فکر میکنید دو نفر در سرتان زندگی میکنند… یکی آرام و منطقی است و یکی مدام منفیبافی میکند. یکی دنبال ایجاد آشوب در سرتان است و یکی میخواهد آرامش کند. اگر چنین حالی دارید، معنایش این است که به شدت درگیر اضطراب هستید.
اضطراب خود را با چهرههای مختلفی به شما نشان میدهد. هجوم افکار وسواسی، رفتارهای اجباری که نمیتوانید جلوی انجام دادنشان را بگیرید، ذهنی که همیشه مشغول است، ترسی که در هر موقعیت گریبان شما را میگیرد و قلبی که تندتر از آنچه که باید میتپد، همه گویای این هستند که مورد حمله اضطراب قرار گرفتهاید.
اضطراب، مانند همه احساسات دیگر، مثل خشم، شادی، غم، سرخوشی و … یک تجربه طبیعی انسانی است؛ احساسی است که بودنش برای ادامه حیات ضروری است و اگر از آن خالی شوید، حتی بی توجه به خودروهایی که در خیابان حرکت میکنند، از آن عبور میکنید یا بدون نگرانی از سقوط، خودتان را از پشتبام پایین میاندازید. اما این احساس طبیعی و ارزشمند، وقتی سلامت جسم و روان شما را تهدید میکند که بیشتر از میزان طبیعی سراغتان بیاید و در موقعیتهایی که ضرورتی به بودنش نیست یا حتی وجودش غیرطبیعی است، شما را درگیر خود کند.
سرریزشدن اضطراب در محیط کار، یکی از مشکلات شایعی است که بسیاری از کارمندان را نشانه میگیرد. محیط کار آزاردهنده و ناسالم، میتواند زمینه مزمنشدن اضطراب و تبدیلشدنش به یک اختلال جدی و نیازمند درمان را ایجاد کند. اگر شما این نشانهها را تجربه میکنید، بعید نیست که دچار این نوع اضطراب مخرب شده باشید:
مشکلات حافظه: فراموشکار شدهاید؟ کارهای همیشگی و سادهتان را هم از یاد میبرید و حتی کلاس ضمن خدمتی که در آن شرکت میکنید یا دستورالعملی که به شما آموزش داده میشود را یاد نمیگیرید؟ مشکل در به خاطر سپردن اطلاعات یا بازیابی آنها، میتواند منشأ اضطرابی داشته باشد. پس این نوع فراموشکاری را با آلزایمر یا بیماریهای دیگر اشتباه نگیرید.
زود از کوره در رفتن: زود جوش میآورید و صدایتان بالا میرود؟ نمیتوانید گفتوگویی که با آن مخالف هستید را در آرامش ادامه دهید، یا اشتباهی که همکارتان انجام داده را بدون نشان دادن واکنشهای شدید ببخشید؟ سریع و شدید به موقعیتها واکنش نشان میدهید و دیگران شما را به عنوان فردی تندخو میشناسند؟ شاید شما بیش از اندازه درگیر اضطراب شدهاید.
ادب بیش از حد: همیشه لبخند به لب دارید، حتی اگر موضوع شادکنندهای در میان نباشد؟ مدام از دیگران تشکر میکنید، حتی اگر لطف بزرگی به شما نکرده باشند؟ بعید نیست که ادب بیش از اندازه شما، راهی برای پنهانکردن اضطرابتان باشد. شمایی که مدام به دنبال خوشحال و راضی نگهداشتن دیگران هستید، ممکن است درگیر یک اختلال اضطرابی مزمن شده باشید.
میل به فرار: مدام کارتان را عوض میکنید، دلتان میخواهد در شرکت دیگری مشغول فعالیت شوید و حتی به فکر تعویض مداوم خانهتان هستید؟ نیاز روانی شما به فرار از موقعیت، میتواند نشانه مضطرببودنتان باشد. در این شرایط، ممکن است خود شما متوجه میزان اضطرابی که دچارش هستید، نشده باشید، اما واقعیت این است که حالاتتان، سرپوشی بر اضطرابی هستند که در درونتان احساس میکنید.
بیخوابی: خواب آرام ندارید؟ نیمه شب از خواب بیدار میشوید یا اینکه اساسا در بهخواب رفتن دچار مشکل هستید؟ بیخوابی یکی از نشانههای شایعی است که از اضطراب حکایت میکند.
خستگی دائمی: اضطراب خستهکننده است. بله! این اختلال میتواند منابع انرژیتان را از بین ببرد و نهتنها ذهنتان، بلکه جسم شما را هم خسته کند. وقتی در تمام روز افکار اضطرابی در ذهنتان چرخ میزنند و وقتی بهخاطر این اختلال، تعادل هورمونهای بدنتان برهم میخورند، طبیعی است که در پایان روز بهشدت احساس خستگی و فرسودگی کنید.