اما اینکه چقدر فضای این اکوسیستم با پارامترهای نوآورانه و فضای خلاق همسویی دارد تامل و بررسی بیشتری را میطلبد. با تغییر فضای نوآوری در کسبوکارها از حالت بسته بهسمت فضای باز و خلاق فرآیندها و تفکر و نگاه به این مقوله باید متناسب با آنها دگرگون شود.
نوآوری در مدل کسبوکار نهتنها باید بهصورت مقطعی مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد بلکه باید بهعنوان ماهیتی پویا دیده شود؛ چراکه این مدلها درطولزمان توسعه یافته و تغییر میکند که این بازنگری در فرآیند نوآوری باعث کشف کاربردهای جدید برای حل مشکل در بازار میشود.
حقیقت این است که با تغییر در ظاهر و پوسته فضاهای کارآفرینی نمیتوان بهسمت خلاقیت پیش رفت و فضاهای یکنواخت را پشتسر گذاشت و مدعی نوآوری در سازمان و خلاقیت در فضای کسبوکاری بود.
با رشد فزاینده و بیشمار شتابدهندهها برای توسعه کسبوکارهای مبتنی بر ایدههای جدید فرآیند سیستماتیک این شتابدهندهها روند یکنواختی را در مواجهه با ایدهها و استارتاپها پیش روی علاقهمندان به این حوزه قرار میدهد و با درگیرکردن تیمها با با امور جاری باعث جلوگیری از بروز خلاقیت و نوآوری در آنها میشود.
برخی متدهای ازپیشتعیینشده و حتی اغلب دیکتهشده در پیشبرد اهداف یک استارتاپ گاهی با راه پیشروی آن همسویی ندارد. ارزشآفرینی در بسیاری از ایدهها نیازمند پارادایمهای دیگری است که نسخههای از پیش پیچیدهشده فرهنگهای دیگر راهگشا و تضمین موفقیت آنها نیست و برای موفقیت یک استارتاپ نمیتوان صرفا به آنها تکیه کرد. به نظر میرسد که همیشه یک روند پیشفرض از یک جامعه و فرهنگ متفاوت و برگرفته از اکوسیستمهای استارتاپی دیگر جوامع پیشرفته لزوما راهکار و تضمین موفقیت یک استارتاپ نیست.
مهمتر از آن روش ترجمه مدلسازی و بومیکردن نهچندان درست متدهای غربی و مداخله دادن سلایق شخصی است که شتابدهندهها و منتورها چندان در آن موفق نبودهاند. بحث مهم اینجاست که شتابدهندهها چقدر در شکوفایی خلاقیت به علاقهمندان این حوزه کمک و چقدر در شکوفاشدن هرچه بیشتر مسیر را هموار کردهاند؟ و چقدر با مواجههکردن علاقهمندان این حوزه با اصطلاحات گنگ و بهظاهر زیبا ایدهپردازان را از این فضا دور کردهاند؟ شاید برای رشد بیشتر خلاقیت و نوآوری در کسبوکارهای جدید فضای استارتاپی نیازمند بازنگریهای جدی و فاصلهگرفتن از اصول و قواعد رنگباخته سازمانی باشیم.