سبک زندگی استارتاپی: شما به کارمند استارتاپی تبدیل شده‌اید؟

0

روز اولی که پایتان را به این دفتر گذاشتید، ذهنتان پر بود از ایده‌های رنگارنگ. هر روز که می‌گذشت، دایره فعالیت استارتاپی‌تان چند متری گسترده‌تر می‌شد و در رویاهایتان، خود را یک غول دنیای استارتاپ می‌دیدید. گرچه از آن روز زمان زیادی نگذشته، اما شما با خود آن زمانتان خیلی فرق کرده‌اید. ایده‌های ناب و جسورانه، دیگر در ذهن خسته شما چرخ نمی‌زند و مثل یک کارمند، به انجام کار یکنواخت هر روزه بسنده کرده‌اید. چرا به اینجا رسیده‌اید؟ چرا با وجود گذشت زمان، به غول دنیای استارتاپ‌ها تبدیل نشده‌اید؟

  •  همین برایتان بس است!

خوب پیش‌رفته‌اید و امروز، نه تنها از رفاه نسبی برخوردارید که در میان همتایانتان حرفی برای گفتن داشته و به نوعی پیشکسوت دنیای استارتاپی شده‌اید. همین وضع نسبتا مطلوب، ممکن است زمینه را برای درجا زدن شما فراهم کند. شمایی که بخشی از اهداف گذشته‌تان را محقق کرده‌اید، ممکن است به حفظ این وضع بیشتر از بهبودش اهمیت دهید و به همین دلیل این روزها درجا بزنید.

  •  دنیای استارتاپ‌ها چیزی که می‌خواستید نیست!

به نظرتان آن همه اشتیاقی که برای رسیدن به این نقطه داشتید بی‌جا بوده؟ فکر می‌کنید آرزوی قدیمی‌تان، دیگر آرزوی امروزتان نیست؟ همین ناامیدی ممکن است شما را از تلاش برای ساختن روزهای بهتر استارتاپی باز بدارد. وقتی فکر می‌کنید همه اشتیاقتان هرز رفته و واقعیت با رویای ذهنی شما تفاوت زیادی داشته، طبیعی است که دلسرد شوید و توانتان برای تفکر خلاقانه کمتر شود.

  •  دست‌هایتان پر از هندوانه است!

شما بیش از حد به گسترش کسب‌وکارتان فکرمی‌کنید و هر جا ایده‌ای را می‌بینید، برای اجراکردنش تلاش می‌کنید؟ بله! اشتیاق بیش از اندازه و باور غیرواقعی به توانایی‌های خود، ممکن است توان شما برای خوب فکرکردن را کمتر کند. وقتی هزاران هندوانه را در آغوش می‌گیرید، خطر افتادن هندوانه‌ها چند برابر می‌شود و تلاشی که برای نگه‌داشتن آنها به خرج می‌دهید، مانع خوب فکرکردن و تفکر خلاقانه می‌شود.

  •  نمی‌پذیرید تغییر کرده‌اید! 

روزی فکر می‌کردید آرزویتان رسیدن به این نقطه است. اما حالا، نه خود شما آدم آن روز هستید و نه شرایط زندگی‌تان مثل قبل. کسب‌و‌کار آرزوهایتان، امروز به دیگر جنبه‌های زندگی شما آسیب می‌زند. هراس از دست‌دادن دیگر داشته‌هایتان، تمرکز شما بر کار را کمتر می‌کند و انرژی‌ای که این جریان از شما می‌گیرد، خلاقیت‌تان را از میان می‌برد.

  •  در جزیره حبس شده‌اید!

آنقدر شیفته کارتان هستید که تنها به آینه خیره می‌شوید و جز کسب‌و‌کار استارتاپی خودتان چیز دیگری را نمی‌بینید. وقتی نگاه شما تنها به یک قدم جلوتر است، طبیعی است که خلاقیت هم میانه‌ای با افکارتان نداشته باشد. تفکر خلاق، حاصل آمیخته‌شدن تحلیل‌های شما با اتفاقاتی است که در اطرافتان می‌افتد و وقتی توجهی به اطراف ندارید، نمی‌توانید فکر‌های تازه‌ای را هم به کسب‌و‌کارتان تزریق کنید.

  •  به کسی اعتماد ندارید!

تکروی، عادت همیشگی شماست و نمی‌توانید بپذیرید که برای هدایت یک استارتاپ موفق، به یک اتاق فکر نیاز دارید. وقتی فکر می‌کنید خود شما بهتر از هر کسی این کارها را انجام می‌دهید و حاضر به تقسیم مسئولیت‌ها نیستید، نمی‌توانید حجم بالایی از کار را اداره کرده و در جریان کار به ایده‌های تازه هم فکر کنید.

  •  ایده‌هایتان را با همه در میان می‌گذارید!

می‌گویند بیان‌کردن یک ایده، به معنای مرگ آن است؛ یعنی وقتی قبل از کلید‌زدن یک کار و انجام یک نقشه، مدام در مورد آن با هر کسی صحبت می‌کنید، از نظر روانی، میل و انگیزه‌تان برای انجام آن کار کاهش پیدا می‌کند. شمایی که به محض جرقه‌زدن یک فکر، در هر محفلی از آن صحبت می‌کنید، بعید است که خلاقیت‌تان را به مسیر درستی هدایت کنید و آن را تا اجرا به پیش ببرید.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.