در سالهای گذشته دانشجوها بدنه اکوسیستم را تشکیل میدادند، اما الان دغدغه خیلی از مدیران منابع انسانی شده نظر شما درباره این چالش چیست و آیا خودتان هم چالش منابع انسانی داشتید؟
ما خودمان هم این معضل را داریم، خصوصا در بخش تولید محتوا نیاز به نیرو داریم و میبینیم نیرو انگیزه ندارد و کار نمیکند یا دانش کافی ندارد و خسته میشود و میرود و من پیش خودم میگویم چرا میگویند کار نیست. اگر کار نیست، پس چرا ما دنبال نیرو هستیم و پیدا نمیکنیم، واقعا احساس میکنم اگر کسی کارکن باشد، کار هست.
وقتی ما آگهی جذب نیرو میگذاریم، تعداد زیادی رزومه دریافت میکنیم اما باانگیزه نیستند و بهخلاطر اصرار پدر و مادر یا مشکلات مالی کار میکنند، درست است که مصاحبه میکنند اما واقعا انگیزه ندارند وارد یک سیستم سالم و کار تیمی شوند. خیلیها روحیات رو به جلو رفتن و پیشرفت ندارند و من میگویم کار هست، اما آدم کارکن کم است. نمیدانم شاید سیستم آموزشی ما غلط و اشکال از آن است. شاید از ناامیدی جامعه است یا پدر و مادرها خیلی بچهها را وابسته بزرگ میکنند، خصوصا نسل جدید بچهها خیلی مستقل و باانگیزه نیستند.
بهنظر شما چالش منابع انسانی مختص نیروی متخصص است یا نیروی جوان کم شده؟
نیروی جوان هست، اما انگیزه و سوادی که باید در آنها باشد نیست، نیروی متخصص هم درآمدی که مدنظرش است، در حد توان خیلی از استارتاپها نیست.
نسل سوم استارتاپها در حال شکلگیری است و تعامل نسل سوم با اول و دوم چه از نظر انتقال دانش و چه انتخاب حوزه را چطور میبینید؟
من اصلا به این اعتقاد ندارم که دهه هفتادیها یا هشتادیها بد عمل میکنند و وقتی ما بچه بودیم میگفتند اوه اوه جامعه دست دهه شصتیها بیفتد، معلوم نیست چطور شود در حالی که ما خیلی بهتر عمل کردیم، پس نسل سوم هم بهتر از ما خواهند بود چون تا آنجایی که تجربه من نشان داده دنیا رو به تکامل میرود و احتمالش زیاد است که آنها خیلی بهتر از ما عمل کنند اما درباره تعامل من هنوز با کسی روبهرو نشدم.
از این نسل که خیلی باانگیزه دنبال کار و یادگرفتن باشد، در تیمی که الان داریم و همنسلهای خودم میبینیم که بچهها چقدر هر روز تلاش میکنند کار را بهتر یاد بگیرند اما واقعا در نسل سوم ندیدم و برای من پیش نیامده کسی باانگیزه دنبال یادگرفتن این کار باشد و کار یک روز دو روز هم نیست. عدم استقلال، بیانگیزگی و ناامیدی میتواند دلایل اصلی این اتفاق باشد.
این بیانگیزهها، با توجه به اینکه ما استارتاپهایی که در حوزه نیاز شکل گرفته داریم و رقابت با آنها کار سختی است اما حوزههایی مثل اینترنت اشیا، هوش مصنوعی و دیتا ماینینگ بکر است، بهنظر شما وارد چه حوزههایی شوند که ترند جهانی است؟
ما با تاخیر چندساله همیشه راهی را رفتیم که کشورهای توسعهیافته جهان رفتند، ناخودآگاه ما داریم این روند را ادامه میدهیم، نمیتوان گفت توصیه اما بهنظر من این نسل سوم اول باید جایی کار کنند، من خودم 5 سال کارمند دولت بودم و از 16 سالگی کار کردم، مدلهای مختلف کار را امتحان کردم تا اینکه متوجه شدم علاقه و استعداد من چیست و استارتاپ خودم را شروع کردم، نمیتوان گفت وقتی یک دانشجو فارغالتحصیل شد، سریع استارتاپ خودش را راهاندازی کند چون قطعا با شکست مواجه میشود، کسی که آیتی خوانده، متخصص آیتی نیست، صرفا مدرکش را دارد و زمانی متخصص میشود که چندسال کار کند و بعد خودش متوجه میشود که باید چه کار کند و در کجا استعداد دارد.
یعنی بهنظر شما ما در حوزههایی که براساس نیاز شکل گرفته، بهاندازه کافی رشد کردهایم تا بهسمت ترندهای جهانی برویم؟
نه، ما همیشه با تاخیر اتفاقات را انجام دادیم حالا زمان متفاوت بوده، مثلا اسنپ 2سال بعد از اوبر وارد ایران شد اما آمازون 15سال کار میکرد و بعد دیجیکالا در ایران راهاندازی شد و خب، حوزههای مختلف دیگر که ما پیشگام نیستیم.
اینکه پیشگام نیستیم یعنی همگام با ترندهای جهانی هم حرکت نکنیم؟
به نظر من نه، ما هنوز خیلی کار داریم.
سال 99 برای شما چطور بود و چه اتفاقاتی برای شما افتاد؟
سال99 خیلی بد شروع شد از حیث اقتصادی در کارمان، اما خوشبختانه بد تمام نشد. در فروردین، اردیبهشت و نیمههای خرداد بازار شدیدا قفل شده بود، با اینکه ما کارمان آنلاین است و قاعدتا نباید اینطور میشد، اما یک رکود خیلی شدید داشتیم و بعد از تمامشدن خرداد وضعیت بهتر شد، بازار رونق گرفت و انگار مردم یاد گرفتند با کرونا زندگی کنند و آنلاین خرید کنند و نیازمندیهایشان را آنلاین برطرف کنند.
یک اتفاق خوبی که برای ما افتاد، بخش خوبی از فروش ما فروش به سازمانهاست، ما قبلا باید مراجعه میکردیم و بازاریابی میکردیم ولی الان مامورهای خرید و تدارکات به سرچ در گوگل و خرید آنلاین رو آوردهاند و این باعث شد ما با مشتریان جدیدی آشنا شویم و آنها به سمت ما آمدند و تا قبل از این، این دسته به بازارهای حضوری برای خرید مراجعه میکردند.
در دورانی که بازار متوقف شد، راهکار خودتان برای بهترشدن شرایط چه بود؟
در تبلیغات شبکههای اجتماعی تغییراتی داشتیم و به تولید محتواهای جدید رو آوردیم، قبلا ما فقط معرفی محصول داشتیم ولی الان تیزرها و برنامههای جدید میسازیم که این خیلی آرانیک را پروموت کرد.
در شبهای عید، برنامه شعر و موسیقی داشتیم و این باعث شد ما بفهمیم چقدر تا الان مسیر را با خطا میرفتیم و از تولید محتواهای انگیزشی غافل بودیم و تاثیر برنامه شعر و موسیقی بر افزایش مخاطب را واقعا دیدیم. سمت ساخت یکسری تیزرها رفتیم و تیم تولید محتوا را افزایش دادیم، از سفرهایی که به استانهای مختلف رفته بودیم تولید محتوای تصویری کردیم که خیلی تاثیرگذار و مفید بود. در کل امسال از لحاظ اقتصادی سال خوبی برای ما بود.
عملکرد اکوسیستم را در سال 99 چطور میدانید؟
ببینید، یک ناامیدی بزرگی در جامعه است و به خاطر همین ما حرکت بزرگی نمیبینیم، چون هیچکس جرأت نمیکند وارد فضا شود، اینقدر وضع اقتصادی نابسامان است که اگر خودمان به جای سال92 الان میخواستیم شروع به کار کنیم، جرأت نمیکردیم. همین الان هم ما داریم کار میکنیم از فردای خودمان خبر نداریم، ما سال97 هر هفته فروش خارجی داشتیم، سال96 ما فقط 2تن سفره قلمکار در یک بار به چین فروختیم، یکدفعه سال98 تبدیل شد به کل سال 3 بار خارجی چون لغو برجام اتفاق افتاد و کسی جرأت نمیکرد با ایران کار کند.
این اتفاق برای ما خیلی سخت بود چون درآمد خارجی ما سهبرابر داخلی بود و بعد بحث گرانیهایی که هر چیزی سهبرابر شد، شما فرض کنید با این وضعیت یک استارتاپ از فردای خودش هم خبر ندارد، باید چطور برنامهریزی کند؟ شما فرض کنید این همه فروش ما تبدیل به 3 سفارش خارجی شود. این یک چالش خیلی بزرگ و سخت است.
حالا فرض کنید یکی جوانی، سرمایه و انرژی خود را برای چیزی بگذارد که نمیداند فردا چه اتفاقی میافتد، مسلم است که هیچ استارتاپ جدیدی شکل نمیگیرد.
در سالهای گذشته حتی هزینه تیمسازی و تشکیل استارتاپ کمتر بود و الان این هزینهها خیلی بالا رفته، آیا راهکاری برای این اتفاق دارید؟
ببینید، واقعیت این است که ما هم آن زمان 10 میلیون نداشتیم؛ یعنی ما نه 10-20 میلیون چندسال پیش را داشتیم نه 200میلیون الان، ما آمدیم با ارتباطاتی که داشتیم، چون پول اجاره نداشتیم، با میراث فرهنگی مذاکره کردیم و یک اتاق از آنها گرفتیم، دوندگی خیلی زیادی کردیم تا توانستیم تسهیلات بگیریم، نمیتوان گفت فقط چون پول نیست، استارتاپ نیست.
به نظر من خیلی بحث پول نیست و بیشتر ناامیدی غالب است، اگر کسی قصد کار داشته باشد، میتواند با پول کم کارش را انجام دهد، تعداد خیلی زیاد ساختمان خالی وجود دارد، شتابدهندهها هستند و بستر نسبتا خوبی داریم اما مشکل ما ناامیدی است یا به قول خودمان کسی دل و دماغ کارکردن را ندارد، من در سن خودم حرف میزنم اما شما یک جوان 25ساله را تصور کنید، آنقدر دل و جرأت ندارد که ریسک کند و در برابر این همه ناامیدی قد علم کند.
بهعنوان کسی که صاحب یک استارتاپ هستید، حضور دولت در اکوسیستم را تاثیرگذار میدانید یا نه و موافق حضورش هستید؟
دولت برای ما نقش خیلی بزرگی داشت نه از این جهت که بستری فراهم کرده باشد، از این جهت که نقش حمایتگر تسهیلاتی داشت یعنی دولت بهنظر من نباید در کار بخش خصوصی دخالت کند مگر به آنها یک امکانی بدهد تا بیزینس راحت حرکت کند یا وام دهد.
دولت برای ما مهم بود چون ما را چند گام به جلو برد، حتی در همین کرونا وامهای کرونایی گرفتیم و بحران را پشت سر گذاشتیم. سوبسید چیز بدی نیست و باعث جلورفتن کار میشود، ما راضی بودیم و از تسهیلات استفاده کردیم و شانسی که داشتیم زمانی کار را شروع کردیم که دولت بر بیزینسهای آنلاین مانور میداد و بهخاطر همین توانستیم وام بگیریم و یکسال دفتر رایگان داشتیم و ما سرمایهگذار نداشتیم و تنها سرمایه ما این وامها بود.
بهنظر شما نداشتن استارتاپ بزرگ میتواند بهخاطر چراغ خاموشبودن و درگیر نشدن با قوانین و چالشها باشد؟
نه، خیلی این حرف را قبول ندارم، 2سال است که وضعیت اقتصادی بد شده و یکسال که کرونا اضافه شده و شما تصور کنید 2سال یک بیزینس چراغ خاموش باشد، قاعدتا از بین میرود و اگر کسی هم این کار را میکند، اشتباه میکند.
شما یک تجربه رفتن به سیستان و بلوچستان داشتید. ممکن است درباره آن توضیح دهید؟
ما در آرانیک بر صنایعدستی گمنام تمرکز کردیم و من درباره همین موضوع جلسهای با دکتر ستاری داشتم. من به ایشان گفتم شما فکر میکنید صنایعدستی فقط فرش اصفهان و خاتمکاری و … است و ما صنایعدستی دیگر را فراموش کردیم و یکسری عکس از صنایعدستی روستایی به آنها نشان دادم و گفتم سیستان و بلوچستان دومین استان پرتعداد تولیدکننده از لحاظ صنایعدستی است اما خیلی محروم هستند و اگر صنایعدستی نفروشند، فقط وابسته به یارانه هستند، آنجا اعتیاد زیاد است و بار اقتصادی بر دوش زنان و اگر درآمد نداشته باشند، زندگی آنها در خطر است.
بعد از این جلسه از معاونت علمی با من تماس گرفتند و گفتند یک پروژه برای صنایعدستی سیستان و بلوچستان تعریف شده و میخواهیم به دست شما بسپاریم و ما حدود 2سال آنجا کار کردیم و رویکردمان سوزندوزی، حصیربافی و سفالگری بود و سعی کردیم با تمهیداتی که به آنها میدهیم، کمکشان کنیم تا مواد اولیه را داشته باشند.
در مرحله بعد تغییر کاربری دادیم و گفتیم در روستاهای دورافتاده کسی به فکر نوآوری نبود و همه لباس محلی میدوختند ما گفتیم که یکسری طراحی برایتان انجام میدهیم تا بتوانید بفروشید و لباس محلی شما به درد همه نمیخورد.
روی حصیربافی خیلی کار کردیم و سفالگری جای مانور نداشت چون تعداد تولید پایین است و خیلی بدوی است، کارهای سفال را به سوئد صادر کردیم چون سوئدیها به این سبک علاقه داشتند در پایان پروژه هم بهشان شناسنامهدار و بستهبندیکردن را یاد دادیم.
ما به تعداد تولیدکنندههای آن استان اضافه کردیم، در حالت عادی همه دوختودوز و سوزندوزی را بلدند اما اینکه چه کاری کنند تا فروش داشته باشند و تبدیل به تولیدکننده شوند را آموزش دادیم و کاری کردیم که به ما وابسته نباشند و اگر ارتباطشان با ما هم قطع شد، بتوانند کار خودشان را انجام دهند.
ما تولیدکنندهها در مراکز مختلف استان را دور هم جمع کردیم و آموزشهای لازم را دادیم، در نهایت از کارمان مستند ساختیم و در جشنواره هنرهای زنده اکران کردیم.
حالا درگیر پروژه جدید و مشابه قبلی برای کردستان، ایلام و کرمانشاه با همکاری وزارت آیسیتی هستیم.