این یادداشت را به رضا جمیلی قول دادم که بنویسم؛ یعنی حتی اگر رضا هم نمیخواست من اگر از چنین ماجرایی خبر داشتم خودم پیشنهاد میدادم که این کار را بکنم. ایراد کار اینجاست که من هم مثل بیشتر روزنامهنگارها در ایران نوشتن را میاندازم به آخرین زمان ممکن. قانون پارکینسون میگوید که کارها بهاندازه زمانی که برایشان کنار میگذارید کش میآیند؛ یعنی اگر بخواهید یک برج را ۱۰۰ روزه بسازید همه کارها جوری جلو میرود که برج ۱۰۰ روزه ساخته میشود و اگر ۱۰۰۰ روزه بخواهید بسازید، ۱۰۰۰ روزه میشود و اگر بخواهید ۱۰ ساله بسازید هم، ۱۰ ساله. احتمالاً با همین طرز فکر است که در چین امروز برجهای بلند، ظرف چند ۱۰۰ روز ساخته میشود و بسیاری از پروژهها در ایران سالها و سالها طول میکشد. کسانی که قانون پارکینسون را نقض میکنند آدمهای موفقی هستند.
نوشتن این یادداشت را مدام عقبتر انداختم شاید بتوانم چیز بهتری بنویسم. نمیدانم چه مشکلی هست که هرچقدر بیشتر تلاش میکنم بهتر کار کنم نتیجه کمتری میگیرم. این شد که الآن در آخرین ساعتهای حضور در چین بهسرعت نشستهام این یادداشت را بنویسم و درباره شنبه بگویم. این بار اما صبر کردن، جواب داد و آن نقطه ورود را اینجا پیدا کردم.
در کنفرانسی بودم و سخنرانها بهتنهایی پشت تریبون میرفتند. یک بخشی از برنامه قرار بود نشستی با حضور تعدادی از سخنرانها برگزار شود. منتها هیچ صندلی روی سن نبود. قبلاً گوشه سن و پایین آن تعدادی صندلی دیده بودم. برایم سؤال بود که پنل که شروع میشود صندلیها را چگونه میآورند بالا. شروع پنل را اعلام کردند و ناگهان جماعتی که در چین همه جا در دسترس است، بهسرعت صندلیها را از پایین آوردند بالا و در کسری از دقیقه همه چیز آماده شد. انگیزه و هیجانی که در کارگرها بود را نمیتوانم اندازهگیری کنم منتها این تصویری است که هرگز در ایران ندیدم. آنها که قرار بود صندلیها را بیاورند بالا فقط صندلیها را آوردند بالا. انگار مهمترین کار دنیا را انجام میدادند. نه با هم حرف میزدند نه شوخی میکردند نه هیچ کار زائد دیگری.
این روش شاید روش خوبی نباشد. خب خیلی از ما عادت داریم به سیستم. خیلی از ما تا سیستم نباشد نمیتوانیم کار کنیم. بیشتر ما، عاشق سیستم و سیستمبازی هستیم. همین سیستمبازی هم بلای جان ماست. البته اینها بهانههایی است که به خیال اینکه آدمهای باهوشی هستیم برای خودمان جور کردیم. کدام سیستم؟ چین سالهاست که محل بحث است. احتمالاً اولین نفر هنری کیسینجر آمریکایی نباشد که درباره چین صحبت کرد منتها او تصاویری از چین را به جهان معرفی کرد که کسی انتظار آن را نداشت. چین اما با تمرکز بر کار امروز به قدرت مهم اقتصادی دنیا تبدیل شده است. شاید باور نکنید اما همانطور که ژاپن و آلمان یک زمان رویایشان این بود که ساخت ژاپن و ساخت آلمان بشود معادل کیفیت، امروز این اتفاق درباره چین در حال رخ دادن است. چین امروز بهمرور صاحب برند میشود و بهمرور صاحبت دانش و تکنولوژی. امروز از کشورهای مختلف دنیا به چین میآیند تا ببینند چگونه میتوانند با کسبوکارهای چینی همکاری کنند.
شنبه روشی را در مطبوعات ایران دنبال کرد که من نامش را میگذارم روش چینی: راه بنداز، جا بنداز. متأسفانه در سالهای گذشته برخی آنقدر به این نگاه تاختهاند که تصور غالب این شده که راه بنداز جا بنداز کار خوبی نیست. چرا؟ چرا همیشه فکر میکنیم باید جملههای قصار علمای مدیریت و کسبوکار آمریکا را تکرار کنیم و خیال کنیم باید اول سیستم بسازیم؟ اشتباه نکنید. من در حال زدن چیزی به نام سیستم نیستم. حرف من این است که در نبود سیستم و زیرساخت و خیلی چیزهای دیگر احتمالاً روش مناسب این است کار را ببریم جلو و بهمرور آن را درست کنیم. همان چیزی که این روزها معروف شده به سیستمهای چابک و لین استارتاپ و … .
منتها من خیلی سادهتر به ماجرا نگاه میکنم. از نظر من کسبوکار دو بخش جدی دارد؛ مشتری که پول میدهد و منابع انسانی که کار میکنند. این سادهترین حالت یک کسبوکار است. هیچ کسبوکاری هم از این قاعد مستثنا نیست.
شنبه هم یک کسبوکار است و این قاعده را خوب رعایت کرده است. زمانی که اکبر هاشمی شنبه را شروع کرد خیلی سریع گفتم که میخواهم با او در این کار همکاری کنم. چون شنبه جزو معدود رسانههایی است که حرف درست را در زمان درست میزند. دستگاه تحلیلی دارد. مشتری دارد. منابع انسانی آن هم بهمرور جمع شد. شنبه بهمرور بهتر شد. به نظر من شنبه یک فلسفه درست دارد و آن تغییر است. برخی از همین کلمه تغییر هم وحشت دارند. منتها تغییر حتمی است و تنها میتوان در مقابل آن مقاومت کرد و از بین رفت.
چین بهترین مثال تغییر در چند ده سال اخیر است. این کشور بهمرور تغییر کرد و امروز دیگر مهم نیست که چین یک کشور کمونیستی است یا یک کشور سرمایهداری. امروز دیگر مهم نیست که سیستم چگونه درست شد. مهم این است که برخی کنار هم قرار گرفتند و این کار را انجام دادند. هرچند این روزها برخی آینده چین را تاریک و سیاه پیشبینی میکنند منتها از این حرفها زیاد زدند.
شنبه کاری را در مطبوعات ایران شروع کرد که به نظر من بیشتر از اینها ارزش توجه از طرف مطبوعاتیها را داشت. شاید اگر مطبوعاتیهای ما هم بیشتر شنبه میخواندند امروز شاهد نابودی مطبوعاتیهای سنتی نبودیم. شنبه سخن از تغییری میگوید که ما دقیقاً در میانه آن ایستادیم. من به همکاری با شنبه افتخار میکنم.