در اینجا بخشی از فرآیند بوم در قالب یک مثال توضیح داده میشود. فرض کنید شما به این نتیجه رسیدهاید که بسیاری از موسسان استارتاپها و طراحان اپلیکیشنهای موبایل، نیاز به این دارند که تعدادی متخصص تجربه کاربری پروژههای آنها را بررسی کنند و نظر بدهند، و این یک نیاز واقعی در آنهاست. شما برای اعتبارسنجی این مسئله تصمیم میگیرید از تخته آزمایش استفاده کنید. پس شروع میکنید به ایدهپردازی در مورد بخش مشتریان. بخش مشتریان شامل موسسان استارتاپها و طراحان وبسایت میشود. در بخش مسئله شما تشخیص میدهید که گرفتن فیدبک از متخصصان تجربه کاربری برای این دسته از مشتریان مشکل است، و در مورد بخش راهحل فعلا چیزی نمینویسید. فرضیه شما این است که هیچ منبع مناسبی برای دسترسی به متخصصان وجود ندارد و فکر میکنید که این فرضیه دلیل به وجود آمدن این مشکل است.
نوبت طراحی آزمایش میرسد. باید به سمت راست بوم بروید و موارد را در ستونهای مربوطه بنویسید. مثلا در بخش مشتری، مهمترین مشتری خود، یعنی موسسان استارتاپها را قرار میدهید (در مراحل بعدی بررسی خواهید کرد که آیا اصلا طراحان وبسایت با این مشکل مواجه هستند یا خیر). در بخش مسئله هم این عبارت را قرار میدهید: «گرفتن فیدبک در مورد تجربه کاربری سخت است!» در بخش مربوط به راهحل فعلا چیزی نمینویسید، چون هنوز مطمئن نیستیم که چنین مشکلی وجود دارد. در بخش پرریسکترین پنداشت مینویسید: «هیچ منبع معتبری برای گرفتن بازخوردهای تجربه کاربری وجود ندارد.» و درنهایت در بخش مربوط به متد و شرایط موفقیت مینویسید که متد شما مصاحبه است و اگر 6 نفر از 10 نفر بیان کنند که به دلیل نبود یک منبع معتبر گرفتن فیدبک در مورد تجربه کاربری دچار مشکل شدهاند، شما این فرضیه را تایید میکنید و خیالتان از اعتبارسنجی راحت میشود.
حالا وقت آزمایش است. با چند نفر قرار مصاحبه تنظیم میکنید و با آنها وارد گفتگوی رودررو و نفربهنفر میشوید. بعد از انجام مصاحبهها به این نتیجه میرسید که 8 نفر از 10 نفری که با آنها مصاحبه کردید، فرضیه شما را تایید میکنند، یعنی به دلیل نبودن یک منبع مناسب جهت دسترسی به متخصصان تجربه کاربری، آنها دچار مشکلات فراوانی شدهاند. جالب است 2 نفر از مصاحبهشوندگان خودشان تصمیم گرفتهاند که در کلاس آموزشی طراحی تجربه کاربری شرکت کنند تا این مشکل را برای همیشه حل کنند، یعنی خودشان تصمیم گرفته بودند که تخصص UX را کسب کنند، و تعدادی از آنها نیز بهصورت ساعتی تعدادی طراح تجربه کاربری را استخدام کرده بودند.
در این مرحله شما فرضیه اولتان را یعنی اینکه «یک منبع مناسب برای دسترسی به متخصصان تجربه کاربری وجود ندارد یا نه» اعتبارسنجی کردید و فرضیه شما درست از کار درآمد. در مرحله بعدی (در ستون دوم) باید آزمایش دیگری ترتیب دهید. برای این کار، همان بخش مشتریان و همان مسئله قبلی را دوباره در بخش خود قرار دهید و این بار در بخش مربوط به راهکار، این عبارت را بنویسید: «خدمات بازخورد تجربه کاربری بهصورت مجازی». این همان راهحل استارتاپ شماست، میخواهید به افراد و صاحبان استارتاپها خدمات مجازی مشاوره تجربه کاربری ارائه دهید. مهمترین ریسک در این مرحله این است که آیا کسی حاضر است بابت این خدمات پول بدهد. پس این مسئله میشود مهمترین ریسکی که باید در این مرحله به آن بپردازید.
برای انجام این آزمایش از روش مصاحبه استفاده نمیکنید، بلکه یک صفحه وب با یک دکمه خرید طراحی و تعیین میکنید که مثلا اگر از 20 نفر 10 نفر آماده پرداخت شدند، این بخش هم اعتبارسنجی شده است، و یک بازاریابی اولیه انجام میدهید و میبینید که 15 نفر از 20 نفر علاقهمند به پرداخت شدهاند! در اینجا نیز این موارد را یاد میگیرید که اگر مشاورهها و ارائه خدمات طراحی تجربه کاربری مجازی باشد مشکلی نیست و از طرفی قیمت پیشنهادی شما هم ظاهرا موردقبول مشتریان است.
این روال را برای سایر فرضیات این پروژه مرحلهبهمرحله انجام میدهید، و فرضیات خود را اعتبارسنجی میکنید. مثلا مرحله بعدی این است که ببینید آیا اصلا متخصصان طراحی تجربه کاربری علاقهای به ارائه مشاوره آنلاین دارند یا خیر؟ و آیا قیمت پیشنهادی آنها مورد قبول شماست یا نه؟