هر بار که چشمهایتان را بر هم میزنید، هزاران نفر در جهان جان خود را از دست میدهند. با هر ضربه پلکهای شما به یکدیگر، هزاران نوزاد چشمهایشان را به این جهان باز میکنند و هر بار که پلک میزنید، هزار و یک اتفاق کوچک و بزرگ در گوشه گوشه جهان، زندگی شما و نوادگانتان را دگرگون میکنند. در جهانی که همه چیز با این سرعت رخ میدهد، طبیعی است که شما هم لزوم سریعتر قدم برداشتن را احساس کنید و یا شعار «زندگی کوتاه است» انگیزهتان برای فتح سریعتر قلههای آرزویتان را چند برابر کند. اما روانشناسان معتقدند شتابی که سرعت دگرگون شدن همه چیز در جهان به ما تحمیل کرده، میتواند به جای پویاترکردنمان، ما را خسته و فرسوده کند و به جای رساندنمان به اهداف خود، ما را از خواستهها و آرزوهایمان دورتر.
گروهی از روانشناسان «هوشیاری» یا «مایندفولنس» را راه نجات آدمها از این سردرگمی میدانند و میگویند اگر پای تکنیکهایی مانند آنچه که در ادامه آوردهایم را به زندگیتان باز کنید، میتوانید خطر گمشدنتان در شتاب روزمرگی را کمتر کنید.
- کم کردن سرعت کارها
نگران نباشید. درست است که زمان میگذرد، زمان با سرعت میگذرد؛ اما کم کردن شتابتان دستاوردهای شما در گیرودار گذر زمان را کمتر نمیکند. سعی کنید به شکل عمدی و هوشیارانه، سکون خود را بیشتر کنید و با کاهش سرعت انجام دادن کارها، به خود فرصت تامل و تعمق بیشتری بدهید.
از نظر محققان، سریع غذا خوردن، احتمال چاق شدن را 42 درصد بیشتر میکند و رسیدن سیگنال «سیری» به مغزتان را به تعویق میاندازد. شاید بتوان این یافته محققان را به موارد دیگر هم تعمیم داد و گفت با شتاب حرکت کردن، احتمال اشتباه کردن، آشفته شدن و سردرگمی شما را بیشتر میکند، اما اگر با سرعت کمتری قدم بردارید، قدرت تفکر شما برای پیدا کردن مسیر درست، چند برابر میشود.
- پذیرش
آدمهای «هوشیار» به دنبال سرپوش گذاشتن روی عواطف و احساساتشان نیستند. آنها در هر موقعیت، حالات عاطفی و هیجانی خود را شناسایی میکنند. منظور از سرپوش نگذاشتن روی احساسات، این نیست که هوشیارها به هر حسی مجال بروز میدهند؛ نه! آنها احساساتشان را شناسایی میکنند و به تحت کنترل قرار دادنشان، از ابراز نابجای هیجانات و عواطف خود جلوگیری میکنند.
آنها قبل از اقدام کردن براساس هیجاناتشان، چند ساعت یا حتی چند روز (بسته به شرایط و موضوع) مکث میکنند و با بیگدار به آب زدن، زمینه را برای سختتر شدن شرایط، فراهم نمیکنند.
- درد و رنج
لذت بردن و سرمستی، تنها فلسفه هوشیارها برای زندگی نیست. آنها به استقبال روزهای سخت نمیروند اما در صورت مواجه شدن با آنها، تلاشی برای محوکردنشان هم نمیکنند. هوشیارها وقت بروز فاجعه، به خود حق سوگواری را میدهند، وقت نا کام شدن، خود را از ناراحتی منع نمیکنند و همیشه، با آگاه بودن نسبت به شرایط، به خود برای افزایش تحمل و توان پذیرش خود کمک میکنند.
- برچسب نزدن به خود
ترس از طردشدن، ستایشنشدن و مورد تایید قرار نگرفتن، میتواند شما را به زندان عذابآوری وارد کند. این ترس اغلب از الگوهای قالبی میآید که در ذهن شما خانه کردهاند. درگیر شدن با کلیشههای نادرستی مثل «اگر در این کار موفق نشوم، خانوادهام برای من ارزشی قائل نمیشوند!» ، یا «اگر امروز حالش را نگیرم، تا ابد من را یک آدم ضعیف تلقی میکند» میتواند به سلامت روان شما آسیب بزند و حتی ارتباطاتان را هم دستخوش چالشهای ناخوشایندی بکند.
- باور داشتن آینه
«آزادی» حقیقی، یعنی پذیرفتن همان کسی که هستید، در همان زمان و مکانی که قرار دارید. درست است که در گذر زمان، شما خود، تواناییها، موقعیت زمانی و مکانی و حتی محدودیتهایتان را هم میتوانید تغییر دهید، اما تا زمانی که واقعا نفهمید که هستید و کجای این جهان قرار دارید، نمیتوانید قدمی برای تغییر دادن شرایط یا بهتر کردن زندگیتان بردارید. اگر مدام از خود فرار میکنید و به جای زندگی کردن با خود حقیقیتان و نمایش دادن آن به دیگران، خود رویاهایتان را به جای آنکه که هستید مینشانید، بعید است بتوانید قدمی برای بهتر کردن شرایط بردارید.
- شناختن جسم
فقط ویژگیهای روانی و هیجانات ذهنی شما نیست که باید درک شوند؛ برای هوشیار زندگی کردن، شما باید جسم خود را هم بشناسید. دردهایتان، ضعفهایتان، واکنشهایی که جسم شما با خوردن یک خوراکی، قرار گرفتن در فشار روانی یا حتی شاد شدنتان نشان میدهد را بشناسید. سعی کنید وقت خوردن غذا، از تمام پرزهای چشایی زبانتان کمک بگیرید، وقت خوابیدن، تمام سلولهای بدنتان را به آرامش برسانید و وقت قدم برداشتن وزش بادی که موهایتان را حرکت میدهد، رفتن روی سنگی که پایتان را آزار میدهد یا تابش خورشیدی که دمای بدنتان را بالاتر میبرد را احساس کنید. اگر با تک تک ثانیههای زندگیتان هوشیارانه روبهرو شوید، خیلی زود میفهمید که هستید، کجای این جهان قرار دارید و قرار است به کجا برسید.