از ابتدای سال 95 و حتی پیش از آن، زمزمه نهاییشدن سازوکار ایجاد نهادهای بورسی تامین مالی نوآوری یا همان صندوقهای جسورانه بورسی در کشور به گوش رسید و سرانجام 5 صندوق جسورانه در نیمه اول سال مجوز گرفتند و در نیمه دوم سال، 2صندوق آنها اقدام به پذیرهنویسی و جذب منابع عمومی کردند. ایجاد نهادهای تامین مالی نوآوری آن هم از نوع صندوقهایی که قرار است تامین مالی از طریق سهام (Equity-based financing) انجام دهند و شفافیت کافی برای حضور در بازار سرمایه را داشته باشند، در کنار سرمایهگذاران خطرپذیر فعال فعلی، خبر خوبی است. خصوصا زمانی که بدانیم اکثر نهادهای تامین مالی نوآوری ـ دولتی و نیمهدولتیـ عمدتا از طریق اعطای وام و تسهیلات بلندمدت در این عرصه وارد شدهاند. حقیقت آن است که تسهیلات و حمایتهای دولتی مستقیم، به مرور زمان موجب از میان رفتن رقابتپذیری واقعی شرکتها میشود، آنها را بدهکار بار میآورد و وابسته به منابع دولتی میگذارد. بهعلاوه اکثر وامدهندگان به این شرکتهای نوآور، مجبور به اخذ وثیقه از این شرکتها هستند؛ نکتهای که با روح تامین مالی نوآوری در تضاد است! در حالیکه سرمایهگذاران خطرپذیر، فرشتگان کسبوکار و شتابدهندهها، منابع مالی را از طریق خرید سهام شرکت به آن تزریق میکنند و در واقع مشارکت واقعی در سود و زیان این شرکتها اتفاق میافتد. بهعلاوه آنکه تزریق این سرمایه هوشمند و استراتژیک، ارزشافزوده بسیار بیشتری نسبت به «پول تزریق شده» به این شرکتها اضافه خواهد کرد.
اما در حال حاضر بیش از 50 نهاد داعیه شتابدهندهبودن دارند که حتما بعضی از آنها جدی و واقعی هستند؛ هر روز در مجموعههای دولتی و غیردولتی، گروهی مامور به ایجاد «ویسی» میشوند و بسیاری اشخاص حقیقی به دنبال استارتاپی برای سرمایهگذاری، مراجعه میکنند.
اما آیا توسعه نهادهای سرمایهگذاری خطرپذیر و شتابدهندهها، متناسب با تقاضای «واقعی» در این حوزه هست؟ آیا مدیران هلدینگهای بزرگ، درک صحیحی از «سرمایهگذاری طولانیمدت با ریسک بسیار بالا» و «نیاز به تعامل روزبهروز با شرکت سرمایهپذیر که شریکشان خواهد شد» دارند؟ آیا نیروی انسانی کافی در زمینه سرمایهگذاری خطرپذیر واقعی، آموزش دیده است؟ آیا بسترهای حقوقی لازم برای انعقاد قراردادهای واقعی در قوانین تجارتمان وجود دارد؟ آیا به اندازه کافی نهاد تامینمالیکننده برای دور بعدی سرمایهگذاری در صورت رشد شرکت سرمایهپذیرمان، وجود دارد؟ یا همهمان به مرحله بذرپاشی (seed investment) و مراحل اولیه رشد شرکت (early stage) علاقه نشان میدهیم و ریسکپذیریمان در حد مرحله توسعه (expansion) شرکتها نیست؟!
از سوی دیگر، اگر هرروز در اکثر نقاط ایران رویدادهای مختلف ویکندی، کافهای، هکتونی و… برگزار میشود، چقدر از این ایدهها پتانسیل تبدیلشدن به کسبوکار و ماندن بهصورت یک کسبوکار را دارند؟؟ اساسا امیددادن به جوانان برای اینکه استارتاپ خودشان را داشته باشند، واقعا خوب است، ولی به شکستهایی که در این حوزه اجتنابناپذیر هستند، فکر کردهایم؟ یا خدای ناکرده بعضی از این رویدادها دستاویزی است برای «از سر بازکردن» ماموریتی که مدیر بالاسریمان ما را به آن مجبور کرده، یا به دنبال سِلف- برندینگ یا حتی درآمدزایی برای خودمان هستیم؟ و در این همهمه، آیا زنجیره اتصال ایدهها و کسبوکارهای «واقعی» به سرمایهگذاران فراهم است؟
بنابراین بهتر است پیش از اقدام برای تاسیس یک نهاد تامین مالی، به این سوالات و چالشهای واقعی این حوزه بیندیشیم و صرفا بهخاطر موجی که ایجاد شده دست به عمل نزنیم! هرچند خواه ناخواه، بازیگران ضعیفتر و غیرواقعی از عرصه رقابت حذف خواهند شد، اما بیاییم کل اکوسیستمی که به سختی و با چنگ و دندان در حال شکلگیری است را با فعالیتهای غیرحرفهای و هیجانی، تهدید به شکست نکنیم.