بیشک «شکست خوردن» (و نه «شکست دادن» که در معنای پیروزی است) را میتوان بهعنوان یک واقعیت عینی و ملموس و مشخص در زمانها و مکانهای متفاوت تجربه کرد.
شکست خوردن ارتشی از ارتش دیگر، شکست خوردن تیمی ورزشی از تیم دیگر، شکست خوردن فعالی اقتصادی در تحقق ایدهها و برنامههایش، شکست خوردن پدر و مادری در تربیت فرزندشان، شکست پسر یا دختری در ادامه تحصیل، شکست کاندیدایی در انتخابات، شکست عاشقی در وصال معشوق، شکست نویسندهای در خلق متن، شکست هنرمندی در زندگی هنریاش، و… نمونههایی عینی از مفهوم شکست هستند که همواره در زندگی در معرض مشاهده وقوع آنها برای دیگران یا خود هستیم: جنگ ایران و روسیه با توجه به تعداد کشتهها و پیامدهای حقوقی آن برای ما شکست بود، به قدرت رسیدن رضاخان و بر هم زدن نظم دموکراتیک حداقلی به وجود آمده در دوران بعد از مشروطه یک شکست بود، دیدن تصویر مصدق پیر و غمگین در دوران تبعید حکایت از شکست داشت، جمع کردن ماشین پیکان و پایان بخشیدن به فرآیند تولید آن شکست بود، و در شکل سادهتر آن، سوت پایان مسابقات بسیار در جهان حکایت از شکست ما داشته است. با این حال، در کنار واقعیت عینی پدیده شکست، همواره این پدیده را در درون زبان خود و قصهها و روایتهایی که از آن ساختهایم، ادراک و فهم کردهایم و با آنها زیستهایم.
از این منظر، «شکست خوردن» بیش از هر چیز سازهای زبانی است، نه چیزی جز این. ما نه با پدیدهای به نام «شکست خوردن»، بلکه با قصهها و روایتها و گفتمانها و تصاویری از آن زندگی میکنیم که میتوان تجلی عینی آن را در درون متون هنری، در درون رمانها، شعرها، نقاشیها، عکسها، گفتار سیاستمداران، گفتار روشنفکران، تودههای مردم، کتابها، جزوههای درسی، شعارها، و… مشاهده کرد.
شکست بیش از هرچیز قصهای است که از یک واقعیت و تجربه میسازیم و آن را باور کرده و درونی کنیم و گاه در پی برانداختن آن در زبان خویش و واقعیت اجتماعی خود برمیآییم.
از این رو، در جامعه ما نیز، در کنار هر واقعیت عینی تاریخی خرد و کلان که عنوان «شکست» به خود گرفته با وجود و حضور قصهها و روایتها و گفتمانهای متفاوتی روبهروییم که هریک به نحوی میکوشند مبتنی بر ساختار و فرم روایی و محتوایی خود، شکست را برای ما «تدوین» و «صورتبندی» کنند و ما را به درگیری و روبهرو شدن با این پدیده در همان قالب و فرم وادار سازند.
با روایتهای متفاوتی از پدیده شکست روبهروییم که هریک بسته به فرم (چگونه سخن گفتن) و محتوا (درباره چه موضوعاتی سخن گفتن و به پرورش چه ایدههایی درباره آن موضوعات پرداختن) خود میکوشند مجموعهای از فرصتها و محدودیتها را برای فهم و ادراک این پدیده ممکن سازند و ما را وادار به پذیرش کنش پیشنهادی خود برای گذر از پدیده شکست کنند.
تودهها و نخبگان-فارغ از تنوع و تکثر درونی آنها- دو گروه عمدهای هستند که در درون هر جامعه میکوشند با استفاده از زبان و در درون زبان به خلق روایت درباره جهان اطراف خود بپردازند و وجود خود در جهان را به واسطه زبان تجربه کنند.
در تاریخ معاصر جامعه ما نیز این دو گروه کوشیدهاند با بردن تجربههای واقعی شکست به درون زبان از آن روایتها و قصههای متفاوتی بسازند که در شمارههای آتی به شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت.