فکر میکنید زندگی همین است! همینقدر سخت، همینقدر تلخ! فکر میکنید آدمها، دنیا را درست از همین دریچهای که شما میبینید، نگاه میکنند و گذراندن روزهای آرامتر، برایتان رویایی دور از دسترس است.
زندگی آسان نیست! نه برای شما، نه برای آدمهای دیگر. استرسها میآیند و میروند، لحظههای سخت میآیند و تمام میشوند، ناخوشیها پیدا میشوند و محو میشوند، اما در میان همه این تلخیها، تفاوت شما با دیگران نه در تجربهکردن لحظههای سخت، بلکه در تمامنشدن آن لحظههاست. امروز شمایی که جز با همراهی یک روانپزشک نمیتوانید رنگ آرامش را ببینید، همیشه از دیروزتان دشوارتر است و بعید نیست که بدون کمک گرفتن از روانپزشکان، فردای سختتری هم در انتظارتان باشد. پس اگر آنچه که در ادامه این مطلب آوردهایم، شما را به یاد خودتان میاندازد، حتما با یک متخصص اعصاب و روان مشورت کنید.
- همه روی اعصابند!
از راننده تاکسی گرفته تا رئیس و همکار و همخانه، همه برای برهمزدن آرامشتان دست به دست هم دادهاند. انگار همه آدمها خوب میدانند که چطور میتوانند سایه کمرنگ آرامش را از سر زندگیتان دور کنند. شمایی که به نظرتان همه روی اعصاب و ناسازگار هستند، هرگز تصور نمیکنید که مایه همه این اعصابخردیها، خودتان هستید.
- این خانه سیاه است!
تردیدی ندارید که اینجا، جای زندگی نیست! از نظرتان هوای آلوده، خیابانهای شلوغ، زمستان سرد، شرکتهای ورشکسته و هزار و یک مایه ناخوشی دیگر، به این گوشه از جهان محدود مانده و حتی ترافیک شب زمینلرزه یا ترس از ویرانشدن خانهها، فقط مشکل همین محدوده جغرافیایی هستند. شمایی که ورود نیروهای مسلح به مجلس، از نظرتان یک فاجعه جهانسومی است، لحظهای به ویرانی برجهای دوقلو نمیاندیشید و وقتی با تعجب به شهروندان هراسان از زلزله فکر میکنید، یادتان نمیآید که همین چند سال قبل، وقت آمدن زلزله در ژاپن، چند نفر از بیم جان خود را از برجهای بلند به پایین پرت کردند.
- فاجعهای در کمین است
شما از ریسمان سیاه و سفید هم وحشت دارید. تاریکی برایتان به معنای هجوم خطر است. در خیابانهای خلوت از هجوم آدمرباهایی که کمین کردهاند میترسید و در خیابانهای شلوغ از حمله کیفقاپها. اعتماد کردن به آدمها، برایتان سختترین کار است و خیال اینکه همیشه با پنهانکردن واقعیتی قصد آسیبزدن به شما را دارند، رهایتان نمیکند.
- بدون هلههوله میمیرم
عقربههای ترازو هم نمیتوانند خیال پرخوری و هلههولهخوری را از سرتان بیرون کنند. فشارخونتان بالاست، اما نمیتوانید از پفک پر از نمک بگذرید و با وجود نزدیکبودن خطر ابتلا به دیابت، نمیتوانید به جای شیر، شیرکاکائو بخورید. حتی اگر از این هم چاقتر شوید، حتی اگر از امروز هم بیمارتر شوید، نمیتوانید در برابر ولعی که به خوردن و دریافتکردن کالری دارید، بایستید.
- حرف بزنم گریهام میگیرد!
خودتان هم خوب میدانید که دلیل بخش زیادی از ظلمی که در محیط کار به شما میشود، سکوت همیشگیتان است. اما چه میتوانید بکنید؟ وقت حرفزدن و بیان مشکلات، صدایتان میلرزد و گریهتان میگیرد. به جای اینکه از حقتان دفاع کنید، ترجیح میدهید سکوت کنید و از ریختن اشکهایتان در جمع، جلوگیری کنید.
- همیشه بدشانسی میآورید!
آدمهای بد، همیشه در سر راهتان قرار میگیرند؛ از کسانی که عاشقشان میشوید و با قلب شکسته رهایتان میکنند گرفته تا کارفرماهایی که ماه پشت ماه، حقوقی برای زحماتتان پرداخت نمیکنند. رانندههای دردسرساز همیشه به ماشین شما میکوبند، پلیسها همیشه خودروی شما را متوقف میکنند و دوستان قدیمی همیشه شما را به حاشیه میرانند. چرا فقط شما هستید که در معرض این حجم از آسیب قرار دارید؟ به این موضوع فکر کنید! ما تصور میکنیم که دلیل بدشانسی همیشگی شما، انتخابهای اشتباه، واکنشهای اشتباه و تصمیمهای اشتباه است.