«پیر بشی جوان» همیشه فکر میکردم این دعایی است برای جوانها. نمیگویم همه عمر ناسزا شنیدهایم اما بیشتر آبستن این مفهوم است؛ بمانی و تجربه کنی.
ماندیم و تجربه کردیم، اما بعد از هر بار تجربه، بالن زمان کمی که اوج گرفت و از «زمین زندگی» دورمان کرد، از بالا نتیجه عملکردمان را نگاه کردیم و فهمیدیم، میپنداشتیم که میدانیم اما نمیدانستیم.
بعد از هرتجربه، بالن زمان ما را بالاتر میبرد و بیشترازقبل میفهمیم که همه موفقیتهای ما وصلهپینهکردن یک فرایند است که نتیجهاش موفقیت است و آن فرایند «تجربه» است، مثل یک گیم.
حاصل نزدیک به ۵ دهه زندگی آموخته، آموزش یعنی داشتن یک آدرس برای رفتن و رسیدن به مقصد. همه آنچه برای ما در طول مسیر اتفاق میافتد، تجربه است. اگرچه براین باورم که تجربه مانند علم تا آخرین لحظه زندگی ادامه دارد.
اما تا پیش از مرگ برای تجربه سقفی قائل هستم. به این معنا که جایی آدمی به سقف تجربهکردن میرسد. اگر تجربه را به اعداد تشبیه کنیم که از یک تا بینهایت میتواند باشد، روی یکی از شمارهها توقف خواهیم کرد. اینجا سقف تجربه است. قبل از این توقف را «دوران تجربهگرایی» مینامم و بعد از رسیدن به سقف «دوران واقعیگرایی» فرا میرسد. اقتضای دوران تجربهگرایی، آزموده را آزمودن و تجربهاندوزی است.
در گذر یک، دو یا چند دهه پازلها را میچینیم. اگر درست نبود، اصلاح میکنیم و بازهم ادامه میدهیم تا وضعیت شرکت، کسبوکار و محصولی را که ساختهایم، بهتر و بهتر کنیم. جایی میرسد که پازل به مراحل تکمیلی نزدیک و نزدیکتر میشود. اینبار آنقدر بالن بالا رفته یا ما آنقدر باهوش شدهایم که بلافاصله تصویر تکمیلشده پازل را حدس میزنیم که صورت نهایی آن چه تصویری است.
اینجاست که مات و متحیر میمانیم؛ شگفتزده و مبهوت. در فریم نهایی به جای دیدن تصویر کسبوکارمان، آنچه در نهایت ناباوری میبینیم، چهره صورت خودمان است. «حافظ تو خود حجاب خودی زمیان برخیز».
این حرف به معنای رفتن، رهاکردن یا بازنشستهشدن نیست. ما با مفاهیم ونچر کپیتال زندگی میکنیم و به آن باور داریم. همواره از اگزیت حرف میزنیم. باید بپذیریم زندگی و مدیریت درهر کسبوکاری هم نیازمند یک اگزیت است.
این اگزیت تنها به معنای خروج ما از مجموعههایمان نیست. باید جایمان را عوض کنیم. یا از این کسبوکار به کسبوکار دیگری یا از این جایگاه به جایگاه و مسئولیت دیگری در شرکت خودمان برویم. آنچه تصویر پازل به ما نشان داد، این بود که همه اتفاقات دومینویی این سالها بهخاطر تصمیمات درست و غلط این چهره است. اینکه یک راه را چند بار رفتهایم. اینکه مدتها دور خودمان چرخ زدهایم.
اینکه جاهایی عالی عمل کردهایم و دقیق. بیزینس موفق یا ناموفق ما تصویری از ماست. کسبوکار ما درزمانی مثل بحران اقتصادی فعلی دیگر مدیر تجربهگرای هزینهساز نمیخواهد و حتی بیزینسهای موفق هم نیاز به پوستاندازی دارند. حوادث سخت روزگار مثل همین بحران اقتصادی پیش آمده و پیشرو یکی از مزیتهایش این است که تصویر پازل را سریعتر نهایی کرده و ما را به «دوران واقعگرایی» نزدیکتر یا پرتاب میکند.
لطفا با خودتان خلوت کنید. درک این موضوع که در چه دورانی به سر میبرید، مهم است. اگر هنوز حس میکنید تصویر پازل برایتان گنگ است و در دوران «تجربهگرایی» به سر میبرید، تجربه کنید و با قدرت کسبوکارتان را جلو ببرید، ولی اگر حس میکنید صورت خودتان را در پازل نهایی میبینید یا خواهید دید و به واقعبینی رسیدهاید، برای حل مشکلات کسبوکارتان اگزیت کنید و از روی صندلی مدیریت یا هرپستی که اشغال کردهاید، برخیزید. تاکید میکنم این اگزیت به معنای رفتن و از دستدادن سهام نیست. فقط جایتان را باهمتیمی یا فردی که بهتر از شما میتواند مدیریت کند، عوض کنید.
حرف آخر:
آکادمی شنبه با شعار «سفر با آنهایی که این راه را رفتهاند» کارش را از امروز شروع کرد. ما در آکادمی شنبه به دنبال آموزش از طریق انتقال تجربه هستیم.
بر همین اساس سعید و حمید محمدی بنیانگذاران دیجیکالا، محمدجواد شکوریمقدم بنیانگذار آپارات، مجید حسینینژاد بنیانگذار علیبابا، هادی فرنود بنیانگذار کاموا و توحید علیاشرفی مدیرارشد بازاریابی علیبابا بهعنوان منتور و کسانی که راه موفقیت را رفتهاند، با فروتنی و گشادهدستی تجربهشان را برای مدیریت استارتاپها در شرایط بحرانی اقتصاد با جوانان استارتاپی به اشتراک خواهند گذاشت.
در شنبهتریپ در کنار آموزش، شرکتکنندگان در یک سفر یکروزه از استارتاپهای بزرگ بازدید خواهند کرد تا از نزدیک شاهد حرف و عمل منتورهایشان باشند.
این شروع یک جریان بزرگ انتقال تجربه است. به زودی همچون دوره اول شنبهتریپ نامآوران بزرگ و باتجربه استارتاپی با انتقال تجربههایشان و علمشان به کمک شما خواهند آمد.