نفس اینترنت به شماره افتاده است. برای رسیدن به یک اپلیکیشن باید به این در و آن در بزنید و دست به دامن امدادهای غیبی شوید و هزار حرص بخورید تا به مقصود برسید. تحت تاثیر اتفاقاتی که در هفته گذشته، کل کشور را درگیر خود کرد؛ اولین راهکار «مسئولان مربوطه» همان دمدستترین بود؛ قطرهچکانی کردن اینترنت و محدود کردن شبکههای اجتماعی. با این تفاوت که این محدودیتها در سال 1396 در حال رخ دادن است. در سالی که موج استارتاپهای ایرانی برای امیدهای کسب و کاری و رؤیاهای جوانان ایرانی مثل خونی در رگ آرزو به خروش آمده و از اتاقهای محقر خوابگاهی دانشجویی تا کنج دفاتر کوچک اشتراکی، کسبوکاری خلاقانه سر برآورده است. کسبوکارهایی که اینترنت و سرعت آن و شبکههای اجتماعی برای آنها حکم همان بازار سنتی برای حجرهداران قدیمی را دارد. وقتی درِ بازار را ببندید؛ هیچ کرکرهای بالا نمیرود و کسی پایش به دکانی نمیرسد که بخواهد خریدی کند. پا گذاشتن روی سرعت اینترنت و تصمیمهای تماما سیاسی گرفتن در ارتباط با شبکههای اجتماعی هم همین حکم را دارد.
چند هزار کسب و کار اینترنتی روی اینستاگرام تعریف شده؟ چند هزار استارت آپ با کمک تلگرامی که بیش از 30 میلیون کاربر ایرانی دارد محصولات و خدماتشان را به کاربران عرضه میکنند و میشناسانند؟ چطور میشود با یک تصمیم آنها را نادیده گرفت؟ چطور میشود شبکههای اجتماعی، فضای مجازی و هر آنچه وب در اختیار جوانان ایرانی قرار داده را به کنشهای سیاسی تقلیل داد و بر روی کلیت آنها خط رد کشید؟ این دغدغهای است که این روزها کسب و کارهای خلاقانه و ایده محور ایرانی که از قضا امید بسیاری از خانوادهها برای اشتغال فرزندانشان هستند را به خود مشغول کرده. اینکه دشمنسازی از فضای مجازی یک رویه خطرناک است که میتواند آینده بسیاری جوانان را در ابهامی تلخ فرو برد. بهخصوص وقتی به یاد بیاوریم همین بیخ گوش ما و در همین دوبی و قطر و از قضا همین ریاض چه بسترهایی برای توسعه کسب و کارهای مجازی در حال فراهم شدن است. باید به خودمان یادآوری کنیم که این محدودیتها بیش از آنکه راهکاری برای مقابله با آنچه به درست یا غلط خطرات دنیای مجازی نامیده شده، ریختن فرصتهای کسب وکاری و احتمالاً مغزهای کسب و کاری به دامن کسانی است که بیشترین هلهله شادی از اتفاقات هفته گذشته این مرزوبوم از سمت آنها بلند شد.
بیایید موضوع را زاویهای دیگر ببینیم. فرض دوری بگیریم که فضای مجازی با این محدودیتها و شاید بیشتر برای تنبیه آنها که کاری خطا انجام دادهاند به محاق برود و شبکههای اجتماعی و هزاران کسبوکار تعریفشده روی آنها محدود باقی ماندند. فارغ از محرومیت از همه آنچه خیر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی حضور و وجود این شبکههاست، فقط بیایید به این سؤال پاسخ دهیم که سرنوشت آن جوانهای سرخورده از یک شکست کسبوکاری چه خواهد شد؟ فکر میکنید همه آنها از فردا برمیگردند به جستجو برای پیدا کردن یک شرکت دولتی یا خصوصی که فرمهای استخدام آنها را پر کنند؟ فکر میکنید همه آنها به این نتیجه خواهند رسید که از فردا کسب وکار دیگری در گوشه دیگری از همین فضای نیمبند راه خواهند انداخت به این امید که روزی محدودیتها برداشته شود؟!
خیلی خطاست اگر فکر کنیم که این انرژیِ تازه پاگرفته در اکوسیستم استارتاپی ایران به سمتی دیگر جز صف سفارتخانهها و فرمهای اپلای دانشگاهها و شتابدهندههای خارجی کوچیده خواهد شد! خیلی خطاست اگر بپنداریم سرخوردگی ناشی از این محدودیتها، به راحتی و به سرعت خود را ترمیم خواهد کرد. این کوچها و این دلشکستگیهای کسب و کاری تنها بدخواهان این خاک را دلشاد خواهد کرد. از این روست که نباید اجازه داد با هیچ منطق درستی حتی، چنین اتفاق نامبارکی رخ دهد. چرا که هزینه آن بسیار سنگینتر از محدود کردن دسترسی به شبکههای اجتماعی است، شبکههایی که این روزها در تحلیلهای عجولانه تنها جایی برای به اشتراک گذاشتن لینکها و تصاویر و ویدئوهای مضر معرفی میشوند. شبکههای اجتماعی در دنیای امروز که ثروت از ایدههای خلاقانه میجوشد، تنها جایی برای پروفایلهای شخصی و اظهارنظرهای سیاسی نیست، بلکه پلتفرمهایی برای برپایی کسبوکارهای آینده است. کسبوکارهایی که تبدیل به نقاط قوت کشورهایی شده که در جبهه دوستی این سرزمین نیستند و هیچ چیز به اندازه عقب افتادن ایرانیها از این قافله ثروتزای آنها را خرسند نخواهد کرد. و این همان شادیای است که ما باید از آنها دریغ کنیم. همان تصمیمهایی که عذرخواهی وزیر ارتباطات از کسب و کارهای اینترنتی بابت محدودیتهای فعلی، ما را امیدوار کرده که زودتر گرفته شود.