وجود ندارد.
بالاخره شما که نمیتوانید بدون آگاهی از کوچکی یا بزرگی و حجم بازار به آن قدم گذاشته باشید. حداقل با روح استارتاپی سازگار نیست که شما بازار را رصد نکرده باشید. آماری وجود دارد که میگوید حجم بازار نشر ایران در سال ۱۰۰۰ میلیارد تومان است. البته سوبسیدهای دولتی و بنهای نمایشگاه کتاب را هم در این آمار محاسبه کردهاند.
- از این حجم چه میزانش به کتابهای الکترونیک اختصاص دارد؟
الان سهم ایبوکها خیلی کم است.
- منظورتان از خیلی کم چقدر است؟
با خوشبینی میتوان گفت کمتر از ۱۰درصد.
- یعنی ۱۰۰میلیارد از ۱۰۰۰هزار میلیارد بازار در اختیار ایبوکهاست؟
(با کمی مکث) نه! نه! خیلی کمتر است! شاید همه ایبوکها حدودا ۲درصد از حجم کلی بازار را در اختیار داشته باشند.
- از ۱۰درصد به ۲درصد عقبنشینی کردید، شاید به دلیل لو نرفتن درآمدها باشد؟
نه! نه! واقعیت همین ۲درصد است چون زمان زیادی از حضور الکترونیکها در بازار نمیگذرد و سهمشان خیلی کوچک است!
- غیر از شما چه پلتفرمهای جدی دیگری در این بازار حضور دارند؟
به صورت جدی، پلتفرم «تاقچه» در این زمینه کار میکند.
- رقیب شما محسوب میشود؟
خیلی نه. رقیب اصلی ما در حال حاضر آمازون است که با خرید فروشگاه اینترنتی سوق (Souq) کشور امارات متحده عربی وارد بازار خاورمیانه شده است و میتواند برای ما نگرانکننده باشد.
- یعنی ممکن است آمازون با حضور در خاورمیانه، زمینههای همکاری با ناشران ایران را هم ایجاد کند و بخشی از مشتریانی که مثلا میتوانند خریداران کتاب از فیدیبو باشند، به سمت آمازون بروند؟
فکر نمیکنم چنین اتفاقی بیفتد ولی ما با روشی پیشگیرانه، میخواهیم در زمین آنها بازی کنیم.
- استراتژی ویژهای برای ایستادن در مقابل آمازون دارید؟
به زودی بخش انتشارات بینالمللی روی فیدیبو عرضه میشود و کتابهایی که از آمازون خریداری میشوند، میتوان از فیدیبو خریداری کرد. همچنین در حال راهاندازی دفاتری در کشورهای دیگر هستیم و دفاتری هم در کشورهایی چون لبنان راهاندازی شدهاند.
- میخواهید با آمازون رقابت کنید؟
بله و فکر میکنم میتوانیم آنها را به چالش بکشیم!
- شاید به پشتوانه همکاری با دیجیکالا؟
بله دقیقا. مهمترین دلیل خوشحالی ما از همکاری با دیجیکالا، قرارگیری در کنار کسبوکاری بزرگ و موفق است که راه را برای موفقیت فیدیبو هموارتر میکند چون امکانات زیادی دارد و به پشتوانه همکاری با دیجیکالا میتوانیم قدمهای بزرگی برداریم.
- دیجیکالا فیدیبو را خریده است؟
دیجیکالا صاحب کل سهام فیدیبو نیست اما سهامدار عمده است.
- وقتی دیجیکالا بخش زیادی از سهام فیدیبو را خریداری میکند، این سوال را هم بهوجود میآورد که دیجیکالایی که آن را با موبایل و تبلت میشناسیم، چرا کالایی فرهنگی مانند فیدیبو را خریداری میکند؟
از جف بزوس میپرسند که عامل موفقیتات چیست؟ میگوید ۵۰درصد شانس و ۵۰درصد وضعیت درست ستارهها در آسمان و بعد از اینها مهندسانی که در آمازون دارم. من فکر میکنم اتفاقات خوب لازمه کار است و به نوعی کاملکننده تلاش است و البته من اعتقاد دارم اتفاقات خوب برای کسانی رخ میدهد که در مسیر تلاش باشند و فیدیبو در مسیر تلاش شدید خود نظر دیجیکالا را جلب کرد و این اتفاق خوبی برای فیدیبو است.
- اجازه بدهید پرسشم را از زاویه دیگری مطرح کنم؛ همکاری با دیجیکالا چه کمکی به فیدیبو میکند؟
یک وجه داستان مربوط به سرمایهگذاری است. هرچند زمانی که دیجیکالا در کنار فیدیبو قرار گرفت، ما مسئله مالی نداشتیم اما وجه تکنیکال و اشتراک تجربه بینالمللی به مراتب برای فیدیبو مهمتر بوده و مسیر ورود فیدیبو به بازارهای بینالمللی را هموار میکند و اتفاقات مهمی در آینده نزدیک برای فیدیبو رخ میدهد که همگی در سایه همکاری با دیجیکالاست. در واقع نقشی را که کیندل برای آمازون بازی میکند، قرار است فیدیبو برای دیجیکالا بازی کند.
- یعنی فیدیبو فکر میکند که برای حضور در لیگ جهانی باید کنار دیجیکالا قرار میگرفت؟
بله، چون ما تصمیم بر گسترش کسبوکارمان داشتیم اما تجربه بینالمللی نداشتیم. چیزی که در دیجیکالا خیلی خوب پیدا میشود؛ چون در اسکیلهای بزرگی کار کردهاند و بیزینسمدلهای بهتر و پیشرفتهتر با اعداد و ارقام بسیار بزرگی را در کسبوکارشان دارند و فیدیبو از این مواهب برخوردار میشود. مهمتر اینکه اساسا هنرشان کارکردن با اعداد و ارقام بزرگ است؛ اعدادی که در سطح جهانی میتواند کارکرد داشته باشند و راهگشا باشند. حتی فضای سازمانی ما ارتقایافته و نگاه ما به توسعه کسبوکار رشد کرده است. من طی سال گذشته بارها با بحرانهای شدیدی مواجه شدم و به بنیانگذاری تبدیل شده بودم که در حال لهشدن بود اما تماسی از دیجیکالا نجاتبخش عمل کرده است. چون این احساس در ما ایجاد شده که قدرتمندتر شدهایم و میتوانیم تصمیمات بزرگتری بگیریم؛ تا جایی که گاه فکر میکنیم اگر در دیجیکالا نبودیم، از خودمان راضیتر بودیم اما وقتی اعدادمان را با خانواده دیجیکالا و حوزههایش مقایسه میکنیم، میبینیم که خیلی کوچک هستیم و باید برای بزرگشدن تلاش کنیم.
- این همکاری ابتکار عمل را از مجید قاسمی نمیگیرد؟
به هیچ عنوان و به جرات میگویم که برای صفر تا صد فیدیبو من تصمیم میگیرم. این فضا هم به این دلیل شکل گرفته که شرکت سرمایهگذار ما، شرکت سرمایهگذاری نیست بلکه با یک کارآفرین مواجه هستیم که دغدغههای کارآفرین دیگر را درک میکند و فضای لازم را در اختیارش قرار میدهد.
- علاوهبر موارد بسیار مثبتی که اشاره کردید، نوعی تناقض در ذهن من ایجاد شده که شاید هم نشود اسمش را تناقض گذاشت و آن اینکه دیجیکالا که جزو سرآمدان حوزه آنلاین در ایران است و ارقام درآمدزاییاش میلیاردی است، آیا نگاه درآمدزایی به فیدیبو دارد یا خرید بخش اعظم سهام استارتآپی در حوزه کتاب، به نوعی در حوزه مسئولیت اجتماعی دیجیکالا تعریف شده است؟ چنانکه قبل از این در حوزه صنایع دستی هم وارد شده.
شاید نگاه مسئولیت اجتماعی هم داشته باشند و خودشان پاسخدهنده بهتری به این پرسش خواهند بود. اما فکر میکنم نگاه درآمدزایی هم به فیدیبو دارند و به عنوان بخشی از بیزینسشان به آن نگاه میکنند؛ چون دیجیکالا میخواهد تامینکننده همه نیازهای مشتریانش باشد. کما اینکه نمونه مشابهش یعنی آمازون، یکی از مهمترین بخشهایش فروش کتاب الکترونیک است. بنابراین فیدیبو برای دیجیکالا بسیار بیشتر از یک مسئولیت اجتماعی است.
- همین قرارگیری در کنار دیجیکالا شاید این مفهوم را در ذهن بخش سنتی صنعت نشر ایجاد کند که فیدیبو رشد زیادی خواهد داشت و بنابراین ممکن است به کلی حوزه چاپ را تحت تاثیر قرار دهد. به نظر خودتان این امکان وجود دارد که با رشد کتابهای الکترونیک، چاپ و نشر سنتی اگر هم به کلی کنار زده نشود، حداقل بسیار محدود شود؟
تجربه سایر کشورها و مثلا آمریکای شمالی که در حوزه تولید کتابهای الکترونیک پیشرو هستند، نشان میدهد که چنین اتفاقی رخ نمیدهد.
- شاید هم فعلا رخ نداده است چون این کسبوکارها نوپا و جوان هستند و ما در آینده نه چندان دور شاهد کتابهایی در بازار باشیم که تنها نسخه الکترونیک دارند و دیگر خبری از نسخههای چاپی نخواهد بود؟
ممکن است و شاید اتفاق بیفتد.
- در این صورت بدنه سنتی بازار در مقابل امثال فیدیبو قرار نمیگیرند؟
در هر صورت هر ناشری و هر دستاندرکاری در این حوزه باید به این مسائل توجه کند. تکنولوژی تنها به حوزه کتاب ورود نکرده بلکه همه بخشهای زندگی انسان را متاثر کرده و به جای جبههگیری باید به دنبال راهکارها و روشهای جدید بود. البته ناشران ما باید بدانند که آنها کاغذفروش نیستند و بیزینس آنها شناسایی کتابها، نویسندگان و مترجمان خوب است که اثرشان فروش دارد و فرقی نمیکند که نسخه الکترونیکش چاپ شود یا کاغذی. بنابراین بازار ناشران با کتابهای الکترونیک نهتنها محدود نمیشود بلکه رونق هم میگیرد.
- شاید بیشترین ترس یک ناشر از این امر باشد که با رواج کسبوکارهایی چون فیدیبو، هر نویسندهای میتواند مستقیما با فیدیبو کار کند و دیگر نیازی به ناشر ندارد و نقش ناشر از صنعت نشر حذف میشود. شما چنین بخشی برای نویسندگان بدون ناشر در فیدیبو دارید؟
با ملاحظات خاصی به این سمت رفتهایم چون به شدت اعتقاد داریم که باید از ناشران حفاظت کنیم. چون به نقش ناشر اعتقاد زیادی داریم؛ ناشر علاوه بر پولی که میگیرد، کمک زیاد میکند به رشد اصولی و دقیق این حوزه؛ چه به لحاظ شناسایی نویسندگان و آثار معتبر و چه به لحاظ کیفیت کتابها.
- ولی اگر استارتاپی بنای کارش را بر همکاری مستقیم با نویسندگان بگذارد، قطعا تاثیرگذار خواهد بود؟
در این صورت ناشران به آن به چشم تهدید نگاه میکنند و با آن همکاری نمیکنند.
- فیدیبو هیچگاه به سمت انتشار نسخه کاغذی کتاب نخواهد رفت؟
از آنجایی که مدیریت نسخه کاغذی کتاب دیجیکالا در دست فیدیبو است، با برند فیدیبو این کار را نمیکند و زیر لوای دیجیکالا این کار را پیش میبرد.
- کمی به آمار جزئیتر از حوزه نشر و کسبوکار فیدیبو بپردازیم. در حال حاضر چند ناشر در تهران داریم؟
حدودا ۱۰۰۰ ناشر.
- پرفروشترین کتابهای فیدیبو مربوط به کدام حوزه است؟
حوزه رمان از پرفروشترینهاست. مثلا رمانی داشتیم که تنها در روز جمعه ۹۰۰نسخه به فروش رفته است.
- متوسط قیمت کتابها در فیدیبو چند تومان است؟
۵هزار تومان.
- درخواست کتاب هم میتوان به فیدیبو داد؟ یعنی کتابی که در فیدیبو موجود نباشد و خریدار بخواهد که آن را برایش تهیه کنید.
بله، چنین امکانی داریم و هر هفته تا ۷هزار درخواست برای کتابهای مختلف در فیدیبو ثبت میشود.
- پرفروشترین کتابتان چه کتابی بوده است؟
کتابی بود در حوزه انضباط فردی.
- چقدر فروخت؟
هر رقمی بگویم، آمار کسبوکارمان را لو دادهام.
- هدف از طرح چنین پرسشهایی بیشتر روشنکردن ابعاد بازار کتابهای الکترونیک است تا شفافیت بیشتری برای کسانی که علاقهمند ورود به این حوزه هستند، ایجاد شود.
رقمی که میتوانم اشاره کنم این است که در بعضی از ماهها تا ۳هزار نسخه هم از این کتاب به فروش رسیده است.
- برایمان جالب است بدانیم که مجید قاسمی که میگوید حتی مفهوم کتاب الکترونیک را هم نمیشناخته، چه تصوری از سرمایه و پول اولیه برای راهاندازی کارش داشته؛ اصلا از کجا تامین سرمایه کرده است؟
اتومبیل ۲۰۶ داشتم که تا ۷میلیون تومان قیمت داشت و میخواستم بفروشمش. در کل در آن زمان سرمایه فیدیبو، ۳۰میلیون تومان بود؛ ۳۰میلیونی که مهدی فیروزان برای راهاندازی پروژه در اختیارم قرار میدهد. ۲۰۶ را نفروختم و هنوز آن را دارم.
- الان بخش اعظم سهام فیدیبویی را که با ۳۰میلیون تومان کارش را شروع کرد، به دیجیکالا فروختهاید. چه ارزشی روی این بخش اعظم گذاشتید؟
این آمار را نمیتوانم بدهم اما میتوانم بگویم فیدیبو کسبوکاری است که در حال حاضر هزینههای جاری ماهانهاش تا ۲۰۰میلیون تومان است.
- فیدیبو چه آیندهای برای کسبوکارش ترسیم کرده است؟ مثلا اگر گردش مالی سالانه بازار نشر ایران را طبق صحبت شما تا هزار میلیارد تومان در نظر بگیریم، هدفگذاری فیدیبو برای رسیدن به چه میزان از این رقم است؟
ما امیدواریم ۱۰درصد از سهم بازار را در اختیار بگیریم.
- سقف آرزوی شما برای فیدیبو همین است؟
در واقع میخواهیم تا دو سال آینده به نوعی شماره یک خاورمیانه باشیم که اصلا هم سخت نیست و در دسترس است و تنها مشکل ما منابع انسانی کارآمد است که بتوانند به ما کمک کنند.
- با هر بنیانگذاری صحبت میکنم، از این مشکل حرف میزند. چرا اکوسیستمی که تقریبا به ۱۰سالگی خودش هم رسیده، هنوز نتوانسته نیروی انسانی متخصص زیادی تربیت کند؟
چون در ایران همه میخواهند کسبوکار خودشان را داشته باشند و داستان خود را بسازند. ما نباید به فکر ایجاد هزار داستان موفقیت تکنفره باشیم بلکه میتوانیم در کنار یکدیگر داستانهای موفقیتی را بسازیم که افراد زیادی در شکلگیریاش نقش داشتهاند. اما الان همه میخواهند خودشان شروعکننده و صاحب ۱۰۰درصد کسبوکار و سلبریتی باشند. این نوعی سندرم است که در اکوسیستم وجود دارد و شاید گذشت زمان این مسئله را کمی بهتر کند. چون الان در اکوسیستم با نوعی عدم واقعیت مواجه هستیم که شاید یکی دو سال دیگر بیشتر خودش را نشان دهد و آدمها متوجه شوند که عمر و هزینهشان را هدر دادهاند. در حالی که اگر در کنار دیگران قرار میگرفتند، میتوانستند موفق شوند.
- عدم واقعیت یا عدم واقعیبودن؛ منظورتان این است که نوعی حباب در اکوسیستم وجود دارد؟
بله. هر چند شاید هم نشود گفت حباب اما دقیقترش این است که تصورات موجود در اکوسیستم مطابق با واقعیت موجود در جامعه و در فضای کسبوکار نیست. الان همه میخواهند ظرف کمتر از یکسال موفق شوند. شما لینکدین را که ببینید، متوجه میشوید که اینقدر که بنیانگذار داریم، توسعهدهنده آیاواس نداریم. به همین دلیل هم میگویم اگر کسی میخواهد مثلا وارد حوزه کتاب شود، ایدههایش را با فعالان این حوزه مطرح کند و در کنارشان قرار بگیرد. طی روزهای گذشته ما فردی صاحب ایده را به فیدیبو اضافه کردهایم که ارزشی را به مجموعه ما اضافه میکند که مطمئن هستیم طی سال ۹۶، درآمدش از ۸۰درصد بنیانگذاران اکوسیستم بیشتر خواهد بود.
- پس مجید قاسمی حضور ابتدابهساکن در بازار کتاب را پیشنهاد نمیکند؟
راستش را بخواهید نه! چون اینکه الان کسی بخواهد دقیقا مانند امثال فیدیبو شروع به کار کند، حداقل به نظر من روندی کند و دردسرساز را در پیش میگیرد. اما خود ما در فیدیبو بخشی را راهاندازی کردیم که هرکس ایدهای دارد و میخواهد وارد حوزه کتاب شود و استارتاپ راهاندازی کند، با فیدیبو همکاری کند. مثلا بخش بزرگی را در حوزه آیدیو راهاندازی کرده و سرمایهگذاری بزرگی هم در این زمینه انجام دادهایم. در واقع فیدیبو به جای اینکه بخش کتابهای صوتی را از صفر آغاز کند، با افراد دارای ایده در این زمینه همکاری میکند و سرمایهگذاری لازم را هم در اختیارشان قرار میدهد. من فکر میکنم هفتهنامه «شنبه» میتواند نقش موثری در ترویج فرهنگ کار تیمی داشته باشد.
- انتظارتان از هفتهنامه چیست؟
شنبه بهعنوان رسانه اکوسیستم که اکثریت فعالان این حوزه آن را میخوانند، میتواند نقش تاثیرگذاری در وجوه مختلف داشته باشد و من دوست دارم به سه مسئله بپردازد؛ اول اخلاق و ترویج رفتارهای انسانی در این حوزه، یعنی برجستهکردن افرادی که انسان را رعایت میکنند و همه چیز را اعداد و ارقام بزرگ و دهانپرکن نمیبینند. دوم به شدت کار تیمی را ترویج کند. ما الان بیزینسی نداریم که در سطح بینالمللی کار کند چون تیمهای بزرگی نداریم که بتوانند چنین کارهایی را پیش ببرند و این از نبود روحیه کار تیمی در ایران و نبود نیروی انسانی متخصص نشأت میگیرد. یعنی به آدمها آموزش دهیم که برای اینکه موفق باشند، حتما نباید صفر تا صد یک داستان موفقیت باشند بلکه میتوانند بخشی از آن باشند. الان هر چه فیدیبو موفقتر میشود، نقش من در آن کمرنگتر میشود چون آدمهای دیگری به آن اضافه میشوند یا مثلا کنار دیجیکالا قرار گرفته است. نکته سوم اینکه بر مهارتهای ارتباطی و رفتاری نیروی انسانی در اکوسیستم تاکید کند.
- قصههای مجید
مجید قاسمی متولد ۱۳۶۳ در مشهد است؛ مادرش یزدی و پدرش تهرانی است. دبیرستان ریاضی فیزیک خوانده و در دانشگاه گیلان مهندسی مکانیک و دوره فوقلیسانس فلسفه غرب را در دانشگاه تهران گذرانده است. میگوید همیشه کار کرده. با شروع درسش در دانشگاه همزمان سایتی هم داشته به نام فرهنگخوان که لینکهای فرهنگی را به اشتراک میگذاشته است. قصه مجید داستان ما گره خورده با داستانهای زیادی؛ از پادویی در انبارهای لالهزار گرفته تا فروشندگی در فروشگاههای خیابان جمهوری.
مجید میگوید از وقتی به یاد دارم، کار کردهام. در دوره دبیرستان در انبار وسایل برقی کارگری کرده و همچنین فروشنده بوده در یک مغازه اسباببازیفروشی در خیابان جمهوری تهران. حتی در دوره راهنمایی و به واسطه شغل پدرش، با سیمکشی ساختمان آشنا بوده و این کار را انجام میداده. میگوید فرهنگ حاکم بر خانواده ما به نوعی بود که آدمی که کار میکند، ارزشمند بوده و موجب شادی است چون نیاز مالی نداشتیم اما من کار میکردم. حتی در لالهزار پادوی فروشگاه فروش وسایل سیمکشی برق بوده است. تدریس خصوصی هم کرده و ریاضی و فیزیک درس داده.
راهنمایی که بوده، چون اصول سیمکشی را از پدرش یادگرفته بود، کارت چاپ میکند و به ساختمانهای نیمهکاره میدهد که برای زمان سیمکشی با او تماس بگیرند. حتی در دوره رونق استفاده از لامپهای کممصرف، برای مغازههای الکتریکی از لالهزار لامپ تهیه میکرده و میفروخته …
سال سوم دبیرستان یعنی حدودا سال ۸۰، پروژه سیمکشی مدرسهای در محدوده دهونک به دستش میرسد و از این کار که طی یک ماهه انجام میشود، حدود ۵۰۰هزار تومان سود به دست میآورد. با این پول اتفاق بزرگی در زندگیاش رخ میدهد و کامپیوتر میخرد؛ کامپیوتری که در دفتر کار امروزش هم حضور دارد. خرید این کامپیوتر منجر میشود به آشنایی هرچه بیشتر مجید با دنیای دیجیتال و مشغولشدنهای همیشگی تلفن منزل و اینترنت دایالآپ و اعتراضات خانواده و…
مجید میگوید آدم فوقالعاده کتابخوانی بوده و است: «کتابهای جدی میخواندم و پای ثابت نمایشگاه کتاب بودم.» بالاخره تصمیم میگیرد وبلاگی راهاندازی کند؛ وبلاگی با نام فیلنما؛ فیل از فیلاسفی و نما هم با معنای متداولش. لینک مطالب خوب اینترنتی را در این وبلاگ قرار میداده: «چیزی شبیه بالاترین بود. اصلا هم نمیدانستم از حوزه دیجیتال میتوان درآمدی داشت و همه شوق و ذوقم به خاطر کامنتهایی بود که کاربران برایم مینوشتند و از خواندنشان ذوق میکردم.»
حدود سال ۸۴، سایت فرهنگخوان را راهاندازی میکند. با پلیگ کار کرده که پلتفرم اشتراک لینک بوده. قاسمی مجلهای الکترونیکی هم داشته و در روابط عمومی انتشارات امیرکبیر هم کار کرده است. در این میان ازدواج هم میکند و باید راهی برای درآمدزایی هم پیدا میکرد و قصد رفتن از ایران را هم داشته. در راه گرفتن پذیرش برای رفتن از ایران بوده که تلفنی او را منصرف میکند: «میخواستم برای ادامه تحصیل به خارج از ایران بروم اما حدودا ۲۹ اسفند بود که شبی تلفنم زنگ خورد و صدایی دلنشین از آن سوی خط خودش را مهدی فیروزان معرفی کرد و گفت مدیرعامل شهرِکتاب است. پروژهای داشتند و گفت چون شنیدهام که در حوزه کتاب فعالیت داری و با حوزه آیتی آشنا هستی، میخواهم جلسهای با تو داشته باشم. در آن زمان که حدودا سال ۹۱ بود، میخواستند شهر کتاب آنلاین را راهاندازی کنند و از من خواست که از روابط عمومی امیرکبیر به شهر کتاب بروم.»
بعد از یک سال کارکردن در شهرکتاب آنلاین، قصد راهاندازی ایبوک را داشته. به فیروزان مراجعه میکند به قصد خداحافظی: «به مهدی فیروزان گفتم که میخواهم اتومبیلم را بفروشم و برای کار جدیدم سرمایهگذاری کنم. اتومبیلم ۲۰۶ مدل ۸۲ بود و حدودا ۷میلیون تومان قیمت داشت در آن زمان.» اما فیروزان علاقهمند میشود که در پروژه مجید سرمایهگذاری کند. آغاز این همکاری به تجربیات جالب توجهی منجر میشود؛ تجربیاتی که مجید را به هندوستان هم میکشاند تا مصداق بارز ضربالمثل هر که طاووس خواهد، جور هندوستان کشد، باشد.
مجید قبل از بازگویی تجربه هندش میگوید: «در آن زمان اصلا نمیدانستم که با راهاندازی ایبوک، در واقع داشتم استارتاپ راهاندازی میکردم. برای راهاندازی این کار باید پلتفرمی برای کتاب الکترونیک میداشتیم. اما من وجه تکنیکال کار را نمیشناختم و در ایران هم کسی چیزی از این حوزه نمیدانست. زنگ زدم به علیرضا قزلباش برای راهاندازی سایت. علیرضا، هادی عابدینی را معرفی کرد که سایت را طراحی کند.» حتی آن زمان هادی به او میگوید که از این سایتها پولی درنمیآید. قاسمی همچنین در مورد معنای فیدیبو میگوید: «برای انتخاب نام فیدیبو، فی را از فیروزان گرفتم، دی را از دیجیتال و بو را از بوک؛ فیروزان دیجیتال بوک. من این اسم را برای ادای دین به کوفاندر و حمایتش انتخاب کردم.»
- نشستم کنار خیابان و گریه کردم!
شرکت هندی قرار بود پلتفرم را ظرف دوماه به ما تحویل دهد اما بعد از گذشت یک سال و دوماه و با اینکه بخش زیادی از پول را پرداخت کرده بودیم، هنوز آن را به ما نداده بودند. پولمان هم تمام شده بود. سرمایه سرمایهگذار را هم تمام کرده بودم، تیم کوچکی هم تشکیل داده بودیم که کتابها را تولید میکردند اما پلتفرم هنوز آماده نشده بود. کار و درآمد دیگری هم نداشتم و همسرم در این دوران هزینه زندگی را پرداخت میکرد.
سفر به هند برای تحویلگرفتن پلتفرم
اواخر سال ۹۱ بود و فکر میکردم باید حضوری با آنها صحبت کنم. چون آنها عملا به من گفته بودند که محصول ما همین است که به شما تحویل دادهایم و در واقع طرحی را روی سایتشان قرار داده بودند که به محصول تبدیل نشده بود و من به اشتباه فکر کرده بودم که تولید چنین محصولی را انجام میدهند. در حالی که آنها تنها اسکرینشاتی از یک طرح را روی سایتشان قرار داده بودند که اگر مشتری برایش پیدا شد، آن را توسعه داده و تولید کنند؛ یعنی محصولی نداشتند و من به خاطر بیتجربگی گول خورده بودم. از طرفی آنچه را هم که ما میخواستیم نمیتوانستند طراحی و تولید کنند و پول را هم گرفته بودند. با هزینه اندکی راهی هند شدم و حتی بعضی شبها شامم بیسکوئیت بود. اما در هند آب پاکی را روی دست من ریختند که به هیچ عنوان نمیتوانند محصول مورد نظرم را تولید کنند و من یادم میآید که خسته و مستاصل گوشه خیابان نشستم و گریه کردم. قرار بود دو سه روز بمانم اما ۱۰روز ماندم چون روی برگشتن هم نداشتم. جایگاه این شرکت در شهر چنای هند بود و این شرکت در حومه چنای واقع شده و من کنار خیابان نشسته بودم و در حالی که گاوها از کنارم میگذشتند، گریه میکردم.
با مارمولکها سر میکردم
با همسرم تماس گرفتم که با آژانس هماهنگ کند که من چند روز دیگر بمانم. در جایی بسیار ارزانقیمت اقامت کردم و روزها و شبهایم با سه مارمولک روی دیوار اتاقم میگذشت. وارد اتاق که میشدم، میشمردمان که باشند و مثلا درون وسایل و لباسها نباشند. اما جملهای همسرم به من گفت که امیدم را بیشتر کرد؛ اگر کار سادهای بود قبلا افراد دیگری انجامش میدادند و شاید همین سختی کار نشاندهنده این است که زحمتات نتیجه میدهد. این جملات در بهترین حالت بیان شد و امیدوارم کرد. به شرکت رفتم و با داد و بیداد رئیسشان به سراغم آمد و موضوع را پرسید. مشکل را گفتم و ازشان خواستم که تیم توسعه محصولشان را هفت روز در اختیارم قرار دهند تا به آنها بگویم که چه میخواهم و آنها محصول را طراحی کنند. بنابراین ساعات کاری کارمندان چنین شرکتی که دقیقا سر ساعت کار میکردند و غذا میخوردند، بههم ریختم؛ با تهران تماس گرفتم و از طریق ارتباط اسکایپی با سه نفر در تهران و با همراهی تیم شرکت هندی، محصول اولیه طراحی شد؛ محصولی که ضعفهای بسیاری داشت اما کار میکرد و نخستین کتابخوان فارسی بود. نسخههای اندروید، آیاواس و ویندوز داشت و خلاصه فکر میکنم سرسختی من جواب داد و دست خالی برنگشتم. چون آدمی بودم که در حال غرقشدن بود و برای نجات دست به هر کاری زدم.
1 دیدگاه