مایکل هبنستریت، مدیر و بنیانگذار استارتاپ Array Internet است که در فرانکفورت مستقر شده و به عنوان یک شرکت رسانهای شناخته میشود. مایکل و همکارانش خدمات توسعه سایتهای اینترنتی، بازاریابی برخط و بهینهسازی وبسایتها را انجام میدهند.
آنها با یافتن امکان مشارکت با شرکت MH Themes که الگوهای وبسایت برای اجرا در وردپرس را تهیه میکند، گروه بزرگی بیش از ۲۰هزار مشتری را تحت پوشش قرار دادهاند، اما مایکل تجربه شکست در یک کسبوکار را دارد؛ تجربهای بزرگ و فراموشنشدنی.
چند سال قبل مایکل عمیقا به خدمات بازاریابی وابسته علاقهمند شده بود. در آن زمان او تعدادی مجله برخط را اداره میکرد و تجربه زیادی درباره سایتهای بازاریابی وابسته نداشت. اما یک روز درگیر کار یک وبسایت بازی شد که تعدادی از بازیهای رایانهای را تبلیغ و معرفی میکرد، از این روش خوشش آمد و دریافت که این روش ابزار خوبی برای کسب درآمد است و تعدادی از این وبسایتها (که از راه عرضه بازی درآمد کسب میکنند) برای ثبتنام رایگان کاربران که به سمت آنها جلب میشوند، درآمد خوبی را برای وبسایتهای وابسته تولید میکنند. به این ترتیب مایکل فکر کرد اگر وبسایتی درست کند که اگر به نحوی برای وبسایت خودش بازدیدکننده تولید کند، میتواند از شرکتهای تولیدکننده بازی درآمدی به عنوان یک وبسایت وابسته کسب کند.
به این ترتیب مایکل سایتی به نام Gameslog ایجاد کرد و برنامه کاریاش را به این ترتیب تنظیم کرد که برای وبسایت برنامهنویسی مناسبی انجام دهد و مشخصات بازیها را در یک بانک اطلاعاتی وارد کرده و آن بازیها را برای مراجعان سایت معرفی کرده و آنها را تشویق به مراجعه به آن سایتها کند.
به همین دلیل مقدار زیادی برنامهنویسی کرده، صفحات معرفی بازیها را آماده کرد. او تصور میکرد اگر محتوای کافی و مناسب داشته باشد، کاربران به وبسایتش مراجعه خواهند کرد و او میتواند از این راه درآمد خوبی کسب کند.
تصمیم اشتباه
مایکل حتی مستقیما سراغ تعدادی از تولیدکنندگان بازی رفت تا با آنها همکاری کند، این اقدام برایش مفید بود و نتیجهای بهتر از آنچه تصور میکرد، به بار آورد، اما از آنجا که وبسایت خود تازه راهاندازی شده بود و سابقه قابلتوجهی نداشت، تعداد زیادی از شرکتها به درخواستش پاسخ ندادند.
آنها مایل بودند با شرکتی کار کنند که قبلا سابقهای در این زمینه داشته باشد. اما مایکل خسته نشده و در شبکههای اجتماعی هم مجرای ارتباطی ایجاد کرد و حتی سراغ برخی از سایتهای تبلیغ مبتنی بر تعداد کلیک کاربران هم رفت. اما نتیجه در مجموع برای وبسایت مفید نبود.
برخلاف همه وقت، انرژی و هزینهای که مایکل برای وبسایتش صرف کرد و همه محتوایی که تهیه کرد، بزرگترین مشکلی که داشت، این بود که کارها به صورت دستی انجام میشد چراکه آنها میخواستند محتوایی منحصربهفرد تولید کنند.
در نتیجه گرچه از طریق برنامه وبسایت وابسته موفق به جلب تعدادی کاربر شدند، اما درآمد اندکی از مسیر Google AdSense و برخی شرکتهای بازیسازی به دست آوردند و تعداد بازدیدکنندگانشان همچنان در اندازه چندصد نفر متوقف مانده بود. او به خاطر میآورد که تعداد بازدیدکنندگان در حدود ۹۰۰ نفر در طول ماه بود و این تعداد بازدیدکننده برای او درآمد متناسب با زحمات و هزینهای که کرده بود، به بار نمیآورد. مایکل معتقد است که یکی دیگر از مشکلات آنها این بود که وارد بازاری شده بودند که تعداد زیادی سایت با شیوه مشابه برایش وجود داشت و رقابت در این بازار فشرده بود.
با وجود رقبای بزرگ و شناختهشده، امکان و فرصت اندکی برای مایکل و همکارانش وجود داشت. او همچنین فکر میکند که لازم بود قبل از شروع کار تحقیق بیشتری درباره وضعیت بازار انجام میداد اما مایکل در آن زمان فقط میخواست که این کسبوکار را راهاندازی کند بدون آنکه درباره قابلیت اطمینان و درستی آن تحقیق مناسبی انجام داده باشد.
مایکل میگوید: گرچه راهاندازی یک کسبوکار برخط بسیار راحتتر از سایر کسبوکارهاست، اما تصمیمگیری درباره شروع و اجرای آن ساده نیست. هر تصمیم اشتباهی میتواند موجب از دستدادن وقت و سرمایه زیادی شود. و بهتر است قبل از شروع کار، تکالیفتان را بهدرستی انجام داده باشید!