تولد یک استارتاپ در دل بزرگ‌ترین میدان گازی جهان

0

مهدی محمدظاهری، بنیانگذار شرکت «ایده‌ناک» است که در زمینه طراحی و تولید اپلیکیشن‌های موبایلی کار می‌کند. تا اینجای کار شاید این ذهنیت ایجاد شده باشد که این کار را افراد بسیاری انجام می‌دهند‌ اما وجه تمایز زمانی نمایان می‌شود که بدانیم مهدی از عسلویه با ما حرف می‌زند؛ از منطقه‌ای با تابستان‌های ۵۰درجه سانتی‌گراد و آلودگی‌های نفتی و گازی، اما در دل همین منطقه استارتاپی راه‌اندازی کرده و با استفاده از نیروهای بومی منطقه توانسته شرکت‌های بزرگ نفتی و گازی ایران را برای همکاری مجاب کند. مسیر پر پیچ و خمی را هم پشت سر گذاشته اما کماکان ادامه می‌دهد و به بازارهای بزرگ‌تری هم فکر می‌کند. مهدی که به‌واسطه یکی از دوستانش و به‌عنوان جانشین مدیر پشتیبانی یک شرکت مهندسی و ساختمان صنایع نفتی به عسلویه رفته بود، حالا بنیانگذار شرکتی دانش‌بنیان است و هر چه از نفت و گاز به‌دست می‌آورد، روی استارتاپش سرمایه‌گذاری می‌کند؛ چرا که او هم معتقد است منابع فسیلی به پایان خواهد رسید و منابع انسانی جایگزین آن خواهد شد. برای همین شنبه سراغ مهدی رفته چرا که او و تیمش همه ایران را تهران نمی‌دانند و به منطقه بد آب و هوا سفر کرده‌اند و استارتاپ‌شان را روی خدمات تولیدی متمرکز کرده‌اند.

 

  •   عسلویه چرا؟! برای خود اهالی جنوب هم مترادف است با گاز پتروشیمی، گرمای غیرقابل تحمل و آلودگی هوا. چه شدکه به این شهر آمدید؟

به واسطه یکی از دوستان برای کار به اینجا آمدم و البته یکی از دلایل آمدنم این بود که درآمدی به‌دست بیاورم تا بتوانم هر چه زودتر پس‌اندازی ایجاد کنم و کسب‌وکار شخصی‌مان را راه‌اندازی کنیم و از فضای کارمندی خارج شوم. چون من و همسرم همیشه خواسته‌ایم که برای خودمان کار کنیم و حتی چنین نوشته‌ای را روی دیوار خانه‌مان هم نصب کرده‌ایم که روزی کسب‌وکار شخصی‌مان را داشته باشیم. چون زندگی مشترک‌مان را از صفر شروع کردیم و تا زمانی که تهران بودیم، همچنان درگیر مشکلات مالی بودیم و سرمایه‌ای برای راه‌اندازی کسب‌وکار خودمان نداشتیم. بنابراین با این ذهنیت به عسلویه آمدیم که دوسه سال در این منطقه بمانیم و پس‌اندازی داشته باشیم. البته قبل از این و حدودا در سال ۸۳ هم به منطقه عسلویه رفتم اما با دیدن منظره‌ای که همه در حال کار بودند و زندگی آمیزه‌ای بود از کار و پول و معنایی دیگری نداشت، حس می‌کردم به منطقه‌‌ای از جنس پول اما خشک و سفت‌و‌سخت وارد شده‌ام که تحملش برایم امکان‌پذیر نبود و نماندم. 

  •   هنوز هم تعریف‌تان از عسلویه، منطقه‌ای از جنس پول با شرایط سخت است؟

بله، هنوز هم همان معنا را دارد. چون طبق برآوردهایی که شده این منطقه که از میادین مشترک گازی ایران با بعضی از کشورهای همسایه از جمله قطر است، بیش از ۲هزار میلیارد دلار می‌تواند برای ایران آورده مالی داشته باشد. حتی اگر گاز این منطقه خام‌فروشی شود، این رقم به‌دست می‌آید. در اینجا حدود ۸۵کیلومتر مگاپروژه در حال انجام است؛ یعنی هر کسی که وارد منطقه می‌شود، به اصطلاح ابهت منطقه او را می‌گیرد. 

  •   کارتان را چگونه آغاز کردید؟

ما تا یک سال‌و‌نیم امکان‌سنجی می‌کردیم که زمینه‌های ایجاد کسب‌وکار شخصی‌مان کجاست و چه کاری می‌توانیم در عسلویه انجام دهیم. البته در سال ورود ما و سال‌های بعد از آن به دلیل تحریم‌هایی که وجود داشت و شرایط سخت اقتصادی کشورمان، رونق عسلویه هم تحت‌الشعاع این مسائل قرار گرفته بود. اما باز هم عسلویه، عسلویه است و کماکان شرکت‌های بزرگی در آن حضور داشته و دارند و پول‌های کلانی در جریان است. 

  •   بین حرف‌های‌تان چندین بار به اعداد و ارقام کلان حوزه انرژی در این منطقه اشاره کردید؛ ظرفیتی برای راه‌اندازی استارتاپ در این حوزه تشخیص ندادید؟ 

اتفاقا ذهنیت‌مان در ابتدا این بود که وارد فضای نفت‌و‌گاز شویم چون اعداد و ارقام این حوزه را بزرگ می‌دیدیم. بنابراین به دنبال راهیابی به این حوزه بودیم و این کار را با برگزاری نخستین همایش‌های مجازی حوزه انرژی آغاز کردیم؛ یعنی کارهایی در زمینه طراحی نرم‌افزارهای مربوط به نفت‌وگاز و خیلی جدی روی این پروژه‌ها کار می‌کردیم. در این میان آزمون و خطاهای زیادی داشتیم. در کنار فکرکردن به این مقوله حتی می‌خواستیم در بازار سنتی منطقه وارد شویم اما این حوزه آدم‌های خاص خودش را می‌طلبد.  

  •   منظورتان از بازار سنتی چیست؟

مثلا ما به گرفتن نمایندگی انواع شوینده از شرکت‌های مشهور ایران فکر کردیم که این محصولات را به شرکت‌ها و مردم ارائه کنیم و حتی به خرید‌وفروش زباله‌های صنعتی فکر می‌کردیم. صحبت‌های اولیه هم داشتیم اما متوجه شدیم که ورود به این حوزه خیلی سخت است. در نهایت به این نتیجه رسیدم که برگزاری همایش‌های مجازی بهترین کاری است که از ما برمی‌آید. چون خودم در زمینه مجازی‌سازی همایش‌ها مطالعه داشتم و کار کرده بودم و حتی در حال تالیف کتابی در این زمینه هستم. 

  •   چه نیازی در این زمینه احساس کردید که به این سمت رفتید؟

خلأیی که وجود داشت، مربوط به شیوه‌های اداره شرکت‌های بزرگی بود که در عسلویه کار می‌کنند؛ شرکت‌هایی که گاه تا ۱۰هزار کارمند و کارگر و به‌طور کلی نیروی انسانی دارند و جایگاه یک اپلیکیشن موبایلی اداری مجازی در این میان خالی بود؛ اپلیکیشنی که بین بخش‌های مختلف شرکت‌ ارتباط ایجاد کند. بنابراین در نهایت به این نتیجه رسیدیم که کلینیک مدیریت انرژی راه‌اندازی کنیم و وارد مباحث دانش‌محور شویم تا اینکه بخواهیم به بازار سنتی ورود کنیم که تجربه‌ای هم در آن نداشتیم. 

  •  ورود به بازار زباله‌های صنعتی فکر نمی‌کنم خیلی هم آسان باشد؛ چون در حوزه‌های کلانی مانند نفت‌و‌گاز بازیگران محدودی فعال هستند و شاید این فضا تا حدودی بسته هم باشد.

بله و شاید بتوان گفت ورود به این حوزه به نوعی غیرممکن است و چند دست مشخص در این حوزه حضور دارند و در این حوزه چند سطح وجود دارد. سطح‌های بالا که ابدا راهی به آنها نیست؛ حتی سطح‌های پایین‌تر هم همین وضعیت را دارند، چون ورود به این حوزه به توانمندی‌های خاص، حال چه مثبت و چه منفی، نیاز دارد که من و همسرم نداشتیم و البته نمی‌خواهیم داشته باشیم. 

 

  •   بنابراین به دنبال راه‌اندازی کلینیک مدیریت انرژی رفتید. تشابه این منطقه به لحاظ حضور شرکت‌های بزرگ با سیلیکون‌ولی چقدر به شما ایده می‌داد؟  

دو سال پیش کلینیک مدیریت انرژی را با دو نفر از بچه‌های دانشگاه تهران و دو نفر از بچه‌های دانشگاه شریف آغاز کردیم و پروپوزالش را هم نوشتیم. همین تصور را هم داشتیم که در جایی مانند سیلیکون‌ولی هستیم که هم امکان کار با آنها را داریم و هم امکان اینکه اسپانسر شوند که البته اسپانسر نمی‌شدند. این پروژه را در مورد شرکت‌های موجود در این منطقه در زمینه مدیریت انرژی می‌خواستیم جلو ببریم که با وجود رایزنی‌ها و تلاش‌هایی که کردیم، شرکت‌ها استقبالی از طرح و پروژه ما نکردند، ولی زمانی که این پروژه را آغاز کردیم، جزئیات زیادی به دست آوردیم؛ جزئیاتی مانند اینکه در این منطقه شرکت‌های بسیار بزرگی وجود دارد که قراردادهای اقتصادی هر کدام حتی روی ۶میلیارد یورو است. اما رویکرد منطقه و مدیران این منطقه با خلأ تکنولوژی مواجه بود. از آنجایی که من روی مجازی‌سازی سازمان‌ها کار کرده بودم، سعی کردیم از این حوزه وارد شدیم. 

  •  که در واقع چه خدماتی ارائه کنید؟ این سوال را از این جهت مطرح می‌کنم که طبق سنت اکوسیستم، راه‌اندازی هر استارتاپ باید برای پاسخگویی به نیازی باشد؟

همانطور که اشاره کردم، در این منطقه همه چیز بود. از پول و امکانات و بزرگی پروژه‌ها و قراردادها گرفته تا مهم‌تر از همه حضور نیروهای متخصص و فوق تخصص در حوزه انرژی. اما مسئله‌ای که وجود داشت این بود که دیدگاه‌ها سنتی بود. مثلا طبق مشاهدات ما این شرکت‌ها گاهی برای اینکه بهره‌وری یک پیچ را در بخشی از پروژه بالا ببرند که مثلا یک دلار سود بیشتر نصیب‌شان شود، سرمایه عظیمی هزینه می‌کردند؛ یعنی بیشتر به این مسئله فکر می‌کردند که مثلا با تخصص مهندسی چه تغییراتی در روند کسب‌وکارهای‌شان ایجاد کنند و دیدگاهی که هنوز هم وجود دارد و بر این منطقه حاکم است، دید کاملا سخت‌افزاری و مهندسی است و دیدگاهی مدیریتی به پروژه‌ها ندارند؛ یعنی در بسیاری از پروژه‌ها اگر روی تغییر مدل مدیریت و تغییر مدل کسب‌وکارشان فکر می‌کردند، به مراتب نتایج بزرگ‌تری نسبت به سرمایه‌گذاری برای تغییر یک بخش سخت‌افزاری به دست می‌آوردند. حداقل می‌توانستند و می‌توانند از مدیریت افراد متخصص در حوزه علوم انسانی در این منطقه و در پروژه‌های منطقه پارس جنوبی استفاده کنند تا بهره‌وری بالاتری به دست بیاید. 

  •   یعنی شما به این نتیجه رسیدید که در این میان فاصله عمیقی به لحاظ کمبود تخصص مدیریتی از نوع علوم انسانی و سازمانی در عسلویه و پارس جنوبی به چشم می‌خورد. به نظر نمی‌رسد راه ساده‌ای را پیموده باشید، درست است؟ چون ظاهرا ساختار سنتی بر ذهن متخصصان این منطقه حاکم است.

بله و ما به همین دلیل به دنبال برگزاری همایش‌ها و برنامه‌های علمی با محوریت مدیریتی بودیم. هرچند کار سختی داشته و داریم و زمان می‌برد که چنین پروژه‌هایی به راحتی راه خودش را طی کند. ما برای تسهیل این روند با فرماندار عسلویه و مدیرعامل منطقه ویژه و چندین شرکت مذاکراتی داشتیم اما حتی دیدن این افراد و برگزاری جلسه با آنها هم سخت است و به راحتی امکان‌پذیر نیست چه برسد به تعریف کردن پروژه‌های دانش‌بنیان برای آنها. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که پروژه‌های دیگری را در پیش بگیریم. 

  •   و کسب‌وکار فعلی‌تان آغاز شد؛ روند آغاز این کسب‌وکار و شیوه‌های تامین نیروی انسانی‌اش را بیشتر توضیح بدهید. 

البته آغاز این کسب‌وکار خیلی آسان نبود. ما بیش از دو سال تنها برای ثبت این شرکت در حوزه فناوری اطلاعات زمان صرف کردیم. اینقدر این فرایند در استان بوشهر کند پیش می‌رفت که در نهایت مجبور شدیم این شرکت را در استان البرز و در شهر کرج ثبت کنیم. به هر حال چون من و همسرم به‌تنهایی نمی‌توانستیم این کار را جلو ببریم و باید برای آغاز کار و انجام روند کار، نیروی انسانی استخدام کنیم، دو راه پیش رو داشتیم؛ یا باید برمی‌گشتیم تهران و از دوستان‌مان در تهران کمک می‌گرفتیم که به تخصص‌های مورد نیازمان هم مسلط بودند یا باید از نیروهای بومی منطقه استفاده می‌کردیم. اما تصمیم گرفتیم که تمرکزمان را بر استفاده از بچه‌های بومی منطقه بگذاریم. 

  •   شناختی از نیروهای بومی داشتید؟

نمی‌توانم بگویم کل منطقه را می‌شناختیم اما در روند کار متوجه شدیم که بچه‌های بسیار باهوش و بسیار متعهد در این منطقه زندگی می‌کنند که البته به واسطه حضور شرکت‌های غیربومی و استفاده از نیروهای غیربومی این بچه‌ها در اولویت‌های دوم و سوم به لحاظ برخورداری از کار و از استفاده از تخصص‌شان قرار گرفته‌اند و اعتماد به نفس‌شان پایین است. اما ما تصمیم‌مان را گرفته بودیم و بنابراین یکی دو پروژه را تعریف کردیم و نیازسنجی کردیم که در این منطقه چه نیازهایی وجود دارد و با توجه به این نیازها دو سه اپلیکیشن طراحی کردیم. برای کدنویسی و طراحی اپلیکیشن‌ها از یکی دو نفر از بچه‌های بومی استفاده کردیم. هر چند به اصطلاح دست‌شان کند بود اما تخصص خوبی داشتند و می‌شد روی‌شان حساب کرد. 

  •   با توجه به غیربومی بودن خودتان، این نیروهای بومی را چگونه شناسایی کردید؟ 

روند عجیب‌و‌غریبی را پشت سر گذاشتیم. مثلا در همه گروه‌های تلگرامی مربوط به دانشجویان منطقه پیام درج می‌کردیم. همچنین بارها در دانشگاه‌ خلیج فارس، دانشگاه آزاد و پیام ‌نور پوستر به دست و در هوای ۵۰درجه می‌ایستادیم و بین دانشجوها پوستر و برگه‌های نیاز به همکار را پخش می‌کردیم. حتی با روسای دانشگاه‌ها وارد مذاکره می‌شدیم و کارمان را توضیح می‌دادیم که دانشجو به ما معرفی کنند، اما نمی‌دانم به چه دلیلی این همکاری را با ما نداشتند. حتی می‌گفتیم می‌خواهیم به این افراد کار بدهیم اما در نهایت این موسسات همکاری نکردند. بنابراین بارها و بارها جلوی دانشگاه ایستادیم و با دانشجویان صحبت می‌کردیم و از بین ۴۰۰ تا ۵۰۰نفری که در تلگرام و از بین دانشجویان پیدا کرده بودیم، چند نفر را استخدام کردیم. 

  •   سرمایه اولیه شما برای آغاز به کار چقدر بود؟

ما سرمایه اولیه قابل توجهی نداشتیم و من روی حقوقم حساب بازار کرده بودم. مثلا چون هر ماه تا ۱۰روز مرخصی داشتم و در این مدت به تهران می‌آمدیم و شاید تا یک میلیون تومان هزینه می‌کردیم برای هر سفر، اما برای پیشبرد کارمان تصمیم گرفتیم این هزینه‌ها را کنار بگذاریم و به‌دنبال راه‌اندازی دفترمان باشیم. از حقوق ماهانه‌ام هم تنها خورد‌و‌خوراک‌مان را تامین می‌کردیم و مابقی را صرف کار می‌کردیم. حالا شما حضورمان در یک شهر غریب را هم حساب کنید که در واقع ریسک بالایی را متوجه خودمان کرده بودیم. چون حتی استفاده از بچه‌های بومی هم نوعی ریسک بود؛ یعنی کاری را که یکی از دوستان ما در تهران طی پنج روز انجام می‌داد، بچه‌های بومی طی یک ماه انجامش می‌دادند. اما تعهدشان در انجام کار شگفت‌انگیز بود! 

  •   الان باید روند رشد این بچه‌ها خیلی سریع شده باشد.

به جرات می‌توانم بگویم که سه چهار نفر از نیروهایی که استخدام کردیم، از یک کدنویس ساده به بهترین‌هایی در سطح ایران تبدیل شده‌اند که می‌توانند پروژه‌های بزرگ را هدایت کرده و اپلیکیشن‌های فوق‌العاده‌ای طراحی کنند. من باید اعتراف کنم که خود ما هم در کنار این افراد و در روند کار رشد کرده و بزرگ شدیم. 

  •   قبل از اینکه به سراغ معرفی کسب‌وکار فعلی‌تان یعنی تولید نرم‌افزار موبایلی و شیوه‌ کارتان برویم، می‌خواهم تصویری از عسلویه برای خوانندگان «شنبه» ارائه کنید. اینکه وقتی می‌گوییم عسلویه در واقع داریم از چه منطقه‌ای با چه وسعتی و با چه امکاناتی حرف می‌زنیم. اشارات مختصری در ابتدا داشتید اما می‌خواهم با تفصیل بیشتری بگویید.

عسلویه منطقه‌ای در پارس جنوبی است و پارس جنوبی از شهرهای کنگان و دیر شروع می‌شود که در ۷۰کیلومتر غرب عسلویه قرار دارند تا شهر دیگری به نام جم هم در ۷۰کیلومتری شمال غربی عسلویه و شهر پارسیان که در ۷۰کیلومتری شرق عسلویه قرار گرفته. این سه تا شهر دورتادور عسلویه را احاطه کرده‌اند و پروژه‌های نفتی و گازی بین این سه شهر تقسیم شده است. طول این پروژه‌ها همانطور که اشاره کردم تا ۸۵کیلومتر است. به لحاظ نیروی انسانی در سطح مدیر، کارمند و کارگری تا ۱۵۰هزار نفر هم در این منطقه کار کرده‌اند. این مثلث حاشیه عسلویه به جرات می‌توان گفت که کارگاهی بزرگ است که کارمند و کارگرانی با زندگی کارگری در آن زندگی می‌کنند. تعدادی از آنها خانواده‌های‌شان هم همراه‌شان هستند. از همه نقاط  ایران هم در این مثلث زندگی می‌کنند؛ با نگرش‌ها و فرهنگ‌های مختلف. 

زندگی‌ای که در این مناطق جریان دارد، از آن به نام زندگی اقماری یاد می‌شود. حال این زندگی اقماری به چه معناست؟ معنای این نوع زندگی این است که کارگران و کارمندان ۱۵ تا ۲۰روز در این منطقه هستند و ۱۰ تا ۱۵روز را به شهر محل زندگی‌شان برمی‌گردند. تعدادی که با خانواده اینجا هستند، نوعی از مشکلات را دارند، آنهایی هم که زندگی اقماری دارند، مسائل مخصوص به خود را. همچنین افرادی در این منطقه هستند که بیش از ۱۰سال است در اینجا کار می‌کنند؛ یعنی ۱۰سال زندگی کارگری دارند و در این ۱۰سال، خانواده‌‌شان را هر ۲۰روز یک بار می‌بینند. اینجا فضایی کاملا کارگری است. تا اینجای کار ما با فضایی خشک و سخت با بوی نفت‌ و‌ گاز و آلودگی‌های گاه وحشتناک مواجه هستیم؛ آلودگی‌هایی که برای هر کسی قابل تحمل نیست و حتی به بروز بیماری‌هایی منجر می‌شود. بنابراین شرکت‌هایی در این منطقه وجود دارند که از سختی حاکم بر این فضا بکاهند. شرکت‌هایی که جنگ‌ها، برنامه‌های آموزشی و برنامه‌های تفریحی برگزار می‌کنند تا بتوانند خانواده‌ها و کارگران را به خود جلب کنند. اما شاید تنها ۱۰درصد از خانواده‌های این منطقه را پوشش می‌دهند و همین میزان اندک تاحدودی از فشار محیطی به دلیل کمبود امکانات راحت شده‌اند و ۹۰درصد کماکان تحت سیطره این محیط خشن قرار دارند. 

  •   شما برای تلطیف این محیط چه‌کاری می‌کنید؟

ما سازمان‌ها را تحلیل کردیم و اپلیکیشن‌های کاربردی همراه یعنی نرم‌افزارهای همراه انسان طراحی کردیم براساس ساختار سازمان‌های موجود؛ ساختارهایی مانند اتوماسیون اداری، نظام اخذ پیشنهادها، مدیریت دانش، مدیریت پروژه و استراتژی. قسمت‌هایی از این ساختارها قبلا روی سایت‌ها طراحی شده اما از آنجایی که امروز، زمان استفاده از نرم‌افزار همراه است، ما تصمیم گرفتیم که این برنامه‌ها و این ساختار را در قالب اپلیکیشن‌ها طراحی کنیم. به هر حال شرکت‌های موجود در منطقه را به لحاظ ظرفیت‌های نیروی انسانی و کارکردشان و ساختارشان دسته‌بندی کردیم. حتی شهرداری و فرمانداری منطقه را هم در نظر داشتیم و حدود ۱۵۰پروژه در ارتباط  با آنها تعریف کردیم. حتی خود آن شرکت‌ها شگفت‌زده می‌شدند و از این امکان‌ها استقبال می‌شد به‌ویژه اینکه قرار بود این امکان را در قالب اپلیکیشن و روی موبایل برای‌شان انجام دهیم. جالب است بدانید که در جلسات قول‌هایی به مدیران شرکت‌ها می‌دادم ولی دقیقا نمی‌دانستم چقدر چنین کاری عملیاتی است اما بچه‌هایی که با ما کار می‌کردند، هر ایده‌ای را عملی کرده و اپلیکیشن‌اش را طراحی می‌کردند؛ اپلیکیشن‌هایی که خانواده‌ها و کارمندان و شرکت‌ها را روی یک پلت‌فرم‌ و در کنار هم قرار می‌داد تا بتوانند از خدماتی که وجود داشت، باخبر شده و از آنها استفاده کنند. 

  •   از روند معرفی پروژه‌ها به شرکت‌های منطقه و پیشبرد کارهای‌تان بگویید و اینکه مشخصا چه پروژه‌هایی و برای ارائه چه خدماتی برای این شرکت‌ها طراحی کردید؟

با رشدی که در روند کار ایجاد شد کم‌کم به سراغ‌ شرکت‌ها رفتیم و از سازمان منطقه و شرکت مهندسی ساختمان صنایع نفت پروژه‌هایی گرفتیم. نخستین کارهای ما طراحی اپلیکیشن‌های معرفی سازمان بود.

 

  •   بدون تجربه چگونه اپلیکیشن طراحی می‌کردید؟ روند به چه صورتی پیش می‌رفت و چه هزینه‌هایی متوجه شما می‌کرد که تنها به حقوق ماهانه‌تان متکی بودید؟ 

با اینکه طراحی این نرم‌افزار برای بچه‌هایی که همکارمان شده بودند، بسیار سخت بود اما کار را آغاز ‌کردیم و البته مشاوره‌هایی از بچه‌های کارکشته در تهران می‌گرفتیم و در کلاس‌های آموزشی مرتبط با کارمان شرکت می‌کردیم تا بتوانیم اپلیکیشن مورد نظرمان را طراحی کنیم. حتی هزینه‌های زیادی در این مسیر متحمل شدیم. مثلا برای یک پروژه ۲ میلیون تومانی تا ۵میلیون تومان هزینه می‌کردیم چون دائما با آزمون و خطا پیش می‌رفتیم؛ ولی الان نتیجه آن هزینه را می‌بینیم و آن هزینه به‌نوعی سرمایه‌گذاری بود، چون هدف ما از طراحی اپلیکیشن‌های فعلی، به نوعی برنامه‌ریزی و طراحی زمینه‌های مناسب مالی و ساختاری برای راه‌اندازی استارتاپ‌هایی در سطح کشوری است؛ یعنی برای تغذیه دو کسب‌وکار دیگرمان، پروژه‌های فعلی را پیش می‌بریم.

  •   یعنی ممکن است با رشد کسب‌وکارتان عسلویه را ترک کرده و مثلا به تهران کوچ کنید؟ در این صورت تکلیف نیروهای بومی چه می‌شود؟

ما هیچ‌گاه قصد ترک زمینه اصلی کسب‌وکارمان را نداریم و حتی اگر استارتاپ‌های دیگرمان در سطح کشوری فعال شوند، ریشه کارمان را در عسلویه حفظ می‌کنیم و بخشی از مدیریت کار در همین‌جا خواهد بود. نیروهایی هم که همراه‌مان هستند، در کنار ما خواهند بود. 

  •   تاکنون چه درآمدهایی از کارتان داشته‌اید؟ مثلا چه قیمتی روی اپلیکیشن‌ها می‌گذارید و نحوه قراردادهای‌تان با شرکت‌ها به چه صورت است؟

بازار اینجا مثلا با تهران متفاوت است. با همه پول‌های کلانی که در این منطقه رد‌و‌بدل می‌شود اما در هر صورت شهرستان است و آشنایی عمیقی نسبت به ارزش یک اپلیکیشن وجود ندارد. اگر نرم‌افزاری را بتوانیم در تهران تا ۱۰میلیون تومان بفروشیم، در عسلویه با قیمت به مراتب کمتری فروخته می‌شود. حتی گاه تا ۵درصد قیمت تهران و به لحاظ تعداد هم به رقم فروش در کلانشهرها نمی‌رسد‌ اما خودمان را بازنده نمی‌دانیم با اینکه بسیاری از قراردادهای‌مان ممکن است بعد از عید نقد شوند اما اینها شده تجاربی برای ما که می‌تواند نمونه کار موفق ما برای ارائه به شرکت‌های دیگر در سایر نقاط ایران باشد. به‌طور کلی می‌توانم بگویم که هزینه‌های دفتر‌مان و نیروی انسانی‌مان را از فروش همین نرم‌افزارها پرداخت کرده‌ایم؛ یعنی تاکنون همانقدر که هزینه‌‌ کرده‌ایم، درآمد داشته‌ایم. 

  •   آماری دارید از میزان هزینه‌ای که تاکنون کرده‌اید؟

تقریبا حدود ۴۵میلیون تومان تا اینجای کار هزینه‌ کرده‌ایم و همین میزان هم درآمدزایی داشته‌ایم. البته پول بسیاری از قراردادها را هنوز نگرفته‌ایم و وقتی بگیریم، جهش ویژه‌ای خواهیم داشت. 

  •   برگردیم به خدماتی که ارائه می‌کنید. تا اینجای کار از پروژه‌هایی گفتید که ویژه شرکت‌ها طراحی شده‌اند. اما از آنجایی که به حضور خانواده‌ها همراه با کارگران و کارمند در این منطقه اشاره کردید که امکاناتی برای تفریح و لذت بردن از زندگی ندارند و به نوعی با شرایط سخت زندگی در یک منطقه کاملا کارگری دست و پنجه نرم می‌کنند. چه اپلیکیشن‌هایی ویژه این افراد طراحی کردید و چه خدماتی به آنها ارائه می‌دهید؟ 

بخش دیگری از پروژه‌های ما مربوط به خانواده‌هاست. از آنجایی که خانواده‌ها معمولا ۱۵روز در اینجا و ۱۵روز در شهر خودشان به سر می‌برند، در مدتی که از اینجا می‌روند، ارتباط‌‌شان به کل با شرکت قطع می‌شود. بنابراین از برنامه‌های آموزشی و تفریحی که شرکت‌ها برای‌شان در نظر می‌گیرند، کاملا جدا می‌شوند. برنامه‌های انگیزشی و خبررسانی و به طور کلی تعاملی برای خانواده‌ها که وجودشان در این منطقه به نوعی غنیمت است. ما اپلیکیشنی تعریف کردیم که این تعامل با خانواده‌ها را حفظ کنیم و این اپلیکیشن فاصله بین کارمند و خانواده را پرمی‌کند. 

  •   تنها خود کارمند با این اپلیکیشن‌ سروکار دارد یا مثلا همسرش هم مخاطب این نرم‌افزار محسوب می‌شود؟

ما اپلیکیشن‌ها را براساس ساختار سازمانی و خواست شرکت‌ها طراحی می‌کنیم و بنابراین بسته به نوع تعامل شرکت‌ها با کارمند و کارگر و ارتباطی که با آنها دارد، مخاطبش یا فقط خود کارمند است یا کل خانواده‌. مثلا در اینجا شرکتی به نام پاسارگاد حضور دارد که همه کارش ارائه خدمات تفریحی به خانواده‌ها و پرکردن اوقات فراغت‌شان است. شرکت‌های دیگری هستند که تنها در زمینه صنعتی فعالیت می‌کند و مدل کارکردی‌شان ایجاب می‌کند که تنها با خود کارمند در ارتباط باشند و برنامه‌ها و آموزش‌های ویژه او را ارائه کنند. در این میان ما در اپلیکیشن‌ها سطحی تعریف کردیم‌ به نام سطح دسترسی و کاربر کد و پسورد دارد که با آن به سطح دسترسی مورد نیاز خودش که برایش تعریف شده، دسترسی پیدا می‌کند. این سطح دسترسی برای خانواده‌ها هم مشخص شده است. 

  • به شهرهای اطراف عسلویه اشاره کردید. اما جامعه مخاطبان شما فعلا همان شرکت‌ها و کارمندان و خانواده‌های‌شان هستند؛ بازاری با چه اعداد و ارقامی در آنجا قابل تصور است. 

ما تاکنون حدود ۱۲نرم‌افزار ارائه کرده‌ایم اما به‌طور کلی برآورد ما این است که بتوانیم به حدود ۷۰هزار نفر خدمات‌رسانی کنیم. این تعداد نه تنها خود ساکنین عسلویه بلکه شهرهای اطراف را هم می‌تواند در بر بگیرد. 

  •   از خدمات‌دهی به حدود ۷۰هزار نفر در آینده خبر دادید. شاید این رقم در مقابل اعداد و ارقام استارتاپ‌های بزرگ ایران به چشم نیاید. در اکوسیستم هم این تفکر وجود دارد که استارتاپ‌های ایرانی باید جهانی فکر کنند. شما در یک منطقه محدود حضور دارید و از راه‌اندازی استارتاپ‌هایی در سطح ایران حرف می‌زنید. آیا بازار محلی و حضور در یک منطقه محدود و ترس از عدم رشد قابل توجه کسب‌وکارتان شما را بر آن داشته که به سطح کشور فکر کنید؟

در فضای رقابتی حتی در سطح دنیا هم به این صورت نیست که براساس یک ایده واحد و یک مکان و بازار مشخص پیش بروند. الان ساختارهای مدرن می‌گویند حتما باید استراتژی داشته باشید که اتفاقا دلیل شکست بسیاری از استارتاپ‌های کشورمان همین نکته است. در حالی‌که در ساختارهای پسامدرن از داشتن دید حرف می‌زنند نه داشتن استراتژی. دید یعنی داشتن استراتژی‌های منعطف که همزمان و منطبق با نیاز روز تغییر می‌کند. بنابراین نمی‌توان گفت فکر کردن ما به بازار ایران به این معنی است که کسب‌وکارمان در عسلویه ممکن است با شکست مواجه شود یا در جایی متوقف شود. اما دیدمان را هم نسبت به کل حوزه ایکامرس داریم و به آن فکر می‌کنیم. 

  •   ولی به هر حال شما با بازار خیلی بزرگی مواجه نیستید و از طرفی از جمله ویژگی‌های استارتاپ‌ها این است که درآمدزایی‌شان روی رشد سریع و فروش بیشترمحاسبه می‌شود و روی این مسئله مانور می‌دهند.

بله، من هم قبول دارم که بازار عسلویه بازار خیلی بزرگی نیست اما هر استارتاپی در همین بازارها  هم می‌تواند حداقل برای ۲۰ تا ۳۰نفر ایجاد اشتغال‌ کنند هر چند درآمدزایی بالایی به دست نیاید. کما اینکه ما با ۸نفر به صورت مستقیم و ۴نفر به صورت غیرمستقیم همکاری می‌کنیم؛ نیروهایی که اغلب بومی هستند و تکیه این کسب‌وکار هم بر توانمندی نیروهای بومی است که در نوع خود ارزشمند است. 

  •   اشاره‌ای هم بکنید به استارتاپ‌هایی که قرار است در سطح کشور راه‌اندازی کنید.

استراتژی ما تاکنون این بوده که از راه درآمدزایی از طراحی نرم‌افزارها و استفاده از دانشی که طی این مدت کسب کرده‌ایم، دو استارتاپ دیگرمان را راه‌اندازی کنیم که شاید تا یک سال دیگر راه‌اندازی شوند؛ یکی در زمینه صنایع دستی و دیگری در زمینه نرم‌افزار موبایل.۷+ در زمینه صنایع دستی و نینومارکت در زمینه فروش نرم‌افزار موبایلی است. 

  •   یعنی چیزی شبیه کافه‌بازار راه‌اندازی می‌کنید؟

نینومارکت شباهت‌هایی به کافه‌بازار دارد اما سازوکار متفاوتی خواهد داشت و قرار نیست مانند کافه‌بازار کار کنیم. حتی کافه‌بازار را رقیب خودمان هم نمی‌دانیم. می‌توانم بگویم شبیه بازارهای فعلی فروش اپلیکیشن موبایل است. کافه‌بازار می‌تواند راهنمای مناسبی برای رشد ما باشد و تمرکزمان روی اپلیکیشن‌های موبایلی ویژه‌ای است که شاید خود کافه‌بازار هم می‌توانست ارائه‌کننده خاص‌شان باشد اما چون ماهیت کارش ارائه نرم‌افزارها به صورت کلی است و می‌توان گفت عمومی کار می‌کند، به این حوزه ورود نکرده و ما قصد داریم روی این گزینه‌های خاصی کار کنیم.

 

  •   بنابراین از استارتاپ بزرگی مانند کافه‌بازار واهمه‌ای ندارید که مثلا وجودش بشود دلیلی برای عدم رشد کسب‌وکارتان؟ حتی اگر ماهیت کار شما خیلی متفاوت باشد.

نه واقعا هیچ ترسی نداریم. چون ما شعاری در شرکت‌مان داریم با این محتوا: ۵سایت زیر ۵۰٫ یعنی تا ۵سال آینده می‌خواهیم ۵ سایت سراسری با رنک زیر ۵۰ داشته باشیم. این کسب‌وکارها ممکن است نخستین نباشند اما به بخش‌هایی از بازار توجه دارند که تاکنون کمتر به آنها توجه شده است. یکی از حامیان این سایت‌ها همین نینومارکت است که می‌خواهد خیلی تخصصی کار کند. این نکته را هم اضافه کنم که ما دو نوع استراتژی خاص برای نفوذ به بازار داریم؛ یا می‌توان به بخش خاصی از بازار ورود کرد یا بخش عمومی بازار. ما وارد بخشی از بازار می‌شویم که کسی به آن ورود نکرده و اتفاقا اولویت کافه‌بازار برای ورود به آن بخش نخواهد بود. ۷+ هم استارتاپ ما در زمینه هنر و به‌ویژه صنایع دستی است که احتمالا سایتش تا قبل از عید راه‌اندازی شود. در این زمینه در حال طراحی و تهیه پلت‌فرمی هستیم که کارکردش توسعه بازارهای محلی و ملی است. این ایده به نوعی گاو شیرده ماست و حساب ویژه‌ای رویش بازکرده‌ایم. شعارمان هم این است: بازار ایرانی، کالای ایرانی. 

  •   تعریف بازار خاص در دل بازار آنلاین ایران که حجم بالایی از تجارت کلی کشور را هم تشکیل نمی‌دهد، چقدر می‌تواند به موفقیت نزدیک شود؟ 

هر گوشه بازار آنلاین را که نگاه کنید، جایی برای کار وجود دارد. به‌طور کلی بازار بزرگی در حوزه ایکامرس ایران وجود دارد و اتفاقا بازار به سمت اختصاصی‌شدن رفته است. مثلا دیجی‌کالا بخش‌های تخصصی در حوزه‌های دیگر هم راه‌اندازی کرده است. اما به واقع این بخش‌ها را دیگران باید راه‌اندازی می‌کردند و چون نکرده‌اند شرکت بزرگی مانند دیجی‌کالا این خلأ را تشخیص می‌دهد و پرش می‌کند. 

همه چیز از شریف شروع شد

مهدی متولد ۵۸ در تویسرکان همدان است. از همان ابتدا می‌گوید که به نمایندگی از تیمش حرف می‌زند. لیسانس اقتصاد و فوق‌لیسانس ام‌بی‌ای دارد. قبل از راه‌اندازی استارت‌‌آپ در عسلویه، تجارب کاری زیادی داشته و می‌گوید حدود ۲۸کار راه‌اندازی کرده که موفق نبوده‌اند و ادامه پیدا نکرده‌‌اند. از همان دوران کارشناسی‌اش کار کرده و سال ۷۷ که در مقطع لیسانس دانشگاه بوعلی قبول می‌شود، به دلیل علاقه‌ای که به عالم هنر داشته، در کلاس‌های موسیقی و خوشنویسی و… شرکت می‌کند. از آثارش نمایشگاه هنری برگزار می‌کرده و درآمد اندکی برای خودش داشته است. مهدی می‌گوید: «در آن سال‌ها و به‌ویژه بین سال‌های ۷۹ تا ۸۲ اقتصاد کشور هم تقریبا رشدی روی ۶درصد را تجربه می‌کرد و سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف اقتصاد در حال رونق بود. بنابراین ما به دنبال نوشتن طرح توجیهی برای راه‌اندازی کسب‌وکارها بودیم و به کارخانه‌ها در این زمینه مشاوره می‌دادیم، چون فضای باز و رو به جلوی اقتصاد در آن زمان موجب شده بود تا کسب‌وکارها به سمت دانش‌بنیان‌شدن پیش بروند و از طرح توجیهی استقبال می‌کردند.»   

  از صفر شروع کردم

در سال ۷۹ فیلم کوتاهی از او به جشنواره‌ای در آلمان راه می‌یابد. علاقه‌اش به این حوزه موجب می‌شود که به افغانستان آن دوران که ظرفیت‌های زیادی برای تولید فیلم مستند داشته، برود: «حدودا سال ۸۵ بود که برای دوره‌ای یک‌ساله به افغانستان رفتم. چند فیلم مستند هم ساختم و در ادامه شرکتی تاسیس کردیم که در زمینه‌های دانش‌بنیان به شرکت‌ها مشاوره می‌دادیم. البته در دانشگاه کابل خوشنویسی هم تدریس می‌کردم.» اواخر سال ۸۶ به ایران برمی‌گردد و ازدواج می‌کند. می‌گوید از صفر وارد زندگی شده و همه سرمایه‌اش می‌شود خرید یک خانه برای آغاز زندگی متاهلی. اما از آنجایی که چرخ زندگی به این آسانی‌ها نمی‌چرخد، کانون تبلیغاتی برای ساخت تیزر راه‌اندازی می‌کنند و فیلم‌های مستندی هم در‌ همین کانون می‌سازند. در ادامه با سازمان صداو‌سیما همکاری می‌کنند و حدود ۲۸فیلم مستند را تحت نظارت این سازمان تولید می‌کنند. به‌طور کلی حدود ۶۰فیلم ساخته و بیش از ۵۰همایش و نمایشگاه هنری از جمله نمایشگاه خط و خوشنویسی برگزار کرده است. 

  همه چیز از شریف شروع شد

در ادامه و در سال ۸۷ به‌عنوان کارمند و از طریق یکی از دوستانش وارد مرکز مطالعات تکنولوژی دانشگاه شریف می‌شود. می‌گوید در این مرکز سبک ورود به بازار را ‌یاد گرفته است: «چیزی که من در این مرکز یاد گرفتم این بود که منتظر کمک دولت نباشم و کارم را خودم پیش ببرم چون فرایندهای کسب مجوز کسب‌وکار از نهاد دولتی فرسایشی است و کلا ایران در این زمینه رتبه مناسبی در جهان ندارد.» این مرکز دوره‌های آموزشی و همایش‌هایی در زمینه مالی برگزار می‌کند که تجارب خوبی در اختیار مهدی قرار می‌دهد. می‌گوید: «مهم‌ترین آورده حضور در این مرکز، افزایش اعتماد به نفسم بوده است چون فضای حمایتی خوبی بر آنجا حاکم بود. بنابراین به فکر حرکت به سمت انجام کارهای بزرگ افتادم. هر چند بین سال‌های ۷۶ تا ۷۸ هنوز مفهوم استارتاپی جا نیفتاده بود و بیشتر مفهوم کارآفرینی رواج داشته و اما کاری که ما می‌کردیم به نوعی راه‌‌اندازی استارتاپ بود. کارهایی در حوزه مدیریت پروژه که مشاوره اقتصادی به شرکت‌ها می‌داده و در حوزه هنری هم ساخت تیزر و بازاریابی هنری انجام می‌دادیم. اما به یک دلیل بسیار اساسی موفق نبودیم و پول زیادی به ویژه از حوزه هنر به دست‌مان نرسید چون به نوعی ایده‌آل‌گرا بودیم و قداست هنری موجب می‌شد که بحث پول برای‌مان پررنگ نباشد؛ یعنی به واسطه حجب و حیایی که داشتیم چانه‌های اقتصادی بر سر هنر نمی‌زدیم و آورده‌ مالی چشمگیری نداشتیم.» 

  پیشنهادی از عسلویه

سال ۹۱ ارشد ام‌بی‌ای را در دانشگاه شریف قبول می‌شود و همزمان پیشنهاد کاری در عسلویه به دستش می‌رسد. دانش فضای کسب‌وکار را از این رشته می‌گیرد و می‌گوید: «بین هنر و کسب‌وکار به لحاظ خلاقیت اشتراک وجود دارد. در هنر ایده‌ای وجود دارد و گسترش می‌باید و به اثری منتهی می‌شود و جالب است که هنرمند صددرصد نمی‌داند اثر نهایی چه خواهد بود و تنها سعی می‌کند راه را درست طی کند. همین امر در مسیر راه‌اندازی کسب‌وکار نوپا هم وجود دارد. مهدی همیشه می‌خواسته کسب‌وکار شخصی‌اش را داشته باشد اما چون سرمایه‌‌ای برای راه‌اندازی کسب‌وکار نداشته، با پیشنهاد رسیده از عسلویه موافقت می‌کند چون حقوق پیشنهادی بیش از ۱۰برابر دریافتی مالی‌اش از دانشگاه شریف بوده و اضافه می‌کند که در این دانشگاه حداکثر ۷۰۰هزار تومان حقوق می‌گرفته و حقوق عسلویه بالای ۳میلیون تومان بوده است. 

رویاهای استارتاپی یک زن‌وشوهر

نگاه صنعتی و کسب‌وکاری و درآمدزایی نسبت به هنر در ایران وجود ندارد و این بعد از هنر همیشه در تقابل با قداست‌گرایی هنری قرار می‌گیرد. کما اینکه بسیاری از اساتید هنری در ایران با نوعی اکراه آثارشان را برای فروش قرار می‌دهند. در حالی که شما می‌بینید که در سطح جهان هنر در شاخه‌های گوناگونش به صنعتی پول‌ساز و اشتغال‌زا تبدیل شده و راهی برای گذران زندگی در بالاترین سطح است. البته مهدی هم با اینکه سال‌ها در حوزه هنر کار کرده، کسب‌وکارش در نهایت کمتر صبغه هنری دارد. اما به فکر راه‌اندازی کسب‌وکاری در این زمینه هم است. همراه با همسرش انوشه یوسفی که کارشناسی ارشد پژوهش هنر دارد، قصد راه‌اندازی استارتاپی به نام ۷+ در این زمینه را دارند که رویکردی به صنایع دستی و آثار هنری ایرانی دارد. مهدی می‌گوید: «بازارهای تخصصی در فضای فیزیکی به صورت تخصصی برای عالم هنر وجود دارد. اما در فضای مجازی بازار قابل توجهی که همه نیازهای هنر و هنرمندان را برآورده کند، وجود ندارد. در حالی که مثلا نمایشگاه‌ها و حراج‌هایی که از آثار هنری در ایران و حتی در خارج از ایران برگزار می‌شود، آثار هنری ایران با ارقام بالایی به فروش می‌رسند؛ یعنی بازار وجود دارد و بسیار هم بزرگ است اما مورد توجه واقع نشده.» 

  گام‌به‌گام با همسری همراه

مهدی بارها و بارها از همراهی همسرش در مسیر راه‌اندازی کسب‌وکارها و درآمدزایی حرف می‌زند. می‌گوید پایان‌نامه ارشد همسرش هم با موضوع تجاری‌سازی آثار هنری بوده و به همین دلیل به دنبال راه‌اندازی استارتاپی در این زمینه هستند و همسرش در رأس فرایند مدیریت این استارتاپ قرار دارد. می‌گوید در مسیر پژوهش‌‌شان روی آثار هنری و تجاری‌سازی‌شان به این نکته رسیده‌اند که در ایران تقریبا از عالم هنر درآمدی به دست نمی‌آید؛ یعنی نسبت به ظرفیت‌هایی که وجود دارد، کار اقتصادی عمده‌ای در این زمینه انجام نمی‌شود و عمده درآمدزایی معطوف به فیلمسازی و فروش بلیت و… است. در این بخش به او می‌گویم فکر می‌کنم گلویش خشک شده و تلفن را قطع می‌کنم که تا گلویی تازه کند و در ادامه می‌گوید: «تلفن را که قطع کردید، حمله کردم به سمت یخچال.» 

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.