چه‌ کنیم که سرمایه‌گذار بهتری باشیم

0

پدرم باهوش‌‌ترین فردی بود که در زندگی‌ام دیده بودم. البته بین سرمایه‌گذارها یکی از احمق‌ترین‌شان بود. این دو ویژگی که گفتم به هم مربوط‌ هستند.

پدرم ذیل یک بورسیه کامل به دانشگاه نیویورک رفت و دو سال و نیمه فارغ‌التحصیل شد. بعد از فارغ‌التحصیلی در ارتش آمریکا رمزنگاری تدریس کرد و آنجا بود که به این نتیجه رسید می‌تواند در بازارهای سهام عملکرد خوبی داشته باشد.

پدرم همیشه سهام شرکت‌هایی را می‌خرید که به قول خودش «قرار است جهان را تغییر دهند». یا اینکه روی پناهگاه‌های مالیاتی مشکوک سرمایه‌گذاری می‌کرد که هر آن ممکن بود اداره درآمدهای داخلی سراغ‌شان بیاید و اسنادشان را بررسی کند.

پناهگاه مالیاتی محلی برای ذخیره قانونی دارایی‌ها‌ست تا بدهی‌های مالیاتی فعلی یا آتی به حداقل برسد. پناهگاه مالیاتی یک استراتژی کاهش مالیات است و نباید آن را با عمل غیرقانونی فرار مالیاتی اشتباه گرفت اما پدرم ‌ روی مورد‌های مشکوک‌شان سرمایه‌گذاری می‌کرد و خودش هم با خودش فکر می‌کرد یک روزی سود خوبی از بازار سهام به دست خواهد آورد.

یکی از دلایلی که باعث می شد او اینقدر سریع در بازار سهام معامله کند، این بود که وقت کافی برای این کار داشت. در برخی ‌‌شرکت‌های بیمه بزرگ، مسئولیت بازاریاب ارشد را برعهده داشت؛ شغلی که درآمد خوبی داشت و وقت آزاد زیادی در اختیارش قرار می‌داد و او هم از این وقت برای بازی‌کردن در بازار سهام استفاده می‌کرد؛ البته به فاجعه‌ترین شکل ممکن!

چه‌ کنیم که سرمایه‌گذار بهتری باشیم: هیچ!

حالا نوبت به من رسیده. تقریبا به اندازه او باهوش هستم. اما حالا من هم مثل او می‌بینم وقت زیادی در روز دارم چون آنقدر پول ذخیره کرده‌ام که مجبور نباشم صبح تا شب کار کنم و از آنجایی که به تجارت و سرمایه‌گذاری علاقه دارم، وقت بیشتری را به توجه به تحولات بازار می‌گذرانم. همه چیز را درباره صنعت حمل و نقل می‌بینم و می‌خوانم.

برای مثال یک روز با خودم می‌گویم:«نمی‌دانم باید فلان سهام را بخرم یا نه و بعد در سهام یک شرکت خرده‌فروشی ویژگی می‌بینم و با خودم می‌گویم: بهتره حواسم بهش باشه. شاید کمی از سهامش رو خریدم».

بعد به پدرم فکر می‌کنم و روش عجولانه‌اش در سرمایه‌گذاری و می‌فهمم که دارم پا جای پای پدرم بگذارم بنابراین به خودم نهیب می‌زنم و یادآوری می‌کنم که باید رویکرد خودآموخته خودم را در سرمایه‌گذاری داشته باشم و قبلا هم برای خودم برنامه ریختم که نباید خیلی بیش از اندازه خرید و فروش کنم.

سرمایه‌گذاری در بازار بورس را اواخر بیست‌سالگی شروع کردم. آن زمان کمی پول داشتم و البته دیگر بچه هم نبودم. آنقدر اطلاعات نداشتم که بدانم کدام سهام را باید بخرم بنابراین با خودم فکر کردم بهتر است از صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک شروع کنم.

در جریان تحقیقاتم برای خرید سهام فهمیدم بیشتر صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک هرگز موفق نمی‌شوند به معیاری که برایشان در بازار تعیین شده برسند و این واقعیت هنوز هم به همین شکل است.

معنایش این بود که اگر من موفق می‌شدم منطبق بر معیار عمل کنم – براساس شاخص

S&p-‌۵۰۰ – آن‌وقت ممکن بود از اکثر سرمایه‌گذارانی که فقط بلد بودند به مشاوران حرفه‌ای ناکارآمدشان گوش کنند، عملکرد بهتری داشته باشم. بنابراین در اوایل دهه ۸۰ مالی من یکی از کسانی بود که شدیدا به صندوق سرمایه‌گذاری مبتنی بر شاخص اعتقاد داشتم و هنوز یکی از طرفداران پر و پا قرص این صندوق‌ها هستم.

در حال حاضر همه دارایی‌ام(که ۶۵درصدش سهام است، ۳۰ درصد‌ش اوراق قرضه میان‌مدت و ۵ درصدش هم پول نقد است)یا به دیگر سخن، بخش زیادی از هر چیزی که دارم در صندوق‌های سرمایه‌گذاری مبتنی بر شاخص سرمایه‌گذاری شده‌است و هیچ مدیریت خاصی هم روی آن انجام نمی‌شود؛ یعنی نه من و نه مدیر صندوق نیازی نیست کاری بکنند. اصلا نیازی نیست خرید و فروشی انجام شود.

investor

یک افزایش ناگهانی در ارزش سهام می‌تواند پول زیادتر از آنچه که فکرش را می‌کردم به جیبم بریزد و در مقابل یک کاهش ناگهانی در ارزش سهام نیز می‌تواند مرا به روز سیاه بنشاند

اواخر دهه ۸۰ میلادی وقتی به پدرم گفتم که روی صندوق‌های مبتنی بر شاخص سرمایه‌گذاری کرده‌ام، خیلی ترسید. رو به من کرد و گفت:«اگر به معیارها توجه کنی می‌بینی که سود متوسطی دریافت خواهی کرد. چرا دنبال سود متوسط هستی؟»

من در پاسخ گفتم «درسته پدر. اما همین سود باز هم من را از خیلی‌ها که مدام در حال خرید و فروش هستند جلوتر می‌اندازد».

پدرم گفت «بله اما بعضی افراد هستند که بالاتر از سود متوسط به‌دست می‌آورند و من سعی دارم جزو آن گروه از افراد باشم». به طور کلی درست بود که بعضی بیشتر از سود متوسط به‌دست می‌آوردند اما واقعا نمی‌دانم آنها چقدر تعدادشان زیاد است، ولی می‌دانم پدرم هیچ وقت یکی از آنها نبود.

اما من چه می‌کنم که موجب می‌شود خودم را گرفتار نکنم. خیلی خوب می‌شد اگر می‌توانستم دارایی‌ام را دسته‌بندی و تنظیم کنم و سرمایه‌گذاری کرده و دیگر هم کاری به هیچ چیز نداشته باشم. اما واقعیت این است که دنیا به این سادگی‌ها نیست.

یک افزایش ناگهانی در ارزش سهام می‌تواند پول زیادتر از آنچه که ‌فکرش را می‌کردم به جیبم بریزد و در مقابل یک کاهش ناگهانی در ارزش سهام نیز می‌تواند مرا به روز سیاه بنشاند.

بنابراین برای اینکه اطمینان پیدا کنم که خیلی هم نسبت به سرمایه‌ام که هم برایم درآمد و دارد و هم برایش باید مالیات بدهم خیلی هم بی‌خیال نیستم، تصمیم گرفتم ۲ بار در سال اوضاع را بررسی کرده و اگر نیاز شد تصمیم‌های جدید بگیرم. اول در روز تولدم که ۱۵ جولای است و دوم اول ژانویه که اولین روز سال نو میلادی است.

در این ۲روز می‌نشینم و دارایی‌هایم را بررسی می‌کنم و اگر واقعا نیاز به تغییری بود، آن تغییر را اعمال می‌کنم. امسال در تاریخ اول ژانویه همه چیز را بررسی کردم و نیازی به تغییر حس نکردم بنابراین هیچ کاری نکردم.

البته هنوز هم روزنامه‌ها‌ و مجلات اقتصادی را می‌خوانم و گاهی شبکه‌ها و برنامه‌های اقتصادی تلویزیون را نگاه می‌کنم اما تصمیمم را گرفته‌ام و بر آن پایبندم و آن تصمیم این است که اقدامی نکنم مگر اینکه در آن ۲روز خاص از سال باشد.

وقتی به پدرم فکر می‌کنم و رویکردش را در معاملات سهام بررسی می‌کنم، می‌فهمم کاری که او انجام می‌داد، واقعا چیزی شبیه به قمار بود. من هیچ مشکلی با قمار‌کردن ندارم اما از اینکه پولم را از دست بدهم، به شدت متنفرم.

گاهی شما در برنامه موبایلی خود یک بازی انجام می‌دهید که شبیه به قمار است اما از پول واقعی خبری نیست و شما با پول همان بازی خاص قمار می‌کنید. بنابراین انتظار هم ندارید که پول واقعی برنده شوید. اما گاهی اوقات سر و کارتان با پول واقعی است و چیزی که برای من مهم است، این است که هرگز دوست ندارم پول واقعی از دست بدهم.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.