چند روز بعد از اینکه داراییام از دست رفته بود و باید خانه را میفروختم، صبح زود بیدار شدم، صبحانه را آماده کردم و برای خانمم که هنوز خواب بود، بردم. طفلکی با دیدن این صحنه شوکه شده بود و استرس گرفته بود که باز چه اتفاقی افتاده است. به او گفتم تاکنون وضع مالی خوبی داشتم و کنارم ماندی، از این به بعد بهخاطر اخلاق خوبم کنارم بمان… یکی از ویژگیهای شخصی من این است که آنچه من را نمیکشد، قویترم میکند؛ الان میفهمم که از دست دادن پدر چه معنایی دارد و در همه عمر میخواهم این فقر را بپوشانم. میخواهم ثابت کنم که میتوانم. بنابراین باز تلاش میکنم و همسرم هم تاکنون این مسئله را فهمیده و یا به تعبیری با آن کنار آمده است. خانه به نام همسرم بود و فروختیم. در واقع با من همراه شد و کمکم کرد. هم کمک مالی چون خودش شرکت داشت و هم اینکه خانه و زندگی شخصی و بچهها را بهنوعی جمع و جور میکرد که نگرانی از این بابت نداشته باشم؛ چون دو تا سه سال افتادم در روند دادگاه و دادرسی پروندههای شکستم. حتی امروز میتوانم مدعی شوم که در زمینه حقوق کیفری تخصص بالایی دارم! البته پول نداشتم و دوستانم در حوزه وکالت کمکم میکردند و تقریبا همه پروندهها را هم بردم. وقتی در قعر دره شکست بودم، سعی کردم همه چیز را جمعوجور کنم و این کار را کردم و پرونده همه آن کسبوکارهای شکستخورده را مختومه کردم.
مطلب قبلی
مطلب بعدی