شتابدهندهها و نقش آنها در اکوسیستم استارتاپی ایران موضوعی است که میتوان ساعتها در مورد آن بحث کرد. اینکه این نقش اغراقشده و غیرواقعی است یا حقیقی؟ دوقطبی آواتک-دیموند یا آواتک-راکت چه مزایا و معایبی برای استارتاپها دارد؟
آیا راهی به غیر از شتابدهندهها برای موفقیت استارتاپها وجود دارد یا خیر؟ دغدغههایی از این دست را با چهار بنیانگذار جوان از چهار استارتاپ در میان گذاشتیم؛ استارتاپهایی که دوتای آنها در شتابدهنده آواتک رشد کردهاند و دوتای دیگر در شتابدهنده دیموند.
دو شتابدهندهای که اگرچه در دانشگاه تهران فعالیت میکنند اما گویا ارتباط و تعاملی که باید را با هم ندارند. همان نقدی که حمید اسدی، بنیانگذار نوار، و محمد رشیدی، بنیانگذار فرانش که آواتک شتابدهنده آنها بوده از یکسو و علیرضا جعفری، بنیانگذار نواک، و علیرضا علیدوست، بنیانگذار نیوُ، که در دیموند رشد کردهاند، در این میزگرد مفصل مطرح میکنند.
با وجود آسیبشناسی و انتقادهای صریح این چهار نفر، باز هم تاکید میکنند که برای رشد ایدههایی که صاحبان آنها دانش کسبوکار ندارند شتابدهندههاجایی مناسب است. شتابدهندههایی که شاید وقت آن رسیده باشد در کنار درسهایی که به این جوانها میدهند، کمی هم نقدهای آنها را بشنوند.
-
آیا استارتاپها باید برای موفقیت وارد شتابدهندهها شوند؟
بنیانگذاران نواک، فرانش، نوار و نیوُ که در شتابدهندهها رشدکردهاند به این سوال پاسخ میدهند.
خارج از شتابدهنده هم شانس وجود دارد. دیجیکالا و کافهبازار نمونه آن هستند، اما باز بحث دانش مهم است. اگر دانش داشته باشید میتوانید خودتان بروید در خانه سرمایهگذار را بزنید و آن را جذب کنید. در هر صورت بیرون از شتابدهنده شانس هست اما هم سخت است و هم کم.
وقتی جوانها چهره برادران محمدی یا حسام آرمندهی را میبینند دوست دارند به جایگاه آنها برسند و فکر میکنند همین که وارد شتابدهندهها شوند کافی است. شتابدهندهها این تصویر را از خود ساختهاند و البته استارتاپها هم به آن دامن زدهاند که ورود به آن یعنی موفقیت شتابدهندهها خیلی سلیقهای اداره میشوند چون علاوه بر جوان بودن اکوسیستم، خود شتابدهندهها هم جوان هستند و به بلوغ نرسیدهاند.
به عبارتی خود شتابدهندهها هنوز استارتاپ هستند! فرآیند شتابدهندهها برای صاحبان آنها هم هنوز در بسیاری بخشها تاریک و مبهم است. در خارج از کشور این فضا آنقدر بالغ شده که اگر فردی بخواهد شتابدهنده راه بیندازد میداند دقیقا چه کار باید کند
-
پیش از بحث درباره شتابدهنده، باید به این سوال پاسخ دهیم که وقتی از اکوسیستم استارتاپی ایران صحبت میکنیم از فضایی با چه اندازه و کیفیت حرف میزنیم؟
اسدی: وقتی از اکوسیستم در هر مفهومی صحبت میشود باید دو موضوع را از هم جدا کرد. یکی صحنه استارتاپ است که شامل همه عناصری است که استارتاپها با آن درگیرند. اکوسیستم مجموع این صحنه و تاثیر آن بر فضای اطرافش است.
پس اکوسیستم استارتاپی ایران آدمهایی هستند که دارای ایدههای کسبوکار هستند که میخواهند در سریعترین زمان ممکن آنها را عملی کنند و در این راه نیاز به برخی ابزارها مانند تجربه و سرمایه و البته کار کردن دارند. اکوسیستم استارتاپی ایران هم زمانی شکل گرفت که در هر یک از این زمینهها آدمها به میدان آمدند و خودشان را معرفی کردند و دور هم جمع شدند. یکی خودش را برنامهنویس معرفی کرد یکی گفت من سرمایهگذارم و یکی هم ایدهای داشت که میخواست با آن کسبوکاری راه بیندازد و…
رشیدی: این اکوسیستم با یکی دو داستان موفقیت خبرساز و شروع شد. جمعی که در ایونتها و جمعهای محدود همدیگر را پیدا کردند به این نتیجه رسیدند که باید اکوسیستم خودشان را بنا کنند. امروز ولی به دو شکل با این فضا مواجه میشوند. افرادی که خیلی در آن فعال هستند و دسته دیگر کسانی که بهویژه در شهرستانها اصلا از وجود آن خبر هم ندارند.
به این فکر هستند که روی ایده جذابی کار کنند و حتی مقصد خود را آمریکا و اروپا میدانند و نمیدانند که در ایران هم چنین فضایی به همراه تعدادی شتابدهنده وجود دارد. این فضا درحالتوسعه است اما نیاز به مراقبت زیاد دارد. چراکه اگر حباب ایجاد شود عدهای ممکن است شتابزده وارد آن شوند و نتیجه مورد نظرشان را نگیرند و حتی فضا را خراب کنند.
با این حال هنوز تمرکز این فضا تنها در تهران است و شهرهای دیگر مانند شیراز کمکم دارند به آن اضافه میشوند. نکته مهم این است که استارتاپهای موفق نسل اول باید همین حالا برای انتقال تجربه خود به این تازهواردها وارد میدان شوند و نگذارند دیر شود.
علیدوست: من فکر میکنم فضای استارتاپی ایران خیلی وقت است که شروع شده، فقط عناوین و اسامی وجود نداشته. اما از یک نقطهای به بعد بزرگتر شده و عناوین شکل گرفته و این اعتمادبهنفس به وجود آمده که در ایران هم میشود ایدههای نو را اجرایی کرد. این فضا خیلی جوان و حتی نوزاد یا نهال است.
بنابراین حتی من با این نتیجهگیری که ممکن است حباب شکل بگیرد و یا اتفاقهای بدی در راه باشد زیاد موافق نیستم. چون راه زیادی برای رشد و تجربه در پیش دارد و طبیعتا در این راه فرازوفرودهای زیادی وجود خواهد داشت و آن موقع بهتر میتوان گفت چگونه پیش میرویم.
جعفری: ما اکوسیستم داریم ولی کامیونتی نداریم. کامیونتی یا اجتماع استارتاپی فقط این نیست که دور هم جمع شویم، بلکه جایی است که در آن با هم ارتباط سازنده داشته باشیم. هنوز جزیرههای کوچکی هستیم که گهگاه سری هم به یکدیگر میزنیم.
آواتک و دیموند در فاصله دویست متری در دانشگاه تهران هستند ولی عملا تعاملی با هم ندارند. پس اسم این را نمیتوان اجتماع استارتاپی گذاشت. هنوز هم اگر در یک ایونت کسی از کنار ما رد شود یا احساس کنیم کسی موفق است، به چشم اسطوره به او نگاه میکنیم یا رقیب، و در حد سلام و علیک با او ارتباط میگیریم.
-
تاریخ و پیشینه شتابدهنده را تا کجا میتوان عقب کشید؟ یعنی پیش از آواتک یا دیموند جایی بوده که با مفهوم امروزی شتابدهنده قرابت داشته باشد؟
رشیدی: جشنواره وب را میتوان نخستین سنگبنای شکلگیری این اکوسیستم و درنتیجه شکلگیری شتابدهندهها دانست. آنجا بود که اشتیاق برای داشتن یک اجتماع دیده شد. وقتی هم داستان موفقیت دیجیکالا و کافهبازار دیده شد، کمکم فرهنگ به اشتراک گذاشتن تجربههای موفق آنها برای شتابدهی به استارتاپها شکل گرفت.
در مرحله بعد این ضرورت پیدا شد که به جای این همفکریها و انتقال تجربههای موردی مراکزی شکل بگیرد که مداوم این کار را انجام دهند و اینگونه بود که شتابدهندهها پا به میدان گذاشتند.
جعفری: نکته دیگر در این بحث، شکست مراکز رشد بود. چون این مراکز هم با چنین هدفی شکل گرفته بودند اما به دلیل عمومی بودن حوزههای آنها و مهمتر از آن دولتی بودن ساختار آنها تجربه موفقی از آب درنیامدند.
-
چرا مراکز رشد نتوانستند نقشی را که در حال حاضر شتابدهندهها دارند بر عهده بگیرند؟
اسدی: یکی اینکه سرعت انجام امور در آنها با سرعت و ریتم استارتاپها همسان نبود. ارزیابی قضایا در استارتاپها موضوع بسیار مهمی است. این اتفاقات در مراکز رشد بهکندی انجام میشود. از طرف دیگر این مراکز با بازار هدف ارتباط نداشتند و نمیتوانستند کمک زیادی به ایدههایی کنند که یک طرف آنها وصل میشد به بازار.
اما نکتهای که میخواهم به این بحث اضافه کنم نقش استارتاپ ویکندها در شکلگیری شتابدهندههاست. بیش از ده سال است که این رویداد در ایران برگزار میشود. استارتاپ ویکندها نقش شتابدهندهها را در مدت مثلا سه روز برعهده میگرفتند. وقتی کسی مثل رضا هاشمی در این رویداد با بچهها صحبت میکرد تاثیر زیادی روی آنها میگذاشت.
رشیدی: من تجربهای سهونیم ساله در یکی از بهترین مراکز رشد آیتی ایران دارم. زیرساختهای آنها عالی است، امکانات خوبی دارند و دسترسی به پول و سرمایه هم وجود دارد. اما چیزی که یک تیم جوان برای ورود به بازار نیاز دارد دانش کسبوکار است. خود ما در فرانش با اینکه ایده را داشتیم، چون دانش کسبوکار را نداشتیم بعد از سه سال و نیم به این نتیجه رسیدیم که در آنجا خروجی نخواهیم داشت.
اما وقتی وارد شتابدهنده شدیم دو مزیت را به دست آوردیم؛ یکی اینکه برای به نتیجه رساندن پروژهمان محدودیت زمانی بالای سر ما گذاشتند و دوم اینکه افراد باتجربه بسیار خوبی کنار ما قرار گرفتند. و این افراد کسانی بودند که این راه را رفته بودند. منابع مالی که در مراکز رشد اولویت اول است در شتابدهنده تبدیل به اولویت چندم ما شد.
در مراکز رشد به یک نهال نگاه گلخانهای دارند که چون در کنار سایرین در یک فضای مشخص و ایدهآل است پس رشد خواهد کرد! اما هر نهال مراقبت ویژه خود را میخواهد. دولتی بودن فضای این مراکز چون بقا و حیات آنها به خروجیها چندان بستگی ندارد و بودجه مشخصی هرسال به آنها تعلق میگیرد.
رشد هریک از این نهالها درست تعریف نمیشود. در شتابدهنده براساس تعداد کاربر و سایر متغیرها رشد شما به شکل کمی مدام اندازهگیری میشود. چون باید خیلی زود به بازدهی برسید وگرنه شتابدهنده ضرر خواهد کرد.
جعفری: دانشگاه تجربهای ناموفق در ارتباطگیری با صنعت دارد. بهترین دانشگاه ما یعنی دانشگاه شریف خیلی برای این کار تلاش میکند ولی وقتی به مرکز رشد آن میروید باید ۶۰ فرم پر کنید که برای همه یکسان است؛ چه در زمینه هایتک کار کنید چه در یک استارتاپ حوزه آیتی. من بهعنوان یک استارتاپ اگر میتوانستم جواب ۶۰ صفحه سوال را بدهم که نمیآمدم مرکز رشد.
من چون به کمک نیاز دارم آمدهام! پیگیری و نظارت هم وجود نداشت. یعنی حتی وقتی ما شکست خوردیم و از آنجا رفتیم کسی نیامد بپرسد چرا رفتید و اصلا سرنوشت استارتاپتان چه شد؟ البته دانشگاه شریف هم بعدها فهمید که این روش جواب نمیدهد و آن را تغییر داد و مرکز کارآفرینی را شکل دادند.
-
میتوان گفت شتابدهندهها مراکز رشد را کنار زدند؟
رشیدی: حضور مراکز رشد اشتباه نیست، باید بهعنوان بخشی از زنجیره رشد استارتاپها به آنها نگاه کرد. اما یک استارتاپ بعدازاینکه کسبوکار را یاد گرفت و پروژهاش اعتبارسنجی شد و بعد از خروج از یک شتابدهنده میتواند مدتی کوتاه وارد مراکز رشد شود. در شتابدهنده باید کسبوکارتان را درک کنید و چشمانداز آن را ترسیم کنید و بعد وارد مرکز رشد شوید و زود هم از آن خارج شوید، چون از یک جایی به بعد شما را محدود میکند.
علیدوست: نکته جالب در رابطه بین استارتاپها و شتابدهندهها این است که استارتاپهای موفق بودند که این اعتمادبهنفس را به شتابدهندهها دادند که وارد این حوزه شوند. اگر نمونههای موفقی چون دیجیکالا و کافهبازار نبودند ممکن بود ده سال دیگر این رابطه شکل بگیرد. از طرف دیگر نقطهضعفی که در شتابدهنده میبینم این است که تمرکز کافی در آنها وجود ندارد. بیشتر هیاهوی رفتوآمد آدمهاست تا تمرکز بر استارتاپها برای رشد و موفقیت.
اسدی: سیستم دولتی باید قبول کند که کسبوکارهای خرد متعلق به مردم است. توسط مردم ساخته میشوند، به مردم خدمات و کالا میفروشند و خود آنها هم ادارهاش میکنند. نیازها و جوابها از مردم میآید. اگر دولت این موضوع را خوب درک کند نیازی نیست که حتما به شکل بخشنامهای از طرف دولت کمکی شود، اما این نگاه هنوز وجود ندارد.
مشکل مراکز رشد همین ساختار و نگاه دولتی است. در همه جای دنیا دولتها حضور دارند اما لایههای مختلفی را ایجاد میکنند که فقط لایه آخر که با دولت خیلی فاصله دارد با کسبوکارها یا مشخصا استارتاپها ارتباط دارد. نقش دولت هم در این میان تنظیم روابط این لایههای مختلف است.
-
شتابدهندهها در ایران بیشتر چه کارکرد و مزایایی برای استارتاپها داشتهاند؟ سرمایه، زیرساخت، تجربه یا…؟
جعفری: ما هم با دانشگاه شریف کار کردهایم هم با دیموند. در دیموند بیشتر بحث تامین سرمایه و تسهیل مجوزها پررنگ است و در شتابدهنده شریف تجربه و تیمورک و ساختارسازی اهمیت دارد. به عبارتی شتابدهندهها ساختارهای یکسانی ندارند. من آواتک نرفتهام اما شنیدهام مثل پدری سختگیر است که وقتی ۱۸ساله شدی باید از او خداحافظی کنی و مستقل شوی. دیموند اگرچه در پروژهات سرمایهگذاری میکند، رفاقت هم به وجود میآید اما در عمق کار تو ورود نمیکند.
علیدوست: شتابدهندهها خیلی سلیقهای اداره میشوند چون علاوه بر جوان بودن اکوسیستم، خود شتابدهندهها هم جوان هستند و به بلوغ نرسیدهاند. به عبارتی خود شتابدهندهها هنوز استارتاپ هستند! فرآیند شتابدهندهها برای صاحبان آنها هم هنوز در بسیاری بخشها تاریک و مبهم است. در خارج از کشور این فضا آنقدر بالغ شده که اگر فردی بخواهد شتابدهنده راه بیندازد میداند دقیقا چه کار باید کند. چون یک کسبوکار شکل گرفته و باسابقه است.
رشیدی: با توجه به محدودیتها و طرز فکری که وجود داشت استارتاپها اعتمادبهنفس موفقیت را نداشتند. اما ورود شتابدهندهها این امید را زنده کرد که اگر درست تلاش کنند فارغ از نتیجه کار میتوانند سرمایه جذب کنند. اما این موضوع خیلی بزرگ شد. یعنی سرابی از سرمایه ساختند که باعث شد عده زیادی به طرف شتابدهندهها سرازیر شوند اما بلوغ نه در شرکتکنندهها وجود داشت و نه در خود شتابدهندهها.
کسی این اصل کلیدی را نمیگفت که باید در شتابدهندهها بجنگید تا به سرمایه برسید. این تصور به وجود آمد که شتابدهندهها نقش یک اتوبوس موفقیت را دارند که وقتی سوار آن شوید دو ایستگاه آنسوتر در نقطه موفقیت شما را پیاده خواهند کرد! در حالی که این تفکر اشتباه بود.
درست این بود که بگویند به این فضا وارد میشوید و باید نهایت استفاده را از امکانات و شبکه افراد و تجربهها بکنید. هنوز از من میپرسند میشود هفتهای یک روز برویم شتابدهنده؟ این نشان میدهد که شناخت و تصویر درستی از آن ایجاد نشده است.
-
این ضعف ناشی از اغراق در مورد کارکرد شتابدهندههاست یا استارتاپها تصویر درستی ندارند؟
رشیدی: در مورد استارتاپ ویکندها هم تجربه چنین هیجان و ذهنیت اغراقشدهای را داشتهایم. اینکه در ۵۴ ساعت میتوانید ایدهتان را تبدیل به کسبوکار و پول کنید. این هیجان تا یکی دو ماه بعد از پایان آن هم در شرکتکنندهها وجود داشت تا بعد از دو ماه مثلا متوجه میشدند که نتیجه گرفتن به این راحتی و سادگی نیست. چراکه قدمهای بعدی این رویداد شکل نگرفته بود.
استارتاپ ویکند سکوی پرشی به ناکجا بود. بعدها بود که رویدادهایی چون نکست مکمل آن شدند و استارتاپها را دنبال میکردند تا گامهای بعدی را بردارند و بعد اکوسیستم رسید به شتابدهندهها. شتابدهندهها برای شروع کار خود جو و تبلیغات رسانهای فوقالعادهای درست کردند که تا حدی هم اتفاقا لازم بود، اما این جو استارتاپها را هم دربرگرفت و آنها که شکست خوردند شکستشان خیلی برایشان سنگین شد و تعداد زیادی از این حوزه کاملا طرد شدند و حتی کسی تجربه شکست آنها را نشنید.
اسدی: بازار مخاطب بزرگترین چالش هر کسبوکار است. یکی از بزرگترین ضعفهای شتابدهنده این است که مخاطبانشان را غلط تعریف کردهاند. این شعار جا افتاده که «هر ایرانی یک استارتاپ» و این خیلی اشتباه است. اتفاقا باید به خیلیها گفت جای شما در شتابدهندهها نیست! کارآفرینها در همهجای دنیا اقلیت هستند. افراد معدودی هستند.
هر آدمی دوست دارد موفقیت مالی داشته باشد. وقتی جوانها چهره برادران محمدی یا حسام آرمندهی را میبینند دوست دارند به جایگاه آنها برسند و فکر میکنند همین که وارد شتابدهندهها شوند کافی است. شتابدهندهها این تصویر را از خود ساختهاند و البته استارتاپها هم به آن دامن زدهاند که ورود به آن یعنی موفقیت.
-
یعنی این ذهنیت شکل گرفته که با رفتن به شتابدهندهها میشود یکشبه پولدار شد؟
اسدی: این سوال را باید پرسید که چرا دو شتابدهنده بزرگ ایران در دانشگاه هستند. شما وقتی در شتابدهنده بزرگی چون تکهاب را باز میکنید وارد خیابان میشوید. ولی در آواتک رو به دانشجویان باز میشود. این ذهنیت به وجود میآید که همین که دانشجو باشی میتوانی بروی آواتک و کارآفرین شوی. در صورتی که شتابدهنده جایی است که در آن کار میکنی و عرق میریزی و تنها تفاوت آن این است که به شما میگویند چطور قدمهایتان را منظم بردارید.
-
اما خود شما محصول شتابدهنده هستید!
اسدی: بله. ولی باید پذیرفت شتابدهنده تنها برای ۲۰ درصد کسانی که به آنجا میروند جواب میدهد. باید به ۸۰ درصد بقیه این واقعیت را گفت.
-
نفع شتابدهندهها از این همه استقبال یا بهتر بگویم مشتری، آن هم در اکوسیستمی که هنوز بالغ نشده، چیست؟
اسدی: نفع آنها سهم بازار اینترنت است. بیشتر استارتاپها در فضای اینترنت فعالیت میکنند. اتفاقهای خوبی هم رخ داده که به این اشتیاق دامن میزند. تعدادی داستان موفقیت داریم، تحریمها برداشته شده، سرمایهگذار برای این حوزه پیدا شده و… پس برای اینکه سهم بیشتری از این بازار داشته باشید بهترین راه این است که تازهواردها از کانال شما وارد شوند.
رشیدی: مثل این میماند که یک کارخانه شرکتسازی با تولید انبوه وارد بازار اینترنت شود تا برخی از تولیداتش به سود برسند. البته سختیهای خاص خودش را هم دارد.
-
کمی غیرمنصفانه نیست که چنین نگاهی به شتابدهندهها داشته باشیم و آنها را بیزینسمنهای فضای وب ایران بدانیم؟
جعفری: نه اصلا. چون اگر غیر از این باشد باید به عقل این افراد شک کرد! بنیانگذار دیموند ظرفیتهای این بازار را میداند و فرصتهایی را دیده که به آن وارد شده و اتفاقا تمرکزش را بر این حوزه گذاشته و اگر کسی ایده خیلی خوبی هم در حوزه هایتک داشته باشد آنها حاضر نیستند روی آن سرمایهگذاری کنند. چون دنبال سهمی از بازار اینترنت ایران هستند.
طبیعی است که وقتی سرمایهگذاری میکنید دنبال سود باشید. اتفاقا برای من شتابدهنده شریف کمی عجیب است که شبیه خیریه عمل میکند و سودی برای خود تعریف نکرده است. البته خیریه موفقی است و حتی رشد اولیه کافهبازار و نتبرگ را هم میتوان محصول آن دانست.
-
برای مثال، در اینکه فروختن کتاب کار درستی است شکی نیست، ولی اگر کسی بگوید این کتاب را بخرید و یکشبه پولدار شوید دیگر نمیتوان گفت کسبوکار درستی انجام میدهد؟
جعفری: کسی که تازه از دانشگاه بیرون آمده و چیز زیادی هم از آن دستگیرش نشده دنبال فرصت میگردد. استارتاپ زدن هم یک فرصت جذاب است. نباید فراموش کنیم که بسیاری از این اشتیاقها هم توسط شتابدهندهها انتخاب نمیشوند و رد میشوند.
اسدی: وقتی فرد خوشتیپی فوتبالیست است و مازراتی سوار میشود، اگر فکر کنیم همه فوتبالیستها پولدارند ایراد آن فوتبالیست نیست. هرکسی که وارد آواتک میشود میگوید شبیه گوگل است. جذابیت دارد. این گناه آواتک نیست.
علیدوست: یک فضای جدید است که قبلا نبوده. اینکه شما ایدهای داشته باشید که کسی حاضر باشد سرمایهگذارتان شود یک اتفاق جدید است. البته در شتابدهنده تاکید میکنند که روی ایده سرمایهگذاری نمیکنند، روی تیم و کار آن سرمایهگذاری میکنند. روی تلاشی که میکنید، اما این تاکید باید بیشتر شود.
اسدی: باید پذیرفت که در بسیاری موارد مقصر فرهنگ و ذهنیت کسبوکار ماست. اینکه موفقیت را پیوند نزدهایم به کار و تلاش. شتابدهنده مجبور است از بین همه تجربههایش داستانهای موفقیتش را پررنگ کند و یا محیط کار جذابش را تبلیغ کند، اما شرکتکنندگان باید بدانند که هیچ موفقیتی بدون تلاش حاصل نمیشود. همین دوره آیسک که در آواتک برگزار میشود فرصت خوبی است که این توهم توانایی و موفقیتهای بدون زحمت را از شرکتکنندگان دور کند.
-
با این اوصاف چشمانداز و رسالت یک شتابدهنده چه باید باشد؟ یک نگاه بیزینسی صرف یا بر عهده گرفتن نقش پدری دلسوز؟
رشیدی: ما اگر دنبال یک پدر یا مادر مهربان باشیم باید برویم همان مراکز رشد دولتی و احتمالا در آخر هم شکست خواهیم خورد. یکی از چیزهایی که به فرانش خیلی کمک کرد این بود که در آواتک هر شنبه من به خاطر کمکاریهایم یک سیلی محکم میخوردم! این اتفاق هم رخ نمیدهد مگر اینکه منافع عدهای در خطر باشد
. وقتی شتابدهندهای مثل آواتک برای کسی مثل من هزینه میکند اگر ببیند که من کاری نمیکنم مدام مرا بازخواست میکند و به راه درست هل میدهد. بنابراین شتابدهنده باید نگاهی تجاری داشته باشد اما یک نگاه تجاری واقعگرا.
بیزینسمنی که فضا را میشناسد نه اینکه بگویند کارشناس رسمی دادگستری باید قیمت استارتاپها را ارزیابی کند. نمیگوییم شتابدهنده مقصر است که تصویری از موفقیت میسازد بلکه میگوییم برای ساختن این موفقیت هم باید تا میتواند تلاش کند.
از طرف دیگر وظیفه ما که در سوی دیگر این اکوسیستم هستیم این است که واقعگرایانه تلاش کنیم و شکستها را هم بازگو کنیم. خود آمریکاییها هم وقتی در مورد توییتر و فیسبوک صحبت میکنند میگویند آنها استثنا هستند و خیلیها شکست خوردهاند.
واقعبین بودن را باید گسترش دهیم. یکی از ذهنیتهای نادرست برای مثال همین است که همه میگویند نمیخواهیم کارمند کسی باشیم، میخواهیم برویم کسبوکار خودمان را راه بیندازیم. اتفاقا باید بگوییم که اول بروید برای شرکت دیگران کارمندی کنید بعد که تجربه کسب کردید استارتاپ راه بیندازید.
-
حمایت شتابدهندهها تنها از برخی استارتاپها و در حوزههای خاص، این خطر را به وجود میآورد که جهت خاصی به کل این اکوسیستم داده شود؟
جعفری: در دیموند که اینگونه نیست. اگر در آواتک این کار را میکنند اتفاقا به نظر من خیلی هم خوب است. اینکه به طور تخصصیتر روی یک حوزه خاص تمرکز کنند استارتاپهایی که انتخاب میشوند هم میتوانند با هم بیشتر همکاری کنند.
علیدوست: برای من بیشتر این نکته عجیب است که چرا دنبال ایدههای عجیب و جدید هستند. خیلی به نیازهای بدیهی مردم توجه نمیشود. وقتی ما وارد حوزه مالی میشدیم همه میگفتند این همه شرکت در زمینه مالی کار میکنند شما وارد نشوید! فضای کلی که حاکم است میگوید استارتاپهایی موفق هستند که وارد حوزههای بکر میشوند که این درست نیست.
-
در فرآیند ورود تا خروج از شتابدهنده مهمترین چالشی که پیش روی استارتاپهاست چیست؟
اسدی: مرحله انتخاب و گزینش ایرادهای خاص خودش را دارد. در تمام دنیا در حوزههای مختلف همانگونه که آقای جعفری گفتند شتابدهندههای تخصصی وجود دارد. اما اگر عده معدودی کار امتیازدهی و گزینش استارتاپهایی که در حوزههای مختلف فعالیت میکنند را برعهده بگیرند ممکن است قضاوت درستی نتوانند انجام دهند. همین موضوع باعث میشود که ورودیها زیاد باشند و آنها که به سیکلهای آخر میرسند کم! باید در بخشهای مختلف بازار شتابدهندههای کوچک اما بادانشتر داشته باشیم.
-
همکاری شتابدهندههای موجود مثل دیموند و آواتک هم چندان جالب نیست؟
اسدی: هنوز جزیرهای عمل میکنیم.
علیدوست: در این زمینه تفکر کمی سنتی است. کسانی که خودشان تبلیغ ساختن کامیونتی را میکنند وقتی به خودشان میرسد آمادگی ذهنی برای ساختن این همکاری را ندارند. یعنی نمیتوانند برای شتابدهندهها این فضا را بسازند.
رشیدی: یک ضربالمثل هست که میگوید «مادر را ببین، دختر را بگیر!» ما میرویم با یک استارتاپ برای همکاری صحبت میکنیم اما در آخر میگویند شما از بچههای آواتک هستید و نمیشود! در صورتی که بعید میدانم دیموند و آواتک با هم مشکلی داشته باشند. وقتی خود شتابدهندهها نتوانند با هم همکاری کنند مشخص است که استارتاپهای آنها هم نتوانند. اینکه شما را با سرمایهگذار اولیهتان قضاوت کنند زیاد درست نیست. یا مثلا میگویند فلانی از بچههای راکتاینترنت است یا …
جعفری: ما یک مدتی خیلی خودمان را وابسته به دیموند تعریف میکردیم ولی حالا وضعیت بهتر شده. چند وقت پیش کمپینی با اسنپ برگزار کردیم و رابطه خوبی با راکتاینترنت گرفتیم. اما نمیدانم چرا این رابطه با آواتک برقرار نمیشود.
-
مرامنامه یا قراردادی وجود دارد که دیموند بگوید حق ندارید با آواتک ارتباط یا همکاری داشته باشید؟
جعفری: اصلا چنین چیزی وجود ندارد.
-
این دوقطبی بودن بهخصوص میان راکت و سرآوا در حال گسترش است؟
علیدوست: چون بازار انحصاری شده است. کلا سه یا چهار بازیگر بزرگ بیشتر نداریم و آنها استارتاپها را بین خودشان تقسیم میکنند. شاید علنا گفته نشود، ولی حتما آن پشت گفته میشود که در فلان حوزه وارد نشوید یا این استارتاپ برای ماست یا برای شما. چون در مورد آینده یک بازار و حجم بسیار زیادی از پول صحبت میکنیم. این جنگ انجام میشود تا فضایی برای تازهوارد دیگری باقی نماند.
جعفری: این رویکرد شتابدهندهها خیلی مسخره است. چون این برخوردها جا را برای تازهواردها بیشتر باز میکند. تفکر بچگانهای است که جلوی بزرگ شدن اکوسیستم را هم میگیرد.
اسدی: اتفاقا اولینباری که «شنبه» را دست گرفتم یک نفر گفت این نشریه متعلق به سرآواست. یعنی این تفکر وجود دارد که هر تازهواردی در این اکوسیستم یا باید سهم سرآوا باشد یا راکت یا دیموند! در مورد تکراسا هم همین دیدگاه وجود دارد که حتما باید متعلق به یکی از این شتابدهندهها باشد.
اتفاقا بعد از چاپ مصاحبه با مدیرعامل بامیلو گفتند شنبه متعلق به راکت اینترنت است و بعد هم کافهبازار و دیجیکالا!
بچهای که از پدر میآموزد
-
چه میتوان کرد که این فضای دوقطبی به اکوسیستم ضربه نزند و سینرژی شکل بگیرد؟
رشیدی: اگر پدری جلوی بچهاش اشتباه کند، بچه هم یاد میگیرد. خط فکری از بالا به پایین انتقال پیدا میکند. وقتی من ببینم سرآوا هیچوقت کنار راکت نایستاده، ممکن است استارتاپ من هم با استارتاپهای راکت همکاری نکند. در فضای کسبوکار باید روبهروی رقیب و حتی دشمنت بنشینی و حرف بزنی. مشکل این است که تا امروز بیزینسی فکر نکردهایم. عدهای برنامهنویس و طراح بودهایم که فقط یک کار بلد بودهایم و همان را انجام دادهایم.
علیدوست: خیلی هم تمامیتخواه بودهایم. برنامهنویس فکر میکند همه کارها را او انجام داده؛ بازاریاب میگوید این منم که میفروشم.
اسدی: من البته خوشبینم. در یک سطحی به خاطر منافع شتابدهنده فکر میکنند منطقی است که رقیب تعریف کنند و با رقابت جلو بروند. من از دیدن پیشنهادهای شگفتانگیز بامیلو و دیجیکالا لذت میبرم. رقابت آنها به نفع مصرفکننده هم شده. اما در برخی سطوح این رویارویی درست نیست و من فکر میکنم درست خواهد شد. به نظرم الان باید اول این کیک را بزرگ کنیم و بعد سر اینکه سهم هرکس چقدر است دعوا کنیم.
جعفری: فرق نواک و نوار در یک حرف است! ما قبل از آنها پلتفرم خودمان را کامل کرده بودیم و میتوانستیم با توجه به کاری که آنها میخواستند انجام دهند و هیچ تضادی هم با منافع ما نداشت آن را در اختیار این تیم بگذاریم. اما همین رابطه نداشتن شتابدهندهها شاید باعث شده که این اتفاق نیفتد و این همافزایی شکل نگیرد.
علیدوست: من هم فکر میکنم هرچقدر این مرزبندیها وجود داشته باشد این فضا تغییر خواهد کرد. چون حتی بیرون از فضای این شتابدهندهها داستان موفقیتهایی شکل خواهد گرفت و تعاملهایی به وجود خواهد آمد که فضا را تغییر میدهد.
-
چقدر شتابدهندهها را در ساختن کامیونتی یا اجتماع استارتاپی موفق میدانید؟
جعفری: شتابدهنده شریف موفق بوده، چون به دانشگاه شریف تعلقخاطر دارد و برای شکل دادن یک اجتماع با محوریت این دانشگاه تلاش میکند. اما دیموند و آواتک با وجود اینکه در دانشگاه هستند چون وارد یک فضای رقابتی دوقطبی شدهاند نتوانستهاند در این زمینه موفق باشند.
کامیونتی فقط سلامعلیک نیست. باید خدماتدهی متقابل و مراودات خوبی شکل بگیرد. در دیموند بسیاری میروند و میآیند اما شما نمیدانید به چه کسی چه اطلاعاتی را باید بدهید و چه اطلاعاتی را نباید بدهید! چند اتفاق بد هم داشتیم که افرادی آمدند و اطلاعات گرفتند و بعد از آنها سوءاستفاده شد و این باعث میشود حس خوبی در تعاملها به وجود نیاید.
علیدوست: به فضا خیلی حرفهای و تعاملی نگاه نمیکنند. بیشتر دعوا بر سر این است که سهم چه کسی بیشتر باشد. شتابدهنده شریف هم چندان خیریه نیست و نفعش در همین برندسازی برای دانشگاه است. شاید اگر دیموند با دانشگاه تهران تعامل بیشتری داشته باشند این اتفاق در این سمت هم بیفتد. کمی هم به مراودات شتابدهندهها با سایر نهادها نگاه سیاسی میشود. یعنی بهمحض اینکه یک شتابدهنده به سمت یک نهاد میرود آن را سیاسی برداشت میکنند. شاید اول باید این تعامل با دانشگاه تهران شکل بگیرد.
-
حتی انگ و برداشتهای سیاسی از طرف برخی نهادها هم به شتابدهندهها وارد میشود؟
علیدوست: شتابدهندهها یکی از جاهایی است که برای رشد اقتصاد میتواند به دولت کمک کند و دولت هم اولویت این روزهایش اقتصاد است. بنابراین طبیعی است کسانی که میخواهند حوزه تمرکز دولت را زیر سوال ببرند سنگی هم به سمت شتابدهندهها پرتاب کنند.
اسدی: تفاوت همیشه مشکلزاست. این فضا یک فضای متفاوت از حوزههای دیگر اقتصاد کشور است و این تفاوت میتواند برای آنها هزینهزا هم باشد. از ایونتهایی که برگزار میشود گرفته تا مهمانهایی که میآیند متفاوت هستند و ممکن است برای برخی که با این فضا آشنا نیستند سوءظن ایجاد کند.
-
آیا شانسی برای استارتاپهایی که نمیخواهند بروند سراغ شتابدهندهها باقی مانده است؟
علیدوست: موضوع مهمتر این است که باید بروند سراغ آنها. باید صبر کنند تا به نقطهای در کسبوکار خودشان برسند که نتوانند برخی نیازهایشان را برآورده کنند. مثل نیاز به شبکهای از افراد باتجربه. ۲۵ میلیون پولی است که شما اگر در فامیلتان هم بچرخید میتوانید آن را به دست آورید. پس به خاطر گرفتن آن نباید بروید آواتک. برای برآورده کردن نیازی سراغ شتابدهندهها بروید که از دست خودتان برنمیآید.
رشیدی: برای نمونه ما پروژه فرانش را به جاهای خوبی رسانده بودیم و تیممان هم خوب بود و وب را هم خوب میشناختیم اما واقعا دیگر نفسمان بریده بود، چون بلد نبودیم پول دربیاوریم. به تجربه بازار و کسبوکار نیاز داشتیم. مهمترین چیزی که من در آواتک به دست آوردم شبکهای از افراد بادانش بود.
-
اگر استارتاپی اصلا نخواهد برود چه؟
رشیدی: هنوز هستند استارتاپهایی که به درآمد رسیدهاند اما باز دنبال این هستند که بروند سراغ شتابدهنده. من به آنها میگویم اگر کسبوکار آنلاین را بلدید نیازی نیست بروید شتابدهنده بلکه به کارتان ادامه دهید. اما اگر کسبوکار بلد نباشند با وجود درآمدی که دارند در آینده مشکل خواهند داشت.
اسدی: خارج از شتابدهنده هم شانس وجود دارد. دیجیکالا و کافهبازار نمونه آن هستند، اما باز بحث دانش مهم است. اگر دانش داشته باشید میتوانید خودتان بروید در خانه سرمایهگذار را بزنید و آن را جذب کنید. در هر صورت بیرون از شتابدهنده شانس هست اما هم سخت است و هم کم.
-
سازوکار قراردادی که بین شتابدهنده و استارتاپ شکل میگیرد چگونه است؟
اسدی: در آواتک قراردادها یکسان است. ۲۵ میلیون تومان سرمایه میگیرید و ۱۵ درصد از سهام شرکت را به آنها میدهید. در ترکیب هیئتمدیره هم یک رای خواهند داشت.
جعفری: در دیموند قراردادها یکسان نیست. ما ۱۶۰ میلیون تومان سرمایه گرفتیم و ۲۰ درصد شرکت را واگذار کردیم. یک رای هم در هیئتمدیره دارند.
-
حالا که استارتاپتان رشد کرده به خودتان نمیگویید که چرا به خاطر مثلا ۲۵ میلیون تومان بخشی از شرکتتان را واگذار کردهاید؟
اسدی: من کاملا راضیام. چون روزی را به یاد میآورم که سه نفر بنیانگذار بودیم و به جایی رسیده بودیم که از دیدن قیافه همدیگر حالمان به هم میخورد. شتابدهنده بود که ما را روی ریل قرار داد. اگر از یک نفر بخواهید یک بیزینسپلن برای شما بنویسد که یک شرکت روی آن سرمایهگذاری کند، بیش از این مبلغ از شما خواهد گرفت. بنابراین کمکی که به ما شده خیلی بیشتر از اینها میارزید.
جعفری: اضافه شدن شتابدهنده ظرف محدود ما را بزرگتر کرد. پولی که داده بودند سریع تمام شد، ولی ارتباطهایی که به خاطر دیموند شکل گرفت هنوز ادامه دارد. هنوز سرمایهگذارهایی که به سراغ ما میآیند به خاطر این است که دیموند را پشت ما میبینند. حتی برای دانشبنیان شدن خیلی کمک میکند.
علیدوست: ما هم ۲۲ درصد از شرکت را دادیم، ولی پول کمتری نسبت به نواک گرفتیم اما نکته اینجاست که سرمایهگذارها به این نگاه نمیکنند که شما چه کار میکنید، به شتابدهنده شما نگاه میکنند.
رشیدی: بله میارزد. از طرفی باید بگویم این قراردادها کاملا باید تعهدات دوطرفه داشته باشند. استارتاپها باید یاد بگیرند که تعهد بدهند. نمیتوان انتظار داشت که طرف هم پول بدهد و هم امکانات، ولی شما تعهدی نداشته باشید. حتی به نظرم اگر شتابدهنده یا سرمایهگذاری از شما بخواهد بدون اجازه او از کشور خارج نشوید حق دارد.