دوران عاشقی بنیان‌گذار مهرام

0

داستان از این قرار است که با دریافت مدرک لیسانس، در منطقه قلهک تهران و در دبیرستان جنت آن زمان که دبیرستانی دخترانه بود، تدریس می‌کند. ظهیری می‌گوید از این جهت من را انتخاب کرده بودند که معلم زن به اندازه کافی نداشتند؛ در این دبیرستان درس فلسفه و منطق می‌داد. در آن‌زمان حدودا ۲۴ ساله بوده و در این دوره مهم‌ترین واقعه دردناک زندگی‌اش رقم می‌خورد. داستان از این قرار است که عشقی میان او و یکی از شاگردانش شکل می‌گیرد؛ شاگردی که پدرش کارمند اداره رادیو بود. بعد از مدتی براساس رسم‌ورسوم به خواستگاری‌اش می‌رود اما پدر آن دختر می‌گوید به معلم‌ جماعت دختر نمی‌دهد، چون معلم تا آخر عمر گشنه است! و بعد از آن دخترش را از دبیرستان جنت می‌برد و بعدها ظهیری خبردار می‌شود که فردی نظامی، داماد آن خانواده شده اما چون آن دختر موافق این ازدواج نبوده، در کمتر از یک سال خودکشی می‌کند (اشک شاهرخ ظهیری با یادآوری این بخش از زندگی‌اش، سرازیر می‌شود). با اینکه ۶۰ سال از آن اتفاق می‌گذرد، می‌گوید هیچ‌گاه نمی‌خواستم دوباره از آن حرف بزنم اما… ظهیری بعد از این واقعه، افسردگی می‌گیرد و مادرش از ترس اینکه فرزندش تنها بماند، به ضرب‌و‌زور و التماس، یکی از دختران فامیل را برایش در نظر می‌گیرد و او در سال ۱۳۳۳ ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج، یک پسر و یک دختر به نام‌های شاهین و شبنم است. پسرش در امریکا مدیریت صنعتی خوانده و زمانی قائم‌مقام مهرام بوده و دخترش نیز اقتصاد خوانده و ساکن امریکاست.

یک عمر ساختن…

شاهرخ ظهیری محصول خانواده‌ای تجارت‌پیشه است. عمویش از تاجران فرش ملایر بوده و می‌گوید در زمان تولدم، پدرم نزد عموی بزرگم که به‌خاطر سابقه طولانی‌اش در بازار فرش به فرشچی مشهور بوده، کار می‌کرد. اما بعد از مدتی بازار فرش در ملایر رو به رکود می‌رود و پدرش این شغل را رها می‌کند و شاید به‌دلیل اصالت تهرانی مادرش، به تهران می‌آیند. خانواده مادری‌اش هم تاجر بودند و با بازرگانان روس، مبادله می‌کردند. در واقع پدربزرگ مادری‌اش از روسیه، چینی‌آلات وارد می‌کرده و خانواده‌اش جزو سه طایفه بزرگ ملایر بوده‌اند. پس از مهاجرت خانواده به تهران، خواهرش آذرمیدخت به‌دنیا می‌آید که بعدها به حرفه معلمی روی می‌آورد. برادر کوچکش نیز چندی بعد پا به دنیا می‌گذارد. با اینکه شاهرخ ظهیری چندصباحی را به شغل معلمی گذراند، اما هرمز، برادر کوچک او، حرفه پزشکی را در پیش گرفته تا آنجا که به ریاست بیمارستان امریکایی سابق و ساسان فعلی تهران نیز می‌رسد. 

  •  طلبگی ظهیری در قم

ظهیری دوران دبیرستان را در رشته ادبی و در دبیرستان حکیم نظامی قم به پایان می‌رساند. پس از آن از سد کنکور گذشته و در رشته حقوق دانشگاه تهران به تحصیل می‌پردازد. ظهیری البته در کنار تحصیلات دبیرستانی، مدتی هم به تحصیلات حوزوی مشغول شده و با مسائل فقهی آشنا می‌شود که همین عامل در گرایش او به رشته حقوق دانشگاه تهران موثر بوده است. زمانی که او تازه سال پنجم دبیرستان را به اتمام رسانده بود، پدرش بر اثر ابتلا به سل از دنیا می‌رود؛ بنابراین سرپرستی خانواده به شاهرخ ظهیری می‌رسد. دولت وقت آن زمان، شرایط اشتغال را برای او با معافی کفالت سربازی و سپس استخدام در اداره فرهنگ قم با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان فراهم می‌کند. تاریخ استخدام او مهرماه ۱۳۲۸ بود، در حالی که ۱۸ سال بیشتر نداشت و حقوقی ۶۴ تومانی دریافت می‌کرد که ۱۰ تا ۱۲ تومان آن خرج اجاره خانه می‌شد. با این حال هزینه خانواده ظهیری از محل دیگری نیز تأمین می‌شد؛ روی یک دستگاه کامیون که از پدر او به ارث رسیده بود، راننده‌ای گماشته بودند که بخشی از هزینه‌های خانواده را تأمین می‌کرد. با این حال ظهیری همزمان با تدریس در کلاس چهارم دبستان، در سال ۱۳۲۹ با قبولی در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران، تحصیلات دانشگاهی را آغاز می‌کند و یکی از دلایل اصلی علاقه به تحصیل در رشته حقوق را روحیه کدخدامنشی خود می‌داند و می‌گوید از همان جوانی علاقه خاصی به حل‌وفصل مشکلات و مسائل بین افراد داشته است. ظهیری، سال دوم تحصیل در دانشکده حقوق را می‌گذراند که از اداره فرهنگ قم درخواست انتقال به تهران را می‌دهد. اما به جای انتقال به تهران، به شهرستان کرج منتقل و در یکی از دبیرستان‌های کرج به تدریس تاریخ و ادبیات مشغول می‌شود. 

  •  در گیرودار دولتی‌ها

ظهیری مناصب دولتی بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ از تدریس در مدارس تا مشاغل مختلف در اداره‌های دولتی. در دوران کاری خود به کلیه امور مالی، بانکی و گمرکی تسلط پیدا کرده و بعد از مدت کوتاهی به سمت مدیر‌عاملی چندین شرکت مانند مه‌کشت، آفتاب‌شرق که تراکتورهای مسی‌ فرگوسن انگلیسی را وارد می‌کرد، کار می‌کند و کماکان شغل معلمی‌اش را هم ادامه می‌داد اما این‌قدر سرش شلوغ بود که کمتر وقتی برای مدرسه می‌ماند. به همین دلیل از اداره فرهنگ به او تذکر می‌دهند که باید به شغلش برگردد و حتی به‌مدت ۱۰ روز، ناظری حضورش در مدرسه را پیگیری می‌کرد. ظهیری جوان هم برای اینکه آب‌ها از آسیاب بیفتد، ۱۰ روز مرتب به مدرسه می‌رود و از کارش مرخصی می‌گیرد. بعد از آن، سمت خود را تغییر می‌دهد و تصمیم می‌گیرد به‌عنوان دفتردار با مدرسه همکاری کند؛ به این طریق می‌توانست بار دیگر سرکار خود برگردد. از آغاز دوباره کارش چیزی نگذشته بود که اتخاذ تصمیمات جدید دولت، منجر به کسادی بازار کار ‌شرکت آفتاب‌شرق‌ می‌شود؛ بنابراین به پیشنهاد پسر عمویش، سمت مدیرمالی سد سفیدرود گیلان را می‌پذیرد. حوزه جغرافیایی مسئولیتش در آن سمت، بسیار وسیع و گسترده بود؛ یعنی از گنبدکاووس در استان گلستان امروزی تا شهرستان آستارا و تمام حوزه آبریز دریای خزر با تمام ادارات و پرسنل‌شان یعنی حدود ۴ هزار نفر، در حوزه مسئولیت‌اش قرار می‌گیرند.

 با پایان پروژه ساخت سد، بار دیگر راهی تهران می‌شود. هنوز در تهران جاگیر نشده که به‌علت متوقف شدن طرح‌های عمرانی مشهد، به‌عنوان ذی‌حساب مخصوص و فوق‌العاده طرح‌های عمرانی، عازم این شهر می‌شود. با بهره‌ور شدن طرح‌های عمرانی، دکتر پیرنا استاندار خراسان، با ارائه انواع امتیازها قصد کرد او را در مشهد ماندگار کند اما ظهیری همچنان بر سر حرف خود باقی می‌ماند و به تهران می‌آید؛ به دفتر مدیرکل سازمان برنامه و بودجه رفته و به او می‌گوید ۶ ماه مدت خدمت موقت من در مشهد تمام و کلیه طرح‌ها راه‌اندازی شده و مأموریت خود را به نحو احسن انجام داده‌‌ام و باید به تهران برگردم. به محض رسیدن به تهران با سفارش دکتر شاه‌قلی، وزیر بهداری وقت، به سمت ذی‌حساب آن وزارتخانه منصوب می‌شود.

این ازدواج، یک پسر و یک دختر به نام‌های شاهین و شبنم است. پسرش در امریکا مدیریت صنعتی خوانده و زمانی قائم‌مقام مهرام بوده و دخترش نیز اقتصاد خوانده و ساکن امریکاست.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.