یک اوستای همهچیز تمام بود و قول میدهم که با اولین توضیحات افراد درباره مشکل متوجه میشد که مشکل از چی یا کجاست! ولی هیچ وقت ندیدم که این کار را بکند و اغلب تمام توضیحات افراد را با حوصله گوش میداد و بعد هم حضوری دستگاه را بررسی میکرد و در این مدت تقریباً هیچ چیز نمیگفت؛ فقط گوش میداد و بررسی میکرد و بعدش میگفت: «فکر میکنم مشکل از فلان چیز باشد.» با وجود اینکه هیچ وقت به خاطر ندارم حدس و گمانهایش برای یافتن دلیل مشکل به خطا رفته باشد ولی هیچ وقت حرف صددرصدی نمیزد؛ با اینکه بارها دیده بودم که مشکلهای مشابه را حل کرده بود و دیگر من هم چشمبسته میدانستم که مشکل چیست! اما گاهی میدیدیم که فقط به خاطر یک تفاوت جزئی در مشکل یا یک صدای اضافهتر از یک بخش ماشینها یا دستگاهها، به کل منبع ایراد را چیزی غیر از چیزی که همه میپنداشتند معرفی میکرد و همیشه هم درست بود. تکرار این رفتار، درس بزرگی در زندگی به من داد و آن این بود که با اندک تجربه خود، سریعاً خود را دانای کل ندانم و حتی اگر روزی به دانش دانای کل رسیدم، باز هم کاری را چشم بسته انجام ندهم و هر بار موقعیت را با دقت بررسی کنم؛ شاید یک تفاوت کوچک در جزئیات همه چیز را عوض کند.
تصور میکنم این دقیقاً همان چیزی است فضای نابالغ استارتاپی ایران به آن نیاز دارد و این دقیقاً همان چیزی است که هفتهنامه شنبه و تیمش سعی در انجام آن دارند. شنبهایها سعی دارند به همه آن جوانهای ایدهمند، پرانرژی و خلاقی که خودشان را با استیوجابزها، بیلگیتسها، اِلون ماسکها و زاکربرگها مقایسه میکنند بگوید که نخوانده اوستا نشوند که حتی اوستاها هم اینقدر ادعایشان نمیشود. شنبه دقیقاً در جای درستی قرار گرفته و خودش را در میان جوانهایی انداخته است که همه فکر میکنند برای خودشان یک پا استیو جابز هستند فقط تا امروز شرایطش برایشان مهیا نبوده است. شنبه تلاش میکند به این جوانهای خلاق و ایدهمند بگوید که الزاماً هر فروشگاه اینترنتی آمازون نمیشود! هر شبکه اجتماعی، فیسبوک نمیشود و هر برندی هم اپل نمیشود! واقعیت چیز دیگری است که خیلی از این جوانها دل شنیدنش را ندارند! همه میخواهند استیو جابز باشند و شماره یک! ولی کمتر کسی نگاه میکند که حتی اپل هم خیلی از قطعات و محصولاتش را از شرکتهایی تهیه میکند که خیلی نام و نشان ندارند ولی آیا آن شرکتها ناموفق هستند؟ شنبه سعی میکند به این جوانان بفهماند که اگر استیو جابز و بیل گیتس رفتند و شد، هزاران نفر دیگر رفتند که نشد! هدف این نیست که جوانان را ناامید کنیم بلکه برعکس، اتفاقاً شنبه میخواهد به آنها بگوید گاهی عدم توجه به برخی از جزئیات کوچک به کل اوضاع را تغییر میدهد و این فقط اوستاها هستند که به این جزئیات ریز دقت میکنند یا اصلا متوجهشان میشوند.
پس به جای تقلید از دیگران، راه خودمان را برویم و با بررسی دقیق شرایط خودمان، آن بهترین چیزی که خودمان میتوانیم خلق کنیم را خلق کنیم. به همین دلیل، کاری که شنبه میکند ارزش خیلی زیادی دارد و باید قدر آن را دانست. شنبه تمام تلاشش را میکند تا جلو ناامید شدن جوانان نخبه این کشور را بگیرد و از همان ابتدا خارها و چالههای مسیری که فکر میکنند پر از گل و بلبل است را به آنها نشان دهد و به آنها بگوید که برای قدم گذاشتن در یک مسیر حرفهای غرق دانش اندک خود نشوند که اگر بشوند در اشتباههاتشان غرق میشوند.