شاید بعد از ۷۵ شماره انتشار شنبه، برگشتن سرخانه اول باشد اگر بخواهیم جلد نشریه را به پاسخ این سوال اختصاص دهیم که اصولا استارتاپ چیست. اما برای انجام این کار و اثبات درستیاش دلایل زیادی داریم.
مهمترین آنها هم این است که مانند بسیاری از مواهب مدرنیته و میوههای جهان مدرنِ وامگرفته از مغربزمین، که از قضا جامعه ایرانی از میانه راه با آنها همراه شده و بعدها به این رسیده که ایکاش پیش از نوشتن نامشان، زبان مکالمه با آنها را میآموخت، ایرانیها و جامعهشان در مواجهه با جاذبه سحرانگیز استارتاپها هم میرود که به چنین وضعی دچار شود.
هنوز چیزی نشده، نوجوان و جوان و دانشجو و سرمایهگذار و شتابدهنده و بازاری و خانهدار و عیالوار با عشق به «جهش» در ثروت و شهرت شیرجه میزنند وسط معرکه استارتاپ و بعد که کلی زمان و هزینه خرج و تلف کردند، از خود میپرسند و یا به این درک میرسند که نکند برداشتشان و یا همان تعریفشان از استارتاپ درست نبوده است؟ نکند که میانبر موفقیت اسم دیگر استارتاپ نبوده و آنها به اشتباه چیزی که باید در خود مییافتند را در جملههای انگیزشی ترجمهشده از فرهنگهای دیگر جستوجو میکردهاند!
این مهمترین دلیل ما برای تشکیل این پرونده پروپیمان و از قضا جذاب برای خود استارتاپیها بوده است؛ اینکه به یک تعریف ترجیحا ایرانی از استارتاپ برسیم که البته نرسیدیم! ما میخواستیم بدون رجوع به منابع و نقلوقولها و دیکشنریها، برداشت رسوبکرده در ذهن فعالان این عرصه را ورز دهیم و یک شمایل واضح و شفاف از آن بسازیم که متاسفانه نشد.
باز بیشتر برگشتیم بر سر تعاریف سیلیکونولیمآبانهای که ورد زبان و آموخته ذهن همگان است. هرچند در این پرونده دوسه خوانش معرکه از استارتاپها هم داریم که خواندن چندبارهشان توصیه اکید من است، اما باز توقع میرفت بتوانیم به یک برداشت نسبتا وطنی از چیزی برسیم که این روزها کمکم میرود که نسخه ایرانی مفهومسازیشدهاش، البته در میدان عمل نهایی شود. مانند تمام دیگر فرزندان دستاوردهای دنیای مدرن، در نهایت اینیکی را هم ایرانی خواهیم کرد.
هرچقدر استارتاپ، ترمی جهانشمول و تکنولوژیک باشد، سابقه تاریخی مواجهه ذهن و زندگی ایرانی با این فرزندان خوشبروروی وارداتی نشان داده که باید به یک برداشت بومی از آنها برسیم تا بتوانیم با و در کنار آنها بیدردسر زیست کنیم. وگرنه کلاه ایرانی جماعت با آنها توی هم میرود! یا ذوب در آنها میشویم و میسوزیم یا بهشان انگ میزنیم و میافتیم به جانشان!
دوز بالای شجاعت و اعتمادبهنفسی بدیع
آنچه که برای ذهن روزنامهنگارانه من در مواجهه با مفهوم استارتاپ، رنگوبویی ایرانی به خود میگیرد، دوز بالایی از شجاعت و اعتمادبهنفسی بدیع است. سالها و شاید قرنها بود که ذهنیت ایرانی، خطرپذیری در وادی نوآوری را فراموش کرده بود. سالهای متمادی به مصرفکننده فکر دیگری بودن تن داده بود، دههها میشد که ذهنیت ایرانی با مفهوم شکست رابطهای جن-بسماللهای پیدا کرده بود. استارتاپ، اسم رمز عبور از این دوره رخوتانگیز ذهنیت ایرانی است.
بهواقع استارتاپ برای ذهن ایرانی، یعنی گذشتن از دوره طولانی رخوت و تنآسایی و کمکاری فکری؛ اینرسی کشنده فضای کار و خوابآلودگی جسارت. مدتها بود که خطرپذیری و جسارت و ایدهپردازی در کسبوکار تنها در حیطههای فردی مجال رخنمایی پیدا میکرد و ریسکپذیری نه بخشی از روحیهای جمعی، بلکه استثناهایی شخصیتی بود که در تکستارههای عالم صنعت ظهور میکرد.
اما استارتاپ و استارتاپبازی، کمکم این صفتهای هیجانانگیز را به بخشی از ویژگیهای جمعی یک نسل تبدیل میکند؛ نسلی که بیشترین چیزی که از این فرزند تازهوارد دنیای مدرن نصیبش شده، ریختن ترس تاریخیاش از شکست است. بیتفاوتشدن در برابر خطخطیشدنِ غرور خانمانبرانداز کسبوکاریاش. این نسل از اینکه به قول بهروز فروتن پایش لب پاشویه بخورد، نهتنها سرافکنده نمیشود بلکه ممکن است قاهقاه زیر خنده هم بزند!
این بزرگترین دستاورد استارتاپ و مهمترین شاخصه در تعریف ایرانی آن است. استارتاپ یعنی کسبوکاری نوپا که علاوه بر خلق ارزش برای یک جامعه سلوگرد و سربهزیر، خود آن جامعه را از سربهزیری تاریخیاش خارج کند و آدمها و افکارشان را با صفتهای پیشبرندهای چون خطرپذیر، ایدهمحور، مقیاسپذیر و جهشکننده آشتی دهد؛ همان صفتهایی که دههها بود در گفتوگوهای روزمره خبری از آنها نبود.