استارتاپ را میتوان به طور ساده به مجموعهای اطلاق کرد که برای ارائه، خلق یا بهبود محصول یا خدمتی مشخص تشکیل میشود.
البته این تمام ماجرا نیست، ما به یک مغازه جدید در محل زندگیمان که به ارائه کالای خاصی میپردازد استارتاپ نمیگوییم. به مجموعهای که موضوع کلی «بازرگانی» یا «تولید نرمافزار» را موضوع فعالیت خود میداند، استارتاپ نمیگوییم. همچنین به شرکتی ۷ سال است که قصد دارد در حوزهای جدید وارد تحقیق و توسعه شود نیز این عبارت تعلق نمیگیرد.
برای درک بهتر مفهوم این میهمان جدیدالورود گفتوشنودهای اینروزها خوب است تا نمونههایی را بررسی کنیم که وقتی برای اولین بار پرسیدیم «استارتاپ چیست؟» برایمان مثال زدند و بعد از مرور آنها درخواهیم یافت که در همگیشان نوعی خلاقیت، از یک اختراع تا شیوه نوینی از پیادهسازی یک امر رایج نهفته است. همگی آنها برای ایجاد آن موضوع خاص تشکیل شدهاند. بهطور میانگین رشد سریعتری نسبت به کسبوکارهای سنتی داشتهاند و حتی ساختار سازمانی و نوع ارتباطات اعضای آنها از قواعد رایج شرکتها و سازمانها فاصله داشتهاست.
تعاریف کوتاه استارتاپ
استفاده از تعاریف کوتاه و موجز عموما یکسطری که توسط بزرگان و مشاهیر این وادی همچون استیو بلنک ارائه شده در فضای کشور ما، مانند توصیف قورمهسبزی در ۷ کلمه برای یک آنگلوساکسون است!
لذا بخش بزرگی از الزامات و خصیصههای یک استارتاپ موفق در تعریفی که از آن در یک کنفرانس و یا مقاله در دره سیلیکون ارائه میشود، نهفته، مستتر و البته بدیهی است و برای اتمسفر ما ایرانیان کمی غریب و نیازمند توضیح. و بهانهای برای بسیاری سرک کشیدنها به وبسایتهای معروف و فهرستکننده استارتاپها و سعی در ایجاد نمونه وطنی-ملی آنها و یا در مقام نازلتر، کپیکردن استارتاپهای موفق داخلی به بهانه اینکه «امروز فلان حوزه پولسازه»! و البته شکستهای متعاقب آنها، شاید ناشی از مغفولماندن همان مفاهیم مستتر در این تعاریف باشد.
البته در تمام دنیا «احتمال شکست» عضوی از لغتنامه استارتاپهاست. ولی مسیر رسیدن به شکست بسیار اهمیت دارد و شاخصی برای پیشبینی و تخمین شانس موفقیتهای آتی آنهاست.
اکوسیستم استارتاپی ایران امروز نیازمند آموزش، راهنمایی و راهبری علاقهمندان ورود به این عرصه است و خردمندانی که هیجان برخی مدیران، مسئولان، علاقهمندان و حتی سرمایهگذاران این فضا را با آگاهی تعدیل کنند.