تولید را از زیرزمینی ۵۰ مترمربعی آغاز کرده و در ادامه به کارخانهای به مساحت ۱۵۰ هزار مترمربع رسیده است. البته از مسیری صعبالعبور گذشته و حتی دود غلیظ سوختن کارخانهاش را بهعینه دیده و پا پس نکشیده است. حتی در روزهایی را دیده که باید با یک نان روزش را به شب میرساند. با برند سپیده تولیدش را آغاز کرده و بعدها امرسان میشود بچه یکییکدانهاش که میگوید حاضر نیست با هیچ چیزی عوضش کند. کسی که زمانی کارگر کارخانجات آزمایش و ارج بوده، بعدها با امرسان میشود صاحب یکی از بزرگترین کارخانههای تولیدکننده یخچال و فریزر در ایران و بازار داخلی را از چنگ پدرخواندههایش درآورده و محصولاتش را به کشورهای همسایه هم صادر میکند. امرسانی که برای چندهزار نفر ایجاد اشتغال کرده و به گفته بنیانگذارش، سلطانحسین فتاحی، در حال حاضر بیش از ۱۵۰ میلیارد تومان ارزش دارد. «شنبه» در شماره این هفتهاش با این کارآفرین به گفتوگو نشسته است.
- برای آغاز گفتوگو بفرمایید که آشنایی شما با یخچال و یخچالسازی در کجا ریشه دارد؟
آشنایی من با این حوزه، برمیگردد به استخدامم در کارخانه آزمایش. از آنجایی که علاقه زیادی به خواندن مجله و روزنامه داشتم، روزی آگهی کارخانه آزمایش را برای پذیرش نیرو در روزنامه دیدم. در آزمون شرکت کردم و رتبه سوم را به دست آوردم؛ این آزمون مربوط به سال ۴۸ است. از صبح تا ظهر در کارخانه کار میکردم و بعدازظهرها درس میخواندم؛ تا گرفتن سیکل فنی در کارخانه آزمایش بودم و سپس به کارخانه الکترولوکس رفتم. حس میکردم که در آزمایش چیزی برای یادگیری نمانده و چون میخواستم ایده طراحی لوازم خانگی را دنبال کنم، در روزنامهها بهدنبال آگهی استخدام طراح لوازم خانگی میگشتم. طولی نکشید که در شرکت الکترولوکس بهعنوان طراح استخدام شدم و بخاری نفتی طراحی کردم. در آزمایش، در بخش طراحی مهندسی کار میکردم و به یک طراح زبده تبدیل شده بودم. وقتی نزد مدیرفنی آزمایش رفتم تا استعفایم را به او تحویل دهم، گفت چرا میخواهی بروی؟ گفتم میخواهم نکات جدید و بیشتری یاد بگیرم و آزمایش چیز بیشتری ندارد که به من یاد بدهد؛ گفت از اتاق برو بیرون! با این سن و سالت فکر میکنی در آزمایش چیزی نمانده که یاد بگیری؟! بعد از یک سال از الکترولوکس به کارخانه ارج رفتم ولی بعد از سه ماه به دلیل اینکه خدمت سربازی نرفته بودم، اخراج شدم.
- در کارخانه آزمایش چقدر حقوق دریافت میکردید؟
حقوق من در آن زمان ۱۵۰ تومان بود. در هنرستان تحت نظر آزمایش به ما یاد میدادند که چگونه پول را به درستی خرج کنیم؛ یعنی اقتصاد پول را به ما آموزش میدادند.
- از سخنان شما اینطور برمیآید که به درس و تحصیل علاقه زیادی داشتید، چرا درستان را ادامه ندادید؟
همیشه درس خواندن را دوست داشتم اما زمانی که سرباز بودم، برای تامین مخارجم مجبور شدم تحصیل را کنار بگذارم و کار کنم. دوران سختی از لحاظ اقتصادی داشتم؛ مثلا در سال ۱۳۵۵ در دانشگاه علم و صنعت در رشته برق قبول شدم اما برای ورود لازم بود که کسی با مبلغ ۱۵۰ هزار تومان تضمینم کند که چون کسی را نداشتم، نتوانستم دانشگاه بروم. وقتی هم در دوشانتپه و در واحد زبان انگلیسی نیروی هوایی، سربازیام را میگذراندم، در آنجا مسئول ساختمان آموزش شده بودم که از این فرصت استفاده کردم و زبان انگلیسی هم میخواندم. در زمان سربازی از صبح تا ۱۲ ظهر بهصورت ساعتی کار میکردم و از ساعت یک بعدازظهر تا ۶ عصر سرپست خدمت که بودم، زبان هم میخواندم و هر روز حدود یک ساعت ورزش میکردم.
- بعد از آزمایش به الکترولوکس و بعد ارج و بعدش اخراج؛ از چه زمانی به تولید فکر کردید؟
سه ماه در ارج کار کردم و چون خدمت سربازی نرفته بودم، اخراج شدم. بعد از آن به ساراول رفتم که کولر و پنکه تولید میکرد. تا سال ۶۴ در ساراول بودم. کار در ساراول تبحر و تجربه من را تا حدی ارتقا داد که موفق شدم کولر آبی و آبگرمکن نفتی طراحی کنم. در آن زمان مدیرعامل ساراول به علت پشتکار و تبحری که داشتم به من پیشنهاد کرد که حقوقم را افزایش دهد اما من افزایش حقوق را نپذیرفتم و در عوض از او درخواست کردم که در سرکشیهای بخش از ساعت ۶ تا ۹ از خطوط تولید و واحدهای مختلف با او همراه باشم و شیوههای برخورد با کارگران و رفع اشکالها در حوزه مسائل فنی و همچنین حل تضادها و تعارضها را از نزدیک لمس کنم. او هم قبول کرد و در حقیقت به من جرات و فرصت اشتباه کردن را داد. بعد از انقلاب من دبیر، سخنگو و مسئول کمیته فنی شورای کارگری ساراول شدم. در آن زمان تصمیم گرفتم که طراحی و تولید کولر آبی و آبگرمکن نفتی انجام دهم و با تیمی که تشکیل داده بودم در عرض سه ماه، به طراحی و قالبسازی پرداختیم و طی ۶ ماه به مرحله تولید رسیدیم.
- این دوران، سالهای بعد از انقلاب است و بازار اقتصادخراب؛ در این شرایط مستقیما به سراغ تولید رفتید؟
نه! قبل از تولید کارهای تعمیراتی انجام میدادم. به این صورت که قبل از اینکه از ساراول بیرون بیایم، بعدازظهرها با مدرک دیپلم هم کار میکردم و هم خدمت سربازی رفتم. ساراول که بودم با شیوههای مهندسی و طراحی و تعمیر و اداره کار و کارگرها آشنا شدم. بنابراین بعدازظهرها کار تعمیر لوازم خانگی انجام میدادم. مثلا یخچال و تلویزیونهای «نوفراست» خارجی را که در آن زمان کمتر کسی میتوانست تعمیر کند، میگرفتم و تعمیر میکردم؛ به این صورت که به مغازهها مراجعه میکردم و چون حتی تلفن ثابت هم نداشتم، مغازه به مغازه میرفتم و به آنها میگفتم که اگر کسی تلویزیون و یخچالی با نام این برند را برای تعمیر آورد، من میتوانم تعمیر کنم. شیوه کار و درآمدم از این راه به این صورت بود که تومانی سه هزار به من میرسید. یک ۷ هزار برای صاحب مغازه و ۳ هزار هم دستمزد من میشد.
در ادامه تعداد مغازههایی که به این صورت با آنها کار میکردم، زیاد شد و بهواسطه اسم و رسمی که در این زمینه بهدست آورده بودم، در زمانی کوتاه شیوه دستمزدگیری هم بالعکس شد؛ یعنی دیگر من ۷ هزار میگرفتم و صاحب مغازه ۳ هزار! با درآمدی که از این راه به دست آوردم، در میدان خراسان مغازهای اجاره کردم و یخچالها را برای تعمیر به این مغازه میآوردند. حتی یخچالهای دست دوم را هم برای فروش میآوردند، آنها را میخریدم و با انجام تعمیرات و رنگکاری دوباره، میفروختم.
- یعنی رونقی که در این زمینه وجود داشت، موجب شد که شما به تولید فکر کنید؟
شرایط جامعه به نوعی بود که نیاز زیادی به این کالاها در جامعه احساس میشد و خرید و فروش زیادی صورت میگرفت. بنابراین به این فکر افتادم که چگونه با حداقل امکانات، یخچال تولید کنم. برای یادگیری تولید به جاهایی میرفتم که کوچک بودند و مثلا تولید کلمن داشتند و آنجا را مدیریت میکردم. یکی دیگر از کارهایی که انجام میدادم، کابینتسازی بود. با خودم گفتم اگر بتوانم در این کار موفق شوم و بدنه یخچالها را از این راه تولید کنم، شاید بتوانم سایر مراحل تولید یخچال را هم انجام بدهم. چون کارآفرینی یعنی اینکه یا در فرآیندها تغییر ایجاد کنید یا در شیوه فروش نوآوری و یا محصول جدیدی تولید کنید.
من در فرآیندها تغییر ایجاد کردم؛ یعنی ایده تولید یخچال با حداقل امکانات را پیش بردم. بیش از سه ماه در خانه طرحهایی میزدم که چگونه با امکانات کابینتسازی، راه تولید یخچال را هموار کنم. اما از آنجایی که شیوه و راه و روش کابینتسازی را بلد نبودم، به میدان رسالت میرفتم و بیرون مغازهای که این کار را انجام میداد، میایستادم و از پشت شیشه شیوه کابینتسازی مغازهدار و شاگردهایش را به دقت نگاه میکردم. بعد از گذشت دو، سه روز یکی از شاگردهای همان مغازه به سراغ من آمد و گفت که حاجی ما با تو کار دارد. پیش صاحب مغازه که رفتم گفت چرا زاغسیاه مغازه ما را چوب میزنی و آدم چه کسی هستی و چرا ما را میپایی؟! در حالی که میایستادم و نگاه میکردم که مثلا با دستگاه خمکن چه کاری انجام میدهند یا شیوههای برششان چگونه است و رنگکاریشان را نگاه میکردم، نقشه طراحی یخچال را در دست داشتم. نقشه و طراحی یخچال را به او نشان دادم و به او توضیح دادم که چه فکری در سر دارم. گفت اگر جای دیگری مشغول نیستی، بیا همینجا کار کن. نقشه را برایش توضیح دادم. لبخندی زد و گفت از حرفهایت سر در نمیآورم، اما میتوانم این مغازه را به تو اجاره بدهم تا کارت را انجام دهی. بنابراین مغازه را با دو کارگرش به مدت یک هفته و به مبلغ ۵ هزار تومان به من اجاره دارد.
در این یک هفته کارهای خمکاری و برشکاری ۱۰ بدنه یخچال را انجام دادیم. بیشتر بدنه فریزر داشتیم چون زمان جنگ بود و مردم به دنبال ذخیره کردن مواد غذایی بودند؛ بنابراین این کار ما به نوعی پاسخگویی به نیازی بود که هر روز اوج میگرفت. البته من در آن زمان تعریفی از نیاز و پاسخگویی به آن در ذهن نداشتم و بعدها که کسبوکارم رشد کرد و با روشها و علم کارآفرینی آشنا شدم، فهمیدم که بیآنکه بدانم روشها را درست اجرا کردهام. بعد از میدان رسالت، به خیابان پیروزی و چهارراه کوکاکولا رفتم و زیرزمین پارکینگی را اجاره کردم و ۱۰ بدنهای را که ساخته بودم، در آنجا چیدم. چون بلد نبودم که سرما را چگونه باید تولید کنم و کمپرسور را چگونه نصب کنم، از تعمیرکاری دعوت کردم که این کار را انجام دهد. یعنی از تخصصها برای پیشبرد کارم استفاده میکردم و نیازی نبود که از صفر تا صد کار را خودم بدانم. یخچالها که کامل شد از مغازهدارها دعوت میکردم که یخچالها را ببینند. آنها هم خوششان میآمد و هر روز سفارشهای بیشتری از آنها میگرفتم.
- از همان زمان با برند امرسان کار میکردید؟
نه؛ آن زمان برندمان سپیده نام داشت. بعدها متوجه شدم که برند باید کلی باشد و نباید مثلا یک نام خاص باشد و امرسان را که نان منطقهای در اطراف میانه است، انتخاب کردم.
- و سفارشها همچنان زیاد میشد؟
بله؛ هر روز سفارشهای بیشتری داشتیم اما سرمایه برای تولید سفارشها را نداشتم. بنابراین پول قرض کردم و مقداری هم خودم داشتم تا بتوانم یخچالها را کامل کنم.
- چقدر قرض کردید؟
حدود ۱۰ هزار تومان.
- قیمت یخچالهایی که میساختید چند تومان بود؟
آن موقع یخچال خیلی ارزان و مثلا تا ۴ هزار تومان بود.
- ارج و آزمایش چند تومان بودند آن زمان؟
این دو برند با دفترچه دولتی قابل خرید و فروش بودند و در بازار آزاد نمیشد خریدشان. قیمتشان از یخچالهای ما که در بازار آزاد میفروختیم، کمتر و مثلا بین ۲ تا ۳ هزار تومان بود.
- روند کاریتان در این زیرزمین را بیشتر توضیح دهید.
تا اینجای کار ایده و روش تولید از خودم بود. سرمایه را هم قرض کردم اما برونسپاری به عنوان شیوهای کارآمد از جمله روشهایی بود که من به خوبی از آن استفاده میکردم. مثلا رنگکاری را در مغازه رنگکاری برایمان انجام میدادند. در واقع آن زیرزمین حکم محل مونتاژ را برایم داشت. تر و تمیزش هم کرده بودم که کاسبها که برای بازدید از یخچالها میآیند، سر و شکل خوبی در محیط ببینند. در این برهه از زمان، در اواسط سال ۶۴ قرار داشتیم و من حدودا ۲۸ ساله بودم.
- فکر میکنید چه چیزی موجب شده بود تا شما این روند را طی کنید؟ روندی که در نهایت به کارآفرینی شما در همین زمینه منجر شد؟
به نظر خودم اینکه در محیط کارخانه عملا با روند تولید آشنا شدم و در کارهای مختلف تجربه کسب کرده بودم، موجب شد تا این زمینه را خوب بشناسم و به آن علاقهمند شوم. در واقع مهمترین نکته را همان تجربه حضور در کارهای مختلف و آشنایی با روند تولید این کالا میدانم. من ایده را روی کاغذ آوردم و با امکانات حداقلی تولید را آغاز کردم. در ادامه کار هم شیوه تامین مالیام به این صورت بود که هر کسی که سفارش ساخت یخچال میداد، ۵۰ درصد هزینه را از پیش میگرفتم. به همین دلیل خیلی سریع رشد کردم، چون سرمایهام تامین میشد. حدودا ۱۵۰ یخچال در روز تولید میکردیم اما همچنان با همان شیوه قبلی که دیگر جوابگو نبود و باید روشمان را تغییر میدادیم؛ چون دیگر با همان روش و با یک نفر کارها پیش نمیرفت. در این برهه زمانی یخچالها را با نام امرسان تولید میکردیم اما شرکتمان هنوز ثبت نشده بود. بنابراین به فکر ثبت کردن شرکت افتادم.
- حدودا چه سالی بود؟
دو سال بعد از قطعنامه جنگ؛ یعنی حدودا سال ۷۰ بود که برای گسترش کار مکانی حدود ۵ هزار مترمربعی را در اختیار گرفتم. نیروهای متخصص استخدام کردم که بینشان مهندس هم بود اما کارگرها نمیپذیرفتند که با آدمهای باسوادتر از خودشان کار کنند. هر مهندسی میآوردم اذیتش میکردند که برود. حتی به مهندسی گفتم که نگوید مهندس است اما وقتی فهمیدند، اذیتهایشان شروع شد. وقتی میدیدم مهندسهایی که استخدام میکنم چقدر به روند تولید کمک میکنند، خودم هم لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم. زمانی هم که نیروهایی در زمینه مدیریت استخدام کردم که در زمینه تحقیقات بازار و مدیریت بازار حرف میزدند، لیسانس مدیریت گرفتم؛ بعد از آن هم دکترای دیبیای گرفتم. کارگران چنین روحیهای نداشتند. زمانی که من نخستین مهندس را آورده بودم، مسافرتی رفتم و وقتی برگشتم، ۳۰ نفر از کارگرها رفته بودند. جمعشان کردم در حیاط کارخانه و در حالی که روی بشکهای ایستاده بودم، گفتم تحصیلات، لازمه کار ماست و خودتان هم باید به فکر تحصیل باشید.
- هیچگاه ناامید نشدید؟ یعنی مشکلی پیش نمیآمد که بخواهید کار را رها کنید؟
مشکلات زیادی طی کار داشتیم اما از ویژگیهای من، ناامید نشدن است. مثلا یکبار سالن سهطبقه کارخانه بر اثر جوشکاری، در آتش سوخت و خاکستر شد ولی با همت کارکنان و روحیهای که به آنها دادم، اجازه ندادیم که از بازار عقب بمانیم و سهممان را از بازار از دست بدهیم. این اتفاق روز تعطیل افتاد و من تهران بودم. وقتی خبر دادند و من به سمت کارخانه حرکت کردم، دود سیاه و غلیظ سرمایهام و کارم را در آسمان میدیدم اما روحیهام را از دست ندادم.
- در این شرایط تولید شما چه میزان رشد کرده بود؟
تولیدمان روزبهروز در حال افزایش بود و از روزی ۱۰ یخچال و فریزر به روزی ۱۸۰۰ دستگاه انواع یخچال و فریزر رسیده بود و همه را هم میفروخیتم. این آمار مربوط به دهه ۸۰ است. در این دوران هم خوب تولید میکردم و هم خوب میفروختیم اما نقدینگی نداشتیم و مثلا وقتی میخواستم حقوق کارکنان را بپردازم، باید به تجار طرف قرارداد زنگ میزدم و آنها پول به حساب من واریز میکردند. سال ۸۶ بود که تصمیم گرفتم مهندسی مجددی در سیستم پرداختها داشته باشم. اما اینقدر حقوقهای غیررسمی در سازمان وجود داشت که نتوانستیم طرحمان را انجام دهیم. به همین دلیل در سال ۸۷ شرایطمان به نحوی رقم خورد که چکهایمان برگشت میخورد. حتی من بازداشت هم شدم و سهروز هم در بازداشت بهسر بردم. وقتی از بازداشتگاه بیرون آمدم، به این نتیجه رسیدم که باید تغییری در سازمان ایجاد کنم. هزینههای سربارمان بسیار بالا بود و شیوههای تولید و فروشمان باید اصلاح میشد.
- سهم شما از بازار چقدر است؟
در حال حاضر روزی ۱۳۰۰ دستگاه یخچال و فریزر و تا ۲۵۰ اجاقگاز و لباسشویی هم تولید میکنیم و سهم فعلی ما از بازار ۲۲ درصد است.
- شما در کارخانههای ارج و آزمایش بهعنوان کارآموز کار کردید و حقوقبگیر این برندها بودهاید. طی ماههای اخیر اخبار زیادی در مورد تعطیلی این برندها وجود داشته است. سوال من این است که چه شرایطی برای این برندها رقم خورد که امرسان هست و موفق است و آنها دیگر نیستند؟ چرا برندهای قدیمی چنین سرگذشت تلخی را تجربه میکنند؟
شرکتهای مورد اشاره به سمت مدیریت دولتی برده شدند و روشهای روزآوری در آنها پیاده نشد. تعویض متعدد مدیریتها و نداشتن چشمانداز بلندمدت و سلیقههای شخصی، این برندها را به تعطیلی کشاند.
- اگر مدیریت این دو برند در اختیار شما قرار میگرفت، میتوانستید به موفقیت امرسان برسانیدشان؟
۱۰۰ درصد؛ ولی مشکلی که این برندها داشتند، حواشی بسیار زیادشان و جناحی بودن مالکیتشان بود که در نهایت به ورشکستگیشان منجر شد. کار اقتصادی چنین مسائلی را برنمیتابد. تجارب کشورهای دیگر هم چنین مسئلهای را القا میکند. مثلا بعد از فروپاشی شوروی، کارخانههای ورشکسته آلمانشرقی را با یک دلار به یک کارآفرین میدادند. اما قراردادی مینوشتند که در یک زمان مشخص کارخانه را به بهرهوری برساند.
- مهمترین رقیبان شما در بازار چه برندهایی هستند؟
به نظر من هر کسی که در بازار حضور دارد و تولید میکند، میتواند رقیب باشد. در حال حاضر بیش از ۱۰۰ تولیدکننده یخچال در ایران داریم و همه میتوانند رقبای ما باشند. مانند هیمالیا، اسنوا، الکترواستیل، یخسالان و… اما وارداتیها رقبای سرسختتری هستند.
جالب است اشارهای داشته باشم به سال ۷۲ که من روزی ۷۰ یخچال تولید میکردم. در آن زمان کارخانه بسیار بزرگی در خرمآباد بود به نام بوژان؛ ما با محصولاتمان رقیبشان شده بودیم. مدیرعاملش گفته بود که میخواهد کارخانه امرسان را از نزدیک ببیند. با اتومبیل گرانقیمتی آمد و وقتی روبهروی در کارگاه ما رسید، اینقدر به نظرش کوچک و حقیر آمده بودیم که حاضر نشد از اتومبیلش پیاده شود. امرسان رشد کرد و بزرگ شد و سهم بزرگی از بازار را در اختیار گفت اما بوژان به دلایلی که اشاره کردم، ورشکست شد و تنها ساختمانی متروکه از آن باقی مانده است.
- مهمترین مسائلی که سلطانحسین فتاحی را به جلو برده، چیست؟
من عشق تولید داشتم، دوست نداشتم زمین بازی را به حریف واگذار کنم. بازار به نوعی میدان جنگ است؛ زمانی کشورهای تولیدکننده و بهویژه چین کالاهایشان تا لب مرز ایران میآمد اما الان مستقیم وارد بازار میشود و ما باید در مقابل آنها که تکنولوژی بیشتری هم در اختیار دارند، مقاومت کنیم. جنگ اقتصادی درگرفته است و آنها شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تصرف میکنند. ما باید کوچهبهکوچه و مغازهبهمغازه از تولید ملی دفاع کنیم، نه اینکه شعار بدهیم؛ این نکته را ثابت کردهام. مثلا در بحث رقابتپذیری تنوع، همه سایزهای یخچال را تولید کردهایم. همچنین با توجه به نیازهای روز، کمصرفهترین یخچال ایران را تولید کردهایم.
تکنولوژی تولید یخچال، کماکان وارداتی است؛ چون ایران هنوز در موج دوم توسعه قرار دارد. کشورهای صنعتی تا ۸۰ درصد در موج سوم و ۲۰ درصد در موج چهارم هستند. کشورهای حاضر در موج چهارم، مواد اولیهای که برای تولید مصرف میکنند تا ۵۰ درصد کمتر از کشورهای موج دوم است؛ مثلا ظروف آب که تا ۱۷ گرم است در ترکیه، ۸ گرمی تولید میشود. یخچال تولیدی ما کماکان از یخچال خارجی سنگینتر است و این مسئله به شیوههای تولید و شیوههای طراحی در ایران برمیگردد. ما برای اینکه تغییراتی را در شیوههای تولیدمان ایجاد کنیم و از بازار عقب نمانیم، سال ۹۰ از جاجرود به شهرک صنعتی عباسآباد و به مکانی ۱۵۰ هزار مترمربعی رفتیم. تکنولوژی ماشینآلات را از آمریکا وارد کردهایم تا رقابتپذیری را در بازار حفظ کنیم.
- امرسان تنها در بازار ایران حضور دارد؟
امرسان صادرت هم دارد و در کشورهای عراق و افغانستان دفتر داریم؛ در ترکمنستان، تاجیکستان و ارمنستان هم بهصورت نمانیدگی کار میکنیم. هدفگذاری ما برای سال ۹۶ این است که ۲۰درصد کل تولیدمان را صادر کنیم؛ الان به ۱۸ درصد رسیدهایم.
- با سرمایهای ۱۰ هزار تومانی شروع کردید؛ الان امرسانی را دارید که سهمش از بازار داخلی ۲۲ درصدی است و صادرات هم دارد. این سرمایه در حال حاضر چقدر شده و ارزش برند امرسان را چقدر میدانید؟
در فضای اقتصادی ایران نمیتوان به این سوال پاسخ شفافی داد و عواقب دارد. اما میتوانم بگویم که درحال حاضر چهار شرکت داریم که گردش مالی امرسان از همه بیشتر است. به لحاظ ارزش ریالی، برند امرسان در حال حاضر بیش از ۱۵۰ میلیارد تومان ارزش دارد.
- اشتغالزایی امرسان و شرکتهای تابعه به چه میزان است؟
در مجموع ۱۴۰۰ نفر مستقیم با چهار شرکت ما کار میکنند ولی بهطور غیرمستقیم و تنها در قسمت خدمات مشتریان، ۴۵۰ نفر در سراسر ایران به مشتریان سرویس میدهند.
- چه عاملی موجب شد که به سمت سیستماتیک کردن سازمانتان بروید؟
سال ۸۷ که با مشکل مواجه و دچار کمبود نقدینگی شدم و رو به شکست رفتم، دلیلش را در نداشتن سیستم دانستم. چون سازمان با سلیقهای کار کردن از بین میرود ولی با وجود یک سیستم یکپارچه، همه از طریق سیستم به هم پاسخگو هستند. در سازمان ما همه نامهها، امور مالی و همه خروج و ورودها بهصورت اینترانت انجام میشود. در واقع دانههای تسبیح سازمان امرسان با نخ آیتی به هم متصل شده است.
- فروش اینترنتی هم دارید؟
سه سال پیش فروشگاه اینترنتی امرسانشاپ را راهاندازی کردیم و تا آخر امسال، انفجاری در فروش تلگرامی و اینترنتی امرسان ایجاد میشود. در این زمینه برنامهای با کمک کارشناسان خارجی طراحی کردهایم. همچنین از دانشگاههای برتر ایران در این زمینه مشورت گرفتهایم و در حال راهاندازی کانالهایی هستیم که مشتری وارد وبسایت میشود و رباتهای هوشمند به او پاسخ میدهد. تمام مراحل خرید اینترنتیاش از انتخاب محصول تا رزرو محصول و ارسال محصول نیز به این صورت انجام میشود.
- میزان فروش اینترنتی شما تاکنون چقدر بوده است؟
سال اول ۱۲۰۰ دستگاه یخچال بهصورت اینترنتی فروختیم و الان این میزان رشد کرده و سهم قابل توجهی در این حوزه کسب کردهایم.
- مشخصا به چه تعداد فروش اینترنتی یخچال رسیدهاید؟
نزدیک ۸ هزار دستگاه یخچال در طول سال از طریق امرسانشاپ میفروشیم اما روش دیگری هم برای فروش اینترنتی داریم و آن همکاری با فروشگاههای بزرگ اینترنتی مانند دیجیکالا و چندین وبسایت فروش اینترنتی در شهرستانها است که فروش بالایی هم دارند.
- نگاه مثبتی به فروش آنلاین دارید؟
بله؛ چون به نظر من تا پنج سال دیگر شیوه فروش سنتی و مغازهداری از بین میرود و شیوه فروش اینترنتی جایگزین بخش عمدهای از این نوع فروش میشود؛ به همین دلیل هزینه بالایی برای تامین پشتیبانی این حوزه فراهم کردهایم. الان در مراکز استانها تحویل خریدهای اینترنتی را داریم و تا آخر امسال و در سال آینده مراکز شهرستانهای کوچکتر را هم راهاندازی میکنیم.
برند مانند بچه آدم است و برند یعنی همه چیز آدم، امرسان را به هیچ قیمتی نمیدهم. الان هر چیزی با برند امرسان تولید میکنیم، میخرند؛ چون مردم اعتماد کردهاند.
- انجام چه کارهایی را در مسیر کاریتان اشتباه میدانید؛ یعنی اگر به عقب برگردید و همان مسیر را طی کنید، دیگر آن کارها را تکرار نمیکنید؟
مدیریت، فرآیند تصمیمگیری است و گاهی بعضی از تصمیمها اشتباه است.
- منظورم اشتباه تاثیرگذار است که مثلا کیان کاری شما را دچار مشکل کرده باشد؟
یکی از اشتباهات ما این بود که برای گزینش نیروی کار، از یک منطقه گزینش کرده بودیم. این امر موجب شده بود که هر بحثی که بین کارگران پیش میآمد، آشنایان و همزبانهایشان به کمکشان میآمدند و قشقرقی بهپا میکردند. سال ۸۷ در مهندسی مجدد، این امر را تعدیل کردیم؛ چون در سازمان اگر نتوانید نیروها را مدیریت کنید، آنها شما را مدیریت میکنند. همچنین فکر میکنم یکی از بزرگترین اشتباهات امرسان این بود که رشد کرد اما بدون سیستم و همین امر موجب شد تا من به فکر سیستماتیک کردن شرکت باشم. اشتباه دیگرم این بود که بیش از اندازه دچار غرور و تجملات شده بودیم و میگفتیم هیچکس غیر از امرسان نمیتواند روزی ۱۸۰۰ دستگاه یخچال تولید کند. دفتر چهار طبقهای هم در خیابان ولیعصر خریداری کرده بودیم و با ایتالیاییها شریک شده بودیم و هر طبقه را به یک رنگ و یک طرح، طراحی کرده بودیم. چند اتومبیل بنز هم داشتیم و کلا در مسیر تجملگرایی بودیم. اما یک روز به خودم آمدم و دیدم این راه و روش، مسیر موفقیتم را مسدود میکند. همچنین اشتباهاتی هم داشتم که واسطهها را دور خودمان جمع کرده بودیم و این مسئله را اصلاح کردم.
- اشاره کردید که در کارخانه آزمایش و ارج، ضمن تحصیل آموزش دیدهاید؛ امرسان فرصت تحصیلی برای کسی فراهم میکند؟
ما در جذب نیرو سعی میکنیم افرادی را بگیریم که با آموزشهایی که در سازمان داریم، بتوانند در بازار کار کنند. هر کسی که در امرسان آموزش دیده است، بازار کار خوبی برایش وجود دارد؛ چون رزومه قوی برایش ایجاد میشود و آموزشهای کاملی میبیند.
- علاوه بر رشد اقتصادی، مسئولیتهای دیگری هم با کسبوکارها رشد میکند و بزرگ میشود؛ مسئولیتی که از آن با نام مسئولیت اجتماعی یاد میشود. امرسان چقدر چنین مسئولیتی برای خودش تعریف کرده و چه اقداماتی در این زمینه انجام داده است؟
ما چنین مسئولیتی برای امرسان در نظر گرفتهایم. در منطقه پاکدشت کارگاهی وجود دارد که زنان کمدرآمد را اداره میکنند و کارگاهی که با سالمندان کار میکند، همکاریهایی با آنها داریم و هزینه زندگی پنج نفر را در این دو کارگاه میپردازیم.
- این مسئله، الزامی اجتماعی و اخلاقی است یا الزام دولتی و جزو فرآیندهای ماندگاری در بازار؟
واقعا تاکنون الزامی در این زمینه حس نکردهام. الزامی که از بیرون حسش کرده باشم و اصولا ادارات دولتی و دارایی و مالیات، چنین مدارکی را قبول نمیکنند که مثلا تخفیفی بخواهند در نظر بگیرند. این مسئله صرفا مسئولیتی است که در ادامه رشد اقتصادی کسبوکارها ایجاد میشود. چون دیگر مسائل مالی و کسب درآمد بالا انسان را ارضا نمیکند و به سمتوسوی کارهای اجتماعی روی میآورد. در حوالی میانه مدرسه ساختهایم. به بیماران صعبالعلاج کمک میکنیم. با سازمانی که در کار تهیه جهیزیه است، همکاری میکنیم و ماهی چندین یخچال به آنها میدهیم.
- و سخن پایانی؟
باز هم تاکید میکنم که مهمترین دلیل شکست برندهای مشهور که شما هم به نامشان اشاره کردید، نشستن در باد موفقیتهای گذشته بود؛ بیآنکه متوجه باشند که نهتنها زمین بازی عوض شده بلکه شیوه بازی و بازیکنان هم عوض شدهاند. در حالی که الان جوانان با کمترین سرمایه در حال راهاندازی کسبوکارها هستند. کسبوکارهایی که نیاز اصلیشان تکنولوژی و دانش نوین اداره کسبوکارها است. الان دیگر سرمایه ثابت برای هیچ شرکت تولیدی مزیت نیست و تولید بدون کارخانه و فروش بدون مغازه رواج یافته است. مثلا ما ظرفیت خالیمان را با تولید برای سایر برندها پر میکنیم. یعنی برای کسانی تولید میکنیم که کارخانه ندارند. تفکر در شرایط کنونی بیشترین وزن را دارد. الان دیجیکالا این مقوله را نشان میدهد که خرید ماشینآلات و دستگاهها مزیت نیست، بلکه شکل کارآفرینی تغییر کرده است. جوانان نباید از داشتن فکر و ایده جدید بترسند؛ حتما ایدهای را که دوست دارند، پیگیری و آن را بیان کنند. من ایده تولید یخچال را داشتم. جوان کارگری هم بیشتر نبودم اما روزی ایدهام را در خانه آقای آزمایش یعنی بنیانگذار برند آزمایش با او در میان نهادم؛ ولی به من گفت هر چیزی میخواهی تولید کن اما لوازم خانگی تولید نکن. اما من ایده و علاقهام را پی گرفتم، کار کردم، دید بلندمدت داشتم و تنها به فکر پولدرآوردن نبودم اما کاری را انجام دادم که برایم پول آفرید و امروز برند بینالمللی امرسان را دارم.