من نمیدانم وقتی این یادداشت را میخوانید، در کوچه و خیابان شهرها و روستاها چه خبر است، چه کسی سرود پیروزی سر میدهد و چه کسی زانوی غم درآغوش گرفته. نمیدانم زمام امور اجرایی این مملکت دست چه کسی افتاده است. نمیدانم آنکه سیاستگذار و مجری شده، کیست.
امروز شنبه 30 اردیبهشت 1396 است. دیروز، جمعه انتخابات برگزار شده و شما خواننده این نوشته میدانید که چه کسی رئیسجمهور این کشور است. من اما در این لحظه (پنجشنبه 28 اردیبهشت) با همه حدسوگمانها و شوق و امیدی که دارم، از نتیجه این انتخابات چیزی نمیدانم. اما با اینحال چیزهایی هست که میدانم! چیزهایی که دلشورههای برآمده از ندانستن این لحظه مرا میشورد و میبرد. چیزهایی که همچون بذر امید در دلهای ما کاشته شده و ما را به پیش میراند. چیزهایی که در روزهای سخت و گاه تلخ، دست ما را گرفته و ما را از ناامیدی و سکون و رخوت، به مهمانی نور و آیینه برده. میخواهم از آن چیزها بگویم و اینکه در این جامعه کوچک کسبوکارهای نوپای اینترنتی ایران چطور میتوانیم آنها را حبلالمتین ساختن و به پیش رفتن کنیم.
در مقالهای که در آخرین شماره سال گذشته نوشتم و به رسم سال پیشینش پیشبینی خودم را از سال 96 گفتم، اشاره کردم که امسال سالی است که استارتاپها وارد حوزه عمومی میشوند؛ یعنی از پستوها و زیرزمینهای نوآوری، اتاقهای خوابگاههای دانشجویی و شرکتهای کوچک درمیآیند و در ادبیات روزمره برای خود جایی دستوپا میکنند. واقعیت این بود که انتظار خودم برای تحقق این پیشبینی نیمه دوم سال بود. اما در مناظرههای انتخاباتی حتی کاندیداها از استارتاپها گفتند و در کارناوالها و پایکوبیهای خیابانی طرفداران آنها بسیار شنیدم و دیدم که «دستبهاسنپ» شدند یا تپسی گرفتند!
این یعنی راه استارتاپهای وطنی از سرعتگیرها و گردنههای سخت عبور کرده و پیچهای پیشرو و موانع نیامده، جان چندانی برای متوقفکردن این قطار ندارند. امروز شنبه، هرکسی که بر مسند ریاستجمهوری نشسته باشد، این راه ادامه خواهد داشت. هرچند نمیتوان تفاوت راهبانها را نادیده گرفت. هرچند نمیتوان کتمان کرد که در یک راه مملو از علائم هشداردهنده نمیتوان با هر سرعتی رفت. امروز، شنبه شاید شما بهتر از من (در این لحظه که این یادداشت را مینویسم) بدانید که آیا باید پا روی گاز بگذارید یا دنده سنگین کنید! اما چیزی که من میدانم این است که در این راه دیگر توقفی نخواهد بود. ما از این راه برنمیگردیم.
با کمی اغماض ما؛ «تحریریه شنبه و خوانندگانمان» نسل زِد (Z) ایرانیم؛ همانها که وقتی چشم باز کردند یا اینترنت بود یا کمی با تاخیر وقتی میخواستند اولین قدمهای لرزان کسب معرفت برای ورود به جهان پیرامون خود را بردارند «دست به سرچ» شدند. همانها که اول دنیا و چیزهایش را سرچ میکنند و بعد میروند سراغ تجربه کردن آن. اما ما زدهای وطنی، فراموش نمیکنیم موسیقی متالگونه مودمهای دایلآپ را وقتی با صدای فن و پاور کیسهای گرین در هم میآمیخت و قیلوله پدرومادرهایمان در تابستانهای کشدار را مخدوش میکرد. ما از وصلشدنهای قطرهچکانی رسیدهایم به سفارش آنلاین غذا و تاکسی و لپتاپ؛ به خرید اینترنتی هدیه روز مادر و زدودن خاطره آن صدای بینکهکشانی مودمهای زولتریکس!
آن اتصالهای رسواکننده نیمهشبها که سرعت اینترنت به خیال ما زیاد میشد! ما با صبوری و نداری به جهان سحرانگیز اینترنت وصل شدهایم. ما قدر این اتصال را میدانیم و از آن و از مواهبش نمیبُریم. این راه و این اتصال، امروز شنبه و شنبههای دیگر، هرکسی بر مسند نشسته باشد، امتداد خواهد داشت.
شاید در روزهای آینده که آمار ترافیک داده شبکههای اجتماعی منتشر شود، مشخص شود که در این یک ماه گذشته ما رکورد جابهجایی دیتا را در دنیا زده باشیم! اغراق نیست که اگر بگویم بیش از تمام کتابهای تاریخ این سرزمین ما در این چند روز واژه گرفتهایم و واژه فوروارد کردهایم. این اینترنتیترین انتخابات تاریخ این کشور بود.
شایعهها، دروغها، فکتها، عکسها، نمودارها و هر آنچه که میشد را ارسال یا دریافت کردیم. بعدها میتوانیم بازگو کنیم که تجربه حوزه عمومی ایران در بزرگترین اندازه قابلتصورش در یک فضای مجازی را اولینبار نسل ما از سر گذرانده است. تجربهای غریب بود و البته گاه هراسناک. هرچه بود اما پیام آن رسا و دلگرمکننده است. ما درست وسط سیاره اینترنت ایستادهایم. با همه بیمها و امیدهایش. با فرصتهای نامتناهی و هراسهای نهچندان زیادش.
امروز شنبه و شنبههای درراه، برای این بودن، ما ایدهها و آرزوهای زیادی داریم. با ایمان و امید راسخ به روزهای بهتر.