بازاریابی

سلطان سس!

ظهیری جوان در غرفه‌ای نشسته و بانگرانی حواسش به بازدیدکنندگانی است که قرار است محصول خودش را به آن‌ها معرفی کند. خانمی جوان و آراسته کنجکاو شیشه‌ای می‌شود که چیز غریبی در آن است. می‌ایستد، در شیشه را باز می‌کند ، آن را بو می‌کشد و سوالی می‌پرسد، سوال نمی‌پرسد؛ آب سردی روی شاهرخ و محصول می‌ریزد که همه امید او و کارخانه‌اش به آن بسته است! «از آن خانم‌های آلامد و شیکی بود که آدم فکر می‌کرد همین الان از ایرفرانس پیاده شده و مستقیم آمده نمایشگاه، با خودم گفتم هرکسی نداند توی آن شیشه چیست، این خانم حتما می‌داند. اما او با احتیاط و خجالت پرسید: آقا این مالیدنی است؟!! با خودم گفتم یعنی این محصول که ما برای اولین‌بار به بازار ایران فرستاده‌ایم، مشتری پیدا می‌کند؟ فشار زیادی روی من بود، فشاری خردکننده، آخرین متدهای تولید و کارخانه‌داری را از آمریکا آورده و در ایران اجرا کرده بودیم، ولی انگار مردم هنوز ترجیح می‌دادند آبلیمو و روغن زیتون و آب‌غوره روی سالادشان بریزند تا اینکه سس مایونز ما را بخرند!» اولین محصول کارخانه مهرام، که بعدها تبدیل به غول صنایع غذایی ایران شد در آستانه شکست‌خوردن بود. شرکای ظهیری به او فشار می‌آوردند که بیش از این نمی‌توانند منتظر بمانند، از اینکه جایی سرمایه‌گذاری کرده بودند که سودی برایشان نداشت بی‌صبر و عصبانی بودند. شکست در یک قدمی بود اما سس مایونز ظهیری و کارخانه‌اش جان سالم به‌در برد. او همیشه برای چنین موقعیت‌هایی یک راه‌حل در جیب داشت. «بعضی وقت‌ها تنها دلیل ادامه‌دادن و تسلیم‌نشدن این است که شما راه دیگری ندارید. تمام پل‌های پشت سر من خراب شده بود، من چاره‌ای جز پیش‌رفتن نداشتم، نه کسی از من یک کارخانه تولید سس مایونز را می‌خرید، نه پولی داشتم که به سرمایه‌گذارها بدهم و نه می‌توانستم آنجا را خراب کنم و کسب‌وکار دیگری راه بیندازم. یک راه بیشتر نداشتم، تسلیم نشوم و شکست را نپذیرم.» شاهرخ ظهیری اقوام و دوستانش را به کمک می‌گیرد، ماشین پخش که کارتون‌های سس مهرام را تحویل بقالی‌ها می‌داد، چند نفر در فاصله‌های زمانی مشخصی وارد مغازه می‌شدند و سراغ سس‌های ظهیری را می‌گرفتند. سس‌هایی که فردا دوباره می‌رفتند داخل کارتن و توزیع می‌شدند! مهرام از شکست گریخت، جان گرفت و رشد کرد و ایده‌های ظهیری هر روز آن را بزرگ‌تر کرد، آنقدر بزرگ شد که از پس تقاضای بازار هم برنمی‌آمد. «حالا همه می‌دانستند مهرام خوردنی است. ترشی‌های ما را روی دست می‌بردند، ترشی‌هایی که فرمول آن را از یکی از خانم‌های فامیل گرفته بودم. ترشی‌های خوبی درست می‌کرد و هر سال یک شیشه هم به ما می‌داد، اندازه‌گیری و فرمول بلد نبود، چشمی اندازه می‌گرفت و ذوقی درست می‌کرد. بردمش کارخانه و مسئول فنی را گذاشتم کنار دستش. گفتم هرچیزی را که برداشت، تو اندازه بگیر، ضربدر هزار کن و خط تولید را راه بینداز! رسیدیم به جایی که سال 75 روزی 150 هزار شیشه سس مایونز تولید می‌کردیم و باز نمی‌توانستیم همه سفارش‌ها را برآورده کنیم، روزی 130هزار کچاپ می‌زدیم…»

شاید همه‌چیز از همان ماجرای عاشقانه شروع شد… از آن روزی که به جرم معلم بودن «نه» شنید… روزی که از خانه دختر موردعلاقه‌اش که در مدرسه جنت قلهک با او آشنا شده بود رانده شد… راندنی که ریشه‌اش در درآمد شغل معلمی بود، که خودش اعتقاد دارد زندگی‌اش را با آن می‌چرخانده؛ اما این تجربه دردناک، شروع زندگی تازه‌ای برای شاهرخ ظهیری می‌شود. پیر خنده‌روی صنایع غذایی ایران؛ کارنامه حرفه‌ای‌اش را که نگاه کنید متوجه می‌شوید چرا لقب‌هایی چون پدر صنایع غذایی، سلطان سس، کارآفرین و چهره برتر اقتصادی، شایسته اوست. سرحال و قبراق، با سبیلی سفیدکرده در فرازونشیب‌ 85 سال زندگی که 67 سال آن به کارکردن گذشته… کار، کار، کار… به دیوار پوشیده از لوح تقدیر و نشان‌هایی اشاره می‌کند که اتاقش را به چیزی شبیه تالار افتخارات زندگی‌اش بدل کرده و می‌گوید: «شما فقط این‌ها را می‌بینید، اما پشت هر کدام از آن‌ها، داستان سختی و مبارزه و نشدن و به پیش‌رفتنی است که در سینه من جا خوش کرده.» داستان‌ها و روایت‌هایی که برای پیرمردی که در کت‌وشلوار راه‌راه آبی‌رنگش با آرامشی غبطه‌برانگیز از سال‌های دور می‌گوید؛ داستان راستین زندگی است. قصه زندگی او آغازهای زیادی داشته است. کتاب زندگی‌نامه‌اش را باز می‌کند، در همان صفحه دوم شعار زندگی‌اش را با صدایی آرام می‌خواند: «از اینکه زندگی‌تان به پایان برسد نهراسید، از آن بترسید که زندگی را هیچ‌گاه آغاز نکنید!» کتاب را می‌بندد و آرام، لبخند همیشگی‌اش را می‌نشاند زیر سبیل آشنایش که آن را با دقت اصلاح کرده. «شعار زندگی‌ام را اینجا نوشته‌ام، هر کاری در زندگی کرده‌ام، همه شکست‌ها و موفقیت‌هایم برای این بوده که این جمله‌ای که به آن ایمان دارم در زندگی‌ام جاری شود. شعار نباشد، حقیقت زندگی باشد…»

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *