رشد کسب‌وکار

مراقبت از یک جرقه

کسب‌و‌کارهای کوچک، فانتزی موفقیت در آینده‌ای دور یا نزدیک، امید به شهرت و رسیدن به فالوئرهای زیاد، مشتری‌های فراوان، احترام همه‌جانبه، اینها تمام کلیدواژه‌هایی است که در ابتدای راه به ذهن می‌رسد. خط و خطوط مشخصی هم دارد، از راه‌اندازی کسب‌و‌کار به فانتزی موفقیت می‌رسیم و همین‌طور خط مستقیم را جلو می‌آییم تا وقتی به آن احترام همه‌جانبه برسیم و از آن مهم‌تر ثبات اقتصادی که تمام فکر و ذهن ما را پر کرده. احتمال فراوانی وجود دارد که پیش از اینها، به خودمان گفته باشیم؛«‌اگر قرار است بی‌پولی بکشم، بهتر است برای کار خودم باشد.» ممکن است گفته باشیم؛« ایده‌ای که من دارم، هیچ‌کس به مخیله‌اش نرسیده.» ممکن است تمام اینها را گفته باشیم و بعد ایده راه‌اندازی کسب‌و‌کار در ذهن‌مان شکل بگیرد. حتی دیده شده آنهایی که از زندگی کارمندی خسته شده‌اند و در فشار یک روز باورنکردنی، در انقباض ناامیدکننده یک روز که بالادستی آنها را نفهمیده یا در عصبیت یک اتفاق به این نتیجه رسیده‌اند. چشم‌ها را بسته و با خود گفته‌اند؛« تمام شد، من خودم را از این زندگی نجات می‌دهم.»

اما اگر کلیدواژه‌های ابتدای متن را تغییر بدهیم و بنویسیم دقت در جزئیات، کلیت یک ایده، انتخاب آدم‌ها، مسیر صحیح، آن‌وقت چه اتفاقی می‌افتد؟ یک قدم به واقعیت نزدیک شده‌ایم اما نباید از آن فانتزی هیجان‌انگیز هم دور شویم. آن فانتزی هیجان‌انگیز، موتور محرکه کسب‌و‌کار ماست. همان چیزی است که اجازه می‌دهد سختی‌های ابتدای راه را دوام بیاوریم و ترس و وحشت در دل‌مان نباشد. به همین خاطر است که باید جرقه اولیه ایده را، آن ذوق وصف‌ناپذیری که روز اول بیخ گلوی ما را گرفت در خودمان زنده نگه داریم و به دیگرانی که دوروبرمان هستند انتقال دهیم. آن ذوق اولیه که باعث شد تمام این دردسرها را به جان بخریم و ابایی از چند ماه بی‌پولی نداشته باشیم. دوروبری‌هایمان هم باید بدانند ما در چه وضعیتی هستیم و باید بدانند در کجای زندگی ما ایستاده‌اند؛ فرقی نمی‌کند شریک زندگی‌مان یا شریک کاری‌مان یا حتی کوچک‌ترین عضو مجموعه‌ای که راه‌اندازی کرده‌ایم.

دانستن این واقعیت که ایده نخستین چه هدفی را برای ما رقم زده، به این معناست که همه به یک ریسمان متصل شده‌ایم و برای دور نشدن از واقعیت، باید به همان ریسمان بازگردیم. همان ریسمان را در دست داشته باشیم و حتی بدانیم که تمام آدم‌های دوروبر می‌توانند همان مسیر را برای ما ادامه دهند. از کجا می‌دانید، شاید در نخستین قدم اتفاق ناخوشایندی افتاد. شاید لازم بود تا کسی به کمک بیاید، شاید مریضی سختی به جان ما افتاد و دیگران باید مدت زمانی را به جای ما مدیریت می‌کردند. شاید لازم بود تا مسافرتی برویم و باید مطمئن باشیم کارها از هم نمی‌پاشد. چنگ زدن به آن ریسمان، مثل یک کتاب قانون است که باید مطمئن باشیم همه در جریان آن هستند و از دانسته‌هایشان در مسیر درست استفاده می‌کنند. چنین موقعیتی به ما کمک می‌کند تا راه و بیراهه را از هم تشخیص دهیم و بدانیم که دیگران هم در این انتخاب مسیر به ما کمک می‌کنند.

به همین خاطر است که باید به دنبال آدم‌هایی باشیم که در رویای ما شریک هستند. رویای موفقیت، رسیدن به شهرت و احترام و کسب درآمد. رویای حضور در آن جرقه‌ اولیه که ما را زیر یک سقف جمع کرده است؛ پس از بذل و بخشش آن رویا نترسید اما به آن وابسته نشوید. هیجان یک ایده را برای خودتان نگه ندارید و با دیگران شبیه به کارمندهای دون‌پایه برخورد نکنید. تفاوتی هم ندارد، شریک کاری‌تان باشد یا کوچک‌ترین عضو مجموعه، کسی که به عنوان کارمند به استخدام درآورده‌اید یا فردی که به صورت دورکاری با شما همکاری می‌کند. ایده و هیجان آن را بذل و بخشش کنید و روحیه‌ای جمعی بسازید؛ همان روحیه‌ای که همیشه به دنبالش بوده‌اید. آن روحیه می‌تواند در کوتاه‌مدت و بلندمدت به کمک شما و کسب‌و‌کارتان بیاید و در مسیر اصلی شما را حفظ کند.

وظیفه شما این است که به چیزی فراتر از آن جرقه نخستین فکر کنید و برای ایده‌ اولیه طرح و برنامه بچینید، اگر جرقه در حال خاموشی بود، با دو دست در برابر باد شمالی از آن محافظت کنید و اگر کسی می‌خواست بدون منطق و با خرده‌گیری، جرقه را از میان بردارد، او را نادیده بگیرید. وظیفه شما این است که جرقه هیجان‌انگیز یک ایده را تا آخرین روز یک کسب‌و‌کار روشن نگه دارید اما به آن اکتفا نکنید.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *