استارتاپ های شکست خورده انتخاب سردبیر

فقط به برنامه‌نویسی فکر می‌کردم

آدام بارد از شکستش می گوید

I was just thinking about programming

کسب‌و‌کار نوپای Addressbin طرحی ساده داشت، قرار بود امکانی برای ذخیره همه نشانی‌های پست الکترونیک فراهم شود، اما بازاریابی نادرست و رقبای بزرگ آن را نابود کردند. آدام بارد، پایه‌گذار طرح Addressbin بود‌. او یک توسعه‌دهنده نرم‌افزار است که سابقه زیادی در پیاده‌سازی سایت‌های اینترنتی دارد.

یکی از آخرین نمونه‌های موفق آن ساختن امکان زمان‌بندی نوشته‌ها و مطالب برای سایت ردایت است. اما آدام نیاز به آموختن تجارب بیشتری داشت که ناکامی طرحش امکان فراگیری برخی از آنها را به او داد.

او این طرح را برای جمع‌آوری نشانی‌های پست الکترونیک اجرا کرد تا او را در مدیریت این نوع اطلاعات یاری کند، سپس تصمیم گرفت امکان استفاده عمومی از آن را هم ایجاد کند. طرح وی این بود که به جای ارسال یک پست الکترونیک به همه آن نشانی‌ها، به کل فهرست یک نام مشخص بدهد و متن مورد نظرش را به این نام ارسال کند، سپس نرم‌افزار آن متن را برای همه نشانی‌های مندرج در این فهرست ارسال کند. او همچنین برخی امکانات دیگر را هم به این نرم‌افزار اضافه کرد اما در رقابت با رقبایی همچون MailChimp نتوانست کارش را ادامه دهد.

آدام تصور می‌کرد که اگر نرم‌افزار را آماده کند، استفاده‌کنندگان هم سراغش خواهند آمد، اما وقتی اتفاقات مطابق پیش‌بینی‌هایش رخ نداد، راه‌های دیگری را آزمود. او سعی کرد یک وبلاگ به سایت اضافه کند و برخی مطالب درباره کارش را در آن بنویسد.

همچنین به برخی از افراد در فهرست نشانی‌هایی که داشت، پیغام ارسال کرد. او حتی در ادامه یک سایت جنبی مشابه با سایت خودش ایجاد کرد که ظاهری متفاوت اما با همان امکانات ‌داشت‌ تا مردم را تشویق به استفاده از این نوع محصولات کند‌ و در کنار آن تعدادی مطلب در ردایت و کیورا هم نوشت، اما نتیجه مطابق میلش پیش نرفت.

نگاه به گذشته به آدام می‌گوید که او تنها به قسمت لذت‌بخش کارش که نوشتن کدهای برنامه بود، فکر کرده بود. او به‌راستی تنها به این بخش علاقه‌مند بود و نه کار دیگری‌ و تصور می‌کرد انجام درست این کار، موفقیتش را تضمین می‌کند. او معتقد است که بسیاری از افراد فنی که به‌تنهایی درگیر اجرای یک طرح می‌شوند، همین اشتباه را انجام می‌دهند.

ر نتیجه او محصولی ‌ساخته بود که کسی متقاضی استفاده از آن نبود. در حالی‌که داشتن یک کسب‌وکار موفق نیازمند در اختیار گرفتن گوشه‌ای از بازار تقاضاست اما آدام موفق به انجام این‌کار نشد.
از طرفی آدام هیچ برنامه مشخصی برای بازاریابی محصولش نداشت و در خودش برای فراگیری این مهارت عزمی نمی‌دید، چرا‌که اشتیاقی نسبت به تغییر وضعیت در این زمینه نداشت.

بازاریابی برای او مجموعه بزرگی از کارها شامل تامین مواد تبلیغاتی، ارتباط با افراد مختلف، ارسال پیام برای سایرین و… است که از دید او موجب مزاحمت مردم می‌شود و تمایلی به انجام آن نداشت. در حالی‌که او ابزاری برای بازاریابی ساخته بود اما تمایل و علاقه‌ای برای فروش آن و بازاریابی محصول خودش نداشت.

تجربه ناکام آدام حاکی از آن است که مانند بسیاری از نمونه‌های دیگر، طرح‌های کسب‌وکار یک‌نفره احتمال موفقیت کمتری دارند، از طرفی برای دوری از شکست باید رقبای خود را بشناسیم و بدانیم که در رقابت با آنها چه چیزی برای عرضه داریم و قرار است چه سهمی از بازار را به دست بیاوریم. در همین حال آدام برای موفقیت در کارش نیاز به طراحی یک برنامه درست بازاریابی داشت که علاوه بر نبود این برنامه، انگیزه‌ای هم برای تهیه آن نداشت.

مشتریان به آنچه که مورد علاقه صاحبان محصول است، توجه نمی‌کنند، آنها می‌خواهند با استفاده از محصول یا خدماتی که در اختیارشان می‌گذاریم، مسئله‌ای را حل کنند. اینکه آدام به طور شخصی علاقه‌مند به کار برنامه‌نویسی بود، مانع توجه او به سایر جنبه‌های کارش شد. او باید محصولی را با توجه به خواست و نیاز مشتریان خلق می‌کرد.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *