میلاد صفایی | حدود یکسال پیش بود که یک شرکت تقریبا پولدار و شناختهشده در صنعت خودش، با ما جلسه گذاشت و درخواست کرد که ما به آنها در دیجیتال مارکتینگ راهکار بدهیم. برای شروع بررسی و آنالیز و … ما چند سوال ساده پرسیدیم و در کمال تعجب تقریبا هیچ جوابی نشنیدیم. چند نمونه از سوالها بدین شرح بود:
اگر میشود ارزشهای برند خودتان را بگویید؟ (Brand Value)، هدف شما در بازار چیست؟ (Target)، ماموریت خودتان را به چه شکل تعریف میکنید؟ (Mission)، تاکنون چه قسمتهایی از برنامه بازاریابی خودتان را جلو بردهاید؟ (Marketing Plan)، چه فیدبکهایی داشتید؟ (Market Research) و راههای ارتباطی شما با مشتری به چه صورت است؟ (CRM).
بله… همانطور که اشاره کردم تقریبا هیچ پاسخی دریافت نکردیم، البته که آن فرد توانست 2 ساعت برای ما مداوم توضیح داشته باشد ولی آنقدر گسسته و درهم بود که چیزی متوجه نشدیم و مشخص بود که همان لحظه آن کلمات به ذهنش میآید، مثلا وقتی حرف از ارزشهای برند زدیم، در جواب گفت: ببینید ما محصولمان فلان ویژگی را دارد و… .
خلاصه تمام جملات بالا، این است که این بیزینس تقریبا هیچ چیزی از مارکتینگ نمیدانست و حتی بعدها مشخص شد که واحد مارکتینگ هم ندارد. سوال اینجاست که چرا با این وضعیت، مدیرعامل این شرکت به دیجیتال مارکتینگ علاقهمند میشود و حاضر است 100 میلیون تومان برایش بودجه کنار بگذارد!
در این مثال، در حال مشاهده یک فقر هستیم... آنهم فقر تسلط و آگاهی به یک حوزه است، اینکه صرفا چندتا ترند را شنیده باشیم (حتی بررسی هم نه) و در چند نشست و سمینار و… شرکت کرده باشیم، نمیتواند به ما روی یک حوزه تسلط بدهد، در بهترین حالت صرفا علم و دانش آن حوزه را به ما منتقل میکند.
قبلا در مورد یکی از دامهای تصمیمگیری دیجیتال مارکتینگ نوشته بودم. اینبار این نوشته، در مورد یکی از «طرز فکرهای اشتباه» این حوزه است. حاصل این طرز فکر شرایطی است که ما در بیزینس خودمان سیستم ارتباط با مشتری درستی نداریم. نمیدانیم که در این بازه زمانی در بازار باید به کدام سمت برویم یا حتی نمیدانیم چه ارزشهایی را به مخاطبمان باید انتقال بدهیم و البته که در خیلی از موارد حتی نمیدانیم مخاطبمان چه افرادی هستند…! و در این شرایط ما دیجیتال مارکتینگ را بهخاطر ترندهای جهانی و عددهای جذابی که در مورد قابلیت ارزشیابیبودن آن و تاثیرگذاریاش میشنویم، یک منجی میبینیم هم برای فروش، هم بازاریابی! نتیجه اینکه 80 درصد کمپینهای دیجیتال مارکتینگ شکست میخورد و ما تبدیل به بیزینسی میشویم که دیجیتال مارکتینگ را صرفا یک موضوع بیفایده و سخت میداند. تمام هدفم از این نوشته این است که دیجیتال مارکتینگ یک «ابزار» در اختیار مارکتینگ شماست و شرط موفقیت دیجیتال مارکتینگ این است که آن را در «جایگاه درست خودش» به کار ببریم. منظور در شرایطی است که میدانیم برنامه مارکتینگ ما به چه صورت است، میدانیم چه ارزشهایی را باید به مشتری انتقال بدهیم، کاملا مخاطبان و مشتریان خودمان را میشناسیم و از همه مهمتر میتوانیم در ساختاری منظم و درست با مشتریان ارتباط داشته باشیم. پس فراموش نکنیم که دیجیتال مارکتینگ «با» مارکتینگ است که جواب میدهد.