چند دقیقه دیگر باید با اکبر هاشمی گفتوگو کنم، چه سوالاتی از او بپرسم؟ اکبر هاشمی سرش را بالا گرفت و خندید و جوابی نداد. در این گفتوگو میشد به سراغ حرفهای به اصطلاح فان رفت و از رنگ مورد علاقهاش پرسید. میشد پرسید در دفتر شنبه چه غذایی را میخورد و از کدام استارتاپ غذا سفارش میدهد؛ زودفود، ریحون یا مامانپز؟ حتی میشد پرسید که از اسنپ بیشتر استفاده میکند یا تپ۳۰، دعوای دو برند را هم میشد وسط کشید و ازش خواست بگوید کدام را ترجیح میدهد؟ اما از آنجایی که ما برای وصلکردن آمدیم و قرار نیست محل دعوا باشیم، ترجیح دادم با او جدی حرف بزنم تا از ابتدای راه بگوید و از دغدغههایش برای اکوسیستم و برای جوانانی که در شهرهای دور و نزدیک زندگی میکنند و نهال نورستهای هر روز در دلشان جوانه امید میزند. دستگاهی گوشه اتاق کارش است که روشنش میکند. میگوید، برادرم خریده و هوای اتاق را تمیز میکند. میگویم واقعا؟ میگوید نمیدانم ولی به لحاظ روانی موثره! در حالی که به سمت بالکن میرود، میگوید: اسپری آسمم را بزنم، برمیگردم.
- 52شماره از شنبه چاپ شده و رسیدهایم به یکسالگیاش. تجربه روزنامهنگاری شما مربوط به حوزههای دیگری است. حوزه آنلاین را چقدر میشناختید و اینکه از کجا به شنبه رسیدید؟
اولینبار در روزنامه کیهان مطلبی از من چاپ شد. اما نخستین کار رسمیام در ۱۳۷۳ و در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد. همه این سالها تجربیاتم از جنس اجتماعی است و البته گریزی هم به حوزههای اقتصادی زدهام. سابقه آشناییام با حوزه آنلاین برمیگردد به شروع مدیریتم در گروه مجلات روزنامه همشهری. ۱۸مجله بود که باید در نسخه چاپی و در فضای آنلاین هم با نمونههای الکترونیکی رقابت میکردند. این بحث را به مدیران همشهری منتقل کردم که آنلاینها را باید زنگ خطری برای خود بدانند؛ به ویژه در زمینه بخش آگهیها. آنها به من ماموریت دادند که بخش بازرگانی همشهری را وارد فاز آنلاین کنم که به دلایل بوروکراسی و البته تشدید بیماری و تولد ایده شنبه با همشهری ادامه ندادم. اما همان زمان در همشهری با فعالان حوزه آنلاین ارتباطات گستردهای به دست آورده بودم که بعدها برای شنبه از آنها استفاده کردم.
- برای فعالان حوزه آنلاین، چاپ نسخه آفلاین چه جذابیتی داشت؟
این سوال بارها از من پرسیده شده. در پاسخ باید بگویم که در مانیفستی که در ابتدا با رضا جمیلی نوشتیم، بر این مسئله که حتما باید آنلاین باشیم، تاکید داشتیم. در ادامه به این نتیجه رسیدیم که اکوسیستم استارتاپی ایران هنوز در مرحله نوزادی است و اینقدر بالغ نشده که نیازی به هیچ حمایتکنندهای نداشته باشد. در آن زمان یکی از روزنامههای مطرح و پرنفوذ کشور دائما تیترهای بزرگی در مورد استارتاپ آمریکایی و مسائلی از این دست را در صفحه اولش کار میکرد. تصور من این بود که بچههای استارتاپ اینقدر درگیر لپتاپ و سایتهایشان هستند که حواسشان به دنیای اطرافشان نیست. به این نتیجه رسیدیم که مسئولان سیاسی و اقتصادی تصمیمگیر کشور در حوزه آنلاین زندگی نمیکنند اما برای حوزه آنلاین تصمیم میگیرند. بنابراین باید نسخه آفلاین هم داشته باشیم. دلیل دیگری که برای چاپ داشتیم این بود که خانوادههای گروه مرجع هنوز آنلاین نیستند و نشریه باید به خانهها برود و فرهنگ کارآفرینی از طریق والدین به بچهها منتقل شود. همچنین من معتقدم که هنوز بیش از ۹۰درصد از مردم ایران در اینترنت زندگی نمیکنند. بنابراین با انتشار نسخه آنلاین یک نشریه و عدم انتشار نسخه آفلاین، بازاری ۷۰میلیون نفری را از دست میدهیم. جالب است که الان بیشترین استقبال از نسخه چاپی از طرف بچههای استارتاپی بوده است. این مسئله برمیگردد به فرهنگ ما ایرانیها.
- با چه چالشهایی برای تامین منابع انسانی مواجه بودید؟
همین الان با این مشکل مواجه هستیم حتی روابط عمومیهای شرکتهای استارتاپی نمیدانند ژورنالیسم چیست و روزنامه چیست و ژورنالیستهای ما نمیدانند که استارتاپ چیست. بسیاری از خبرنگاران از روزنامههای مختلف با من تماس میگیرند که استارتاپ چیست؟ به همین دلیل ما هم در آغاز کار شنبه، بیشتر از ترجمهها استفاده میکردیم و به مرور زمان که نیروهایمان را به نوعی ساختیم، صفحات مربوط به اخبار و اطلاعات داخلی را افزایش دادیم.
- وقتی از روزنامههای دیگر با شما تماس گرفته میشود و مثلا تعریفی از استارتاپ میخواهد یا هرگونه راهنمایی دیگر، نشان میدهد که «شنبه» در مطبوعات جایگاهی قابل توجه بهدست آورده است. خودتان شنبه را در کجای راهی که برای آن ترسیم کردهاید، میبینید؟
من از حوزه رسانه آمدهام و خود شما هم میدانید که شناساندن یک رسانه به طیف وسیعی از مخاطبان کار بسیار سختی است. در حوزههای دیگری که کار کردهام گاه برای معرفی رسانه از طریق تبلیغات محیطی و تبلیغات تلویزیونی چندین میلیارد تومان هزینه میشود. مثلا برای ۱۰شب معرفی نشریهای، ۳ میلیارد تومان پرداخت کردیم. اما شنبه راهش را به سرعت آمده. شاید به این دلیل که در فضای اکوسیستمی همه چیز باید با رشد سریع همراه باشد و شنبه در این فضا رشدی استارتاپی را تجربه کرده است. من برای شنبه رسالت و جایگاه قائل هستم و حتی طرحهای توسعهای زیادی برایش پیشبینی شده است. الان بیش از تصور من رشد داشته و چنین رشدی را ما برای یک بازه زمانی سه تا پنجساله پیشبینی کرده بودیم.
- حرف از رسالت که میزنید، حداقل من بهعنوان همکارتان این مسئله را به خوبی درک میکنم. چرا چنین دغدغههایی دارید؟
من بچه جنوب شهرم. همه عمر روزنامهنگاریام هم در حوزه اجتماعی گذشته است. به همین دلیل اعتقاد دارم که یک خبرنگار نمیتواند در برج عاج بنشیند و از جامعهاش بنویسد و بتواند درست هم بنویسد. پس باید به میان مردم برود. به همین دلیل ژانر نوشتن من هیچگاه ژانر نوشتن برای مدیران نبوده است. به همین دلیل شنبه بدون جوانانی که در گوشه و کنار کشور در حال کار هستند، برای خود من ارزشی ندارد. صاحبان اصلی شنبه را این افراد میدانم و رسالت اول و آخر شنبه این است که کمک کند، یک جوان کارآفرین شود و در این مسیر با انتقال تجربیات دیگران، سختیها و راهکارها را هم به او نشان میدهیم. نقصهایی در کارمان داریم و پیوسته تغییراتی ایجاد میکنیم اما رسالت ما همین است که اشاره کردم.
- سال ۹۵، سالی پرتنش برای اکوسیستم بود. قرارگیری در مقابل بدنه سنتی بازار، قرارگیری در معرض اتهاماتی مانند جاسوسی و… روزهای سختی را برای فعالان این حوزه و شما رقم زد؛ حتی شما در اصفهان و در مناظرهای با حضور اهالی شبنامه شرکت کردید و تلاشتان این بود که وجه حقیقی این اکوسیستم و فعالانش را نشان دهید. شنبه نمیتوانست کناری بایستد و تنها نظارهگر باشد تا مبادا خطری موجودیتش را تهدید کند؟
ببینید، ما قرار بود نشریهای باشیم روی کیوسک روزنامهفروشیها، ولی بدون اینکه خودمان بخواهیم، توقعی ایجاد شد که شنبه بشود روابط عمومی اکوسیستم و هر اتفاقی که در کشور و در ارتباط با این زمینه رخ میداد، بچههای اکوسیستم به من پیام میدادند یا تماس میگرفتند که چه باید بکنیم؟ شما که مینویسید بیایید به مملکت خدمت کنید اما اوضاع جور دیگری پیش میرود و به ما انگ نفوذی و جاسوسبودن میزنند پس از ایران برویم بهتر است.
باید به سمت برقراری دیالوگ میرفتیم و وجه واقعی اکوسیستم را در قالب گفتوگوهای سازنده بیان میکردیم. حتی باید استارتاپ را برای دوستانی که ابهام داشتند، تعریف کنیم. البته معمولا اگر مدیری به فکر نشریهاش باشد، میتواند بیرون گود بایستد و تنها به سود خود فکر کند و صرفا منعکسکننده اتفاقات باشد اما ما معتقدیم که شنبه رسالت اجتماعی دارد و این نگاه هم برگرفته از فلسفه استارتاپی است. از طرفی به نظر من شبنامه حاصل یک سوءتفاهم بود و الان دوستان تهیهکننده شبنامه خودشان میدانند که استارتاپ چیست. از طرفی جمهوری اسلامی بعد از ۳۰ و اندی سال تثبیت شده، قانون اساسی دارد، نهادهای نظارتی، حاکمیتی و امنیتی دارد که عمیقا بر امور کشور نظارت دارند و بنابراین بهتر است هر کسی وظیفه خودش را انجام دهد. نباید امید جوانان را ناامید کنیم.
- شنبه با چه سرمایهای شروع شد و از کجا تامین شد؟
شنبه مثل هر استارتاپی با سرمایه شخصی و فامیلی کارش را شروع کرد. البته در میانه راه خیلیها تنهایمان نگذاشتند چون روزهایی بوده که هزینه چاپ شنبه را نداشتیم و به محض اینکه به گوش دوستان اکوسیستم میرسید که شنبه ممکن است منتشر نشود، تماس میگرفتند که چقدر کم داری. به عنوان خاطره میتوانم اشاره کنم به تماسی که مدیران یکی از شرکتهای بزرگ نرمافزاری با من داشت که از علاقهاش به راهاندازی چنین حرکت فرهنگی میگفت. از اینکه شنبه وجود داشت، خوشحال بود و میخواست به اندازه مختصری به اقتصاد شنبه کمک کند. میگفت شنبه را میخواند اما حاضر نشد اسمش را بگوید و قبض واریزی را که فرستاد، رویش نوشته بود «رابینهود». شنبه رابینهودهای زیادی دارد. البته مجموعههای دولتی و حاکمیتی هم از شنبه حمایت میکنند اما بیشتر حمایت معنوی دارند. مانند اتاق بازرگانی ایران و اتاق بازرگانی تهران، وزارت فناوری و ارتباطات و… اما تنها مجموعهای که به شنبه کمک مالی کرده، معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری بوده که سال گذشته مبلغ ۴۰میلیون تومان به مجموعه شنبه کمک مالی کرد.
- یارانه مطبوعاتی هم دارید؟
ما کلا ۳ میلیون تومان یارانه دریافت کردیم و آن هم به خاطر نظم انتشارمان بود.
- تاکنون پیشنهاد خرید امتیاز شنبه به شما شده است؟
بله شده.
- چه قیمتی روی شنبه میگذارند؟
اجازه بدهید الان به این موضوعات نپردازیم.
- این سرمایهگذاران از چه بخشی هستند؟
از داخل و بیرون اکوسیستم استارتاپی ایران.
- چرا نفروختید؟
مدل کاری شنبه، مدل استارتاپی است اما یک مدیاست و استارتاپ نیست. بنابراین نمیتوان سهام یک رسانه را به یک کمپانی داد و بعد انتظار داشت که کل اکوسیستم حرفت را بپذیرند. چون چنین شرکتی حتما جهت و سمتوسوی خود را به نشریه تحمیل میکند و ما نمیخواهیم چنین اتفاقی برای شنبه بیفتد چون شنبه متعلق به همه اکوسیستم است. البته اهالی اکوسیستم هم میدانند که هرگونه حرکت اقتصادی نیازمند پیوستی فرهنگی است و به همین دلیل از شنبه حمایت میکنند. ما حتی از یک استارتاپ نوپا، کمک یک میلیون تومانی هم داشتهایم و همیشه گفتهام شنبه متعلق به اکوسیستم است و هرکسی بخواهد میتواند حمایت کند تا شنبه بماند.
- شنبه روزنامه میشود؟
بله، روزنامه میشود.
- چه زمانی این اتفاق میافتد؟
ما یک بیزینسمدل ۵ تا ۱۰ساله برای شنبه تعریف کردهایم. زمان دقیق روزنامهشدنش معلوم نیست اما با توجه به رشدی که شنبه داشته، شاید این اتفاق زودتر بیفتد. رشد شنبه هماهنگ با رشد اکوسیستم خواهد بود.
- الان نشریات دیگر هم از اکوسیستم استارتاپی مینویسند. رقیب چقدر برای شنبه مطرح است؟
شاید پاسخم کمی غیرحرفهای باشد اما باید بگویم شنبه برای من دکان درآمدزایی نیست. به همین دلیل من به شدت به سایر رسانهها کمک میکنم که وارد فضای استارتاپی بشوند. مثلا از مشهد، اصفهان و تهران مدیران و سردبیران بابت راهاندازی صفحه یا نشریه در این حوزه با من تماس میگیرند. چون ما در شنبه رسالتی داریم که هر فردی به این رسالت کمک کند، در کنار ما قرار میگیرد. از طرفی ما روزنامهنگار هستیم و در فضایی بدون رقیب بزرگ نشدیم بنابراین نگران وجود رقیب نیستیم، چون هر کسی اثر انگشت خودش را دارد.
- اکوسیستم الان ظرفیت وجود چندین نشریه را دارد؟
نه. الان اگر ما بخواهیم شنبه را پولی کنیم و کسی با این منطق وارد شود که وارد شود و بفروشد و ادامه حیات بدهد، موفق نمیشود.
- بهترین خاطره شما از شنبه چیست؟
بچههایی که از شهرهای دور به من پیام میدهند یا زنگ میزنند مثلا با راهاندازی کمپین «در جستوجوی زاکربرگ ایرانی»، چوپانی از روستای «برازین» در نزدیکی تبریز زنگ زد که فوقدیپلم آیتی دارد و چه باید بکند؟ اینها لذتبخش است. یا وقتی فردی تماس گرفت و آرشیو شنبه را میخواست و میگفت با خواندن شنبه از مهاجرت منصرف شده و میخواهد بار دیگر شانس خود را در ایران امتحان کند. یا دوستی از روستایی در رفسنجان زنگ زد که شنبه را میخواست ولی پولی نداشت و برایش فرستادیم. نمونههایی از این دست بسیار زیاد است. اینها تجربیات لذتبخشی است چون ما قبلا برای خودمان روزنامهنگاری میکردیم. اینکه گزارشی بنویسیم و دوستانمان بخوانند و تعریف و تمجید کنند اما دیگر میخواهم برای مردم بنویسم. حتی دیگر خودم را مقید به چارچوبهای نویسندگی نمیکنم. خردههای زیادی هم از من گرفته میشود اما روی سخن من دیگر با همکارانم نیست و برای مردمی مینویسم که در عسلویه یا زابل یا تهران و… منتظر شنبه هستند.
- خاطره تلخی هم از شنبه دارید؟
(نه کشداری میگوید) بیشتر خاطرات سخت دارم تا تلخ. اوج سختیها هم مربوط به دوران شبنامه بود و باری که بر دوش شنبه بود. روال عادی کار به هم خورد و باید بیشتر مینوشتیم و بیشتر در همایشها شرکت میکردم چون تجارب تلخی از روزنامهنگاری داشتم، نگران بودم که انگهایی که زده میشود، کل اکوسیستم را با مشکلات جدی مواجه کند و روند کارآفرینی را در کشورمان عقب بیندازد. همان بلایی که بر سر روزنامهنگاری آمد، چون اتهام جاسوسی، اتهامی سنگین است.
البته من نمیگویم که نباید نگران بود بلکه میگویم در اکوسیستم استارتاپی ایران افرادی در حال کارآفرینی هستند که از هیچ شروع کردهاند. خود ما به مدت ۷ماه در دفتر شنبه از یک گروه استارتاپی که حتی کرایه رفتوآمد نداشتند، میزبانی کردیم. این جوانان هیچی ندارند، جز امید. من نگران کمپانیها نیستم بلکه نگران این قشر هستم چون امیدشان از بین میرفت. البته مطمئن بودم که این روزها میگذرد چون نه ریگی به کفش من بود و نه اکوسیستم. حتی قبل از حضور در مناظره اصفهان، تلفنی تهدید شدم که «میاییم تو گونی میندازیم و میبریمِت» به آن دوست گفتم با حرف زدن مشکل بهتر حل میشود و حتما گونیاش بزرگ باشد چون ۱۸۳سانتیمتر قد دارم!
- شنبه کجای زندگی شما قرار دارد؟
همانطور که تب استارتاپی همه را گرفته، تب شنبه هم زندگی من را گرفته. شب که میخوابم به شنبه فکر میکنم و صبح هم با فکر شنبه از خواب برمیخیزم. حتی خوابهای شنبهای میبینم. صبح زود یعنی ساعت ۶ و ۲۰دقیقه بیدار میشوم، پسرم را به مدرسه میبرم و بعد کار تا ساعت ۱۰ و نیم شب. شبها هم تا ساعت یک یا دو بیدارم و برای شنبه کار میکنم.
- و حرف پایانی؟
از عزیزترینهایم که دوری و نبودنهایم را تحمل میکنند، تشکر میکنم. همچنین از رضا جمیلی به خاطر محتوا و علیرضا میرزامصطفی به خاطر فرم و تک تک بچههای تحریریه، فنی، دفتر، چاپ و همهشان سپاسگزارم.