پاسخ فریدون کورنگی، مدیرعامل شتابدهنده مپس به یادداشت شماره ۱۱۴ رضا جمیلی
جناب آقای جمیلی!
با سلام
همیشه باور داشتهام تصمیمات بدون خردمندی و منطق که شاید در کوتاهمدت نتایجی جالب و مورد قبول نیز بهدست میآورند، دیر یا زود در معادلات لازم پایداری یک سیستم، ضعف خود را نشان داده و منطق و خرد گریبان ما را خواهند گرفت تا حفرههای خالی را نشانمان دهند و تاوان سستی پایهها را بگیرند!
این گریبانگیری خود را در نبود استمرار و پایداری و عکسالعملهای حاصل و نیز رفتارهای ما نشان میدهد. اجازه بدهید با مثال آنچه بر زیستبوم توسعه فناوری گذشته، بیشتر مسئله را باز کنم.
با چند سوال شروع میکنم: آیا حرکتهای ارزشآفرینی (کارآفرینی) در نقاط مختلف جهان متاثر از یکدیگر هستند؟ آیا پیوستگی فناوری، خود محرک نوآوری و نیز ارزشآفرینی است؟
با جواب مثبت به هر دو این سوالها باید آماده باشیم تا پاسخی برای سوال اینکه چرا این حرکتها منشأیی در دره سیلیکون در کالیفرنیا داشته و نیز بهرهبر (بهرهور) عمده آن نیز همان منطقه بوده، داشته باشیم. این بدین معناست که ارزشآفرینی فوقالعاده در دره سیلیکون در خود ایالات متحده نیز استثنایی است و آنچه در «دره» به وجود آمده و دره منشأ آن بوده، به طوری گسستآفرین (Disruptive) به سراسر دنیا نفوذ کرده و مبنای توسعه فناوریهای دیگر شده است.
در اکثر ایالتها در ایالات متحده در ۵۰ سال اخیر سعی بر به وجودآوردن مدلی مشابه به دره سیلیکون آزمون شدهاست. از کریدور جاده ۱۲۸ در بوستون (Route 128 Corridor, Boston) تا مثلث تحقیق در کارولینا (Research Triangle) و کوچههای سیلیکون در نیویورک (Silicon Alley) همه و همه تکههایی مشابه را ساخته و تا حدی نتایج برجسته ولی گوشه و کناری داشتهاند.
دره سیلیکون لیک هنوز بیش از ۵۰سال است که مرجع شناختهشده فناوری و نیز رهبر نوآوری و خلاقیت در حیطههای مختلف فناوری است. جالب اینکه حتی فناوریهای تولیدشده در نقاط دیگر آمریکا یا دنیا نیز شرایط دره سیلیکون را جهت توسعه و ورود به بازارهای جهانی بهتر دانسته و به آنجا مهاجرت میکنند. پس تاثیرگذاری حرکتهای ارزشآفرینی روی یکدیگر در هر کجای دنیا که باشند را نمیتوان نادیده گرفت.
منطق، با ارائه وجود مسلم آمار و حقایق، آنچه در دره سیلیکون میگذرد را قابل تکرار نشان میدهد ولی نمیتواند همانگونه با استفاده از آمار و حقایق چرایی اینکه این اتفاق در جاهای مختلف شکل نگرفته را نشان دهد! پس با استفاده از منطق و بر مبنای آمار و دادههای مشهود و به وجودآوردن عوامل فعال در آن زیستبوم نمیتوان نمونه مشابه را به وجود آورد.
تجربه و تحقیقات نگارنده نشاندهنده عواملی هستند که بهدلیل نداشتن خاصیت شمارش و آماری، به کارگرفتنشان سخت و تا حدی غیرممکن است. این عوامل که بیشتر فرهنگی، رفتاری و شناختی محسوب میشوند را بیشتر با اثری که داشته و دارند، میشناسیم و میتوانیم اندازهگیری کنیم، بنابراین میدانیم که هستند ولی کمتر به ریشه و منشأ آنها فکر میکنیم.
به طور مثال، زیستبوم طبیعت شمال کالیفرنیا که شخص را تا حد زیادی از حساس بودن و آماده بودن در مقابل سرما و گرما فارغ از دغدغه میکند، چگونه بر لباس پوشیدن معمول آدمها و خصوصا جوانان تاثیر گذاشته و این دغدغه نداشتن چگونه مد و طریقی که همه ما با آن آشنا شدهایم (تیشرت، شلوار جین و یا شورت و شلوارک) را بسیاری از نطفههای موجود در اروپا و آسیا کپی و تکرار کرده و میکنند! در صورتیکه این نوع بیدغدغهبودن شاید در آرهوس دانمارک (Aarhus, Denmark) با متوسط دمای ۴درجه در زمستان که منجر به سرماخوردگی شدید خواهد شد را نباید و نتوان ترویج کرد ولی دره سیلیکون لباس و فرهنگ پوشاک خود را به عنوان عاملی آزادکننده به همه یا بیشتر نقاط جهان صادر کرده است.
یا نمونهای بهتر دسترسی به سرمایهگذاران جسورانه در دره سیلیکون است که یکی از عوامل توسعه پرسرعت شناخته میشود ولی در مورد شاخصهای ریسکپذیری و عوامل مهیاکننده جهت ریسکپذیری جسورانه را نمیتوان بهراحتی شناسایی یا بهراحتی به کار گرفت چون هزینه بالای فرهنگی آنرا تحمل نمیکنیم.
در صورتی که سرمایهگذاران جسور دره سیلیکون دفاتر و صندوقهای خود را به لندن و شانگهای و حیدرآباد نیز برده و در آنجا فعالیتهای گسترده دارند، ولی نهتنها شکوفایی مشابه را ملاحظه نکردهاند بلکه بازدهیهای مرسوم سرمایهشان را نیز به دست نیاوردهاند، ولی مشخصا آنچه در حال انتقالیافتن است، ارزشها و ساختارهای مدلهای فکری است که اجازه توسعه سریع و پایدار را بدهند. هندوستان و چین نمونههای بسیار موفق این انتقال طرز فکر را نشان دادهاند.
به نظر نگارنده، چیدمان تمامی عوامل موجود در یک زیستبوم برای به وجودآوردن زیستبوم مشابه، از شروط لازم، ولی کافی نیست. اینجاست که نگارنده به چالش فرهنگ به عنوان تعیینکننده نوع و کیفیت اتمسفر زیستبوم تکیه کرده و این چالش را با دیدی بنیادی مطرح کرده است.
فرهنگ ارزشآفرینی دره سیلیکون بر مبنای ۱) رقابت شدید، ۲) استقلال فکری، ۳) شکستپذیری ۴) تداوم در تلاش و ۵) ارزش شرکتهای کوچک و نوپا(پذیرابودن اهمیت ارزشآفرینی بدون قضاوت)، توانسته تعامل موجود در زیستبوم را به کنشی سازنده و ثروتزا تبدیل کند.
به تحقیق به وجودآوردن این بخش از فرهنگ را هیچکدام از دستاندرکاران در مراکز دیگر در جهان وظیفه خود ندانستهاند که دلیل آن واضح است: فرهنگسازی؛ هزینه اجتماعی، زمانی و منابع بسیار زیادی لازم دارد و به طور مشخص نیز طریقهای (فرهنگسازی) است که ظرافتهای لازم جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی آنرا نمیتوان بهراحتی و بدون هنجارشکنی به کار گرفت.
بنده نیز به طور کلی با مفاهیم «فرهنگسازی» ناآشنا هستم و از سر نادانی استفاده از آن را توصیه نمیکنم، اما در شناسایی عوامل بازدارنده در به وجودآوردن فرهنگ مناسب کوشا بودهام و این نیز به خاطر تاریخچه تجربه شخصی خود در راهاندازی شرکتهای متعدد نوپا (استارتاپ) بوده است.
یکی از عوامل بازدارنده به نظر بنده، نداشتن استقلال فکری و یا شاید بهتر باشد بگویم اشتباه جوانان ارزشآفرین در چگونگی مستقلبودن فکری است.
ارزشآفرین ایرانی باید با چالشهای بسیار بیشتری دست و پنجه نرم کند، چالشهای منابع، بازار محدود، دسترسی نداشتن به منابع جهانی، ساختارهای نامناسب فناوری، مجوزی و قانونمحوری، همگی این کمبودها را در ۵سال اخیر به آسانی مشاهده کردهایم با اینکه شاید به تکتک آنان توجه راهکاری نکردهایم.
یکی از نمونههای بارز نبود استقلال فکری اعلام و شناسایی «سرمایه» به عنوان یکی از اولین منابع مورد نیاز استارتاپها در ایران است. به نظر میرسد این شناسایی اولینبار به وسیله دولتمردان با دغدغه اشتغالزایی مطرح شد و سپس با راهکارهایی مانند صندوق نوآوری و شکوفایی مطرح و به کار گرفته شد. دولت که مسئولیت پرورش زیستبوم نحیف فناوری را از آن خود میداند، به سرعت این مسئولیت را به «مالکیت»، که با در دست داشتن منابع مالی و نسبتا کلان کشوری امکان آنرا میدید، تبدیل کرد و دولتمردان دروازههای «دانشبنیان»، «خلاق»، مجوز پارکهای فناوری و مراکز رشد و… را بنا نهادند تا مبادا عنان «فرهنگسازی» از کنترل آنان خارج شود.
اینکه منابع دولتی، منابع کشور و تمامی هموطنان است، بحثی نیست، اما ماجرا از آنجا نشأت میگیرد که پول بیتالمال تفاوت زیادی با نفت ملی ندارد و آوردن مستقیم هردو به سفره مردم «بودار» و ناشایسته به نظر میرسد و تاکنون تجربه مثبتی در این مهم نداشتهایم.
با گذشت بیش از ۶ سال از آغاز مرکز مپس، بنده هنوز ارزشآفرینی را ملاقات نکردهام که در بدو شروع اولین منبع لازم برای ارزشآفرینی را تحقیقات بازاری و شناخت اعلای خود از نیاز بازار و یا محدودیتهای فناوری و زیرساختی اعلام کرده باشد و یا چگونگی تبدیل منابع انسانی به سرمایه انسانی را راهکار بقای استارتاپ خود بداند.
این توجه به سرمایه و به کاربردن نیروهای سازمان نحیف یک استارتاپ برای جلب آن باعث شده است که راهکارهای زودبازده و بازههای زمانی کوتاه، مدنظر همه قرارگیرند و توجه را از اهداف اساسی که به توسعه و پایداری یک طرح و پتانسیل آن برای ثروتافزایی میانجامند، منحرف کنند.
نگارنده در این بازه، دولت و تمامی ساختارهای دولتی را مقصر دانسته و با برحذر داشتن جوانان ارزشآفرین از استفاده از منابع دولتی سعی کردهام که مسئله استقلال فکری را به عنوان عاملی تاثیرگذار و بخشی از عوامل موجود در دنیا برای موفقیت و توسعه زیستبوم فناوری مطرح کرده و بر آن تاکید داشتهام.
استقلال فکری به معنای مرسوم آن مورد نظر نیست بلکه استقلال از تمامی دغدغههایی است که بازدارنده و یا مشوقهایی که در میانمدت و کلانمدت مخرب هستند.
بر این عقیدهام که تشویق ارزشآفرینان به جلب سرمایه از هر منبعی، تشویق آنان به مصداق «همرنگ جماعتشدن» است که نتایج مثبتی در پی نخواهند داشت، ولی تشویق آنان به بقا با تمرکز روی نکات قوت و نیز به دست آوردن نرخ رشد استثنایی (با میزان و یا کمی آن تفاوت دارد) تا شاید به مرحلهای برسند که سرمایهگذاران به سوی آنان بروند که امری کاملا متفاوت و بسیار مناسب است.
بر این عقیده بودهام که ساختار، در شکلگرفتن محتوا نقش اول و اساسی را دارد. با این برداشت باید دید گرفتن وامهای بانکی و یا دولتی اجازه میدهد که محتوا به طریقی که مورد نیاز بازار است، شکل گیرد و یا متاثر از پروپاگاندای دولتی وتعهدات بانکی دست به تولید آمار و ارقام بدون تاثیر و یا خدای ناکرده دروغین خواهد زد.
آیا ارزشآفرینی که هنوز در مراحل اولیه یادگیری مفاهیم اولیه امور مالی (فاینانس) در حیطه تجاری است را باید به گرفتن وامی چندصدمیلیونی و یا میلیاردی ترغیب کرد؟ با این ترغیب، آینده او را چگونه و به چه سوی سوق میدهیم؟ خرد ایجاب میکند که ساختار بنگاههای تجارتی را زمانی که آماده پذیرش سرمایه کلان هستند، بدان سوی ببریم.
التزام جلب سرمایه برای چند استارتاپی که منتظر یک میلیارد تومان سرمایه هستند تا فرو نپاشند، مبانی خردمند تصمیم گرفتن را عوض نمیکند و با اینکه بنده مشخصا منعی در آن نمیبینم، اما تاسف و مرحمت الهی را برای آن بانکهایی باید خورد و خواست که بدون خردمندی و شاید بر مبنای توصیه و رانت و یا به اقتضای شعارهای اقتصادی، وامهایی آنسان برای پایداری شرکتهایی میدهند که شاید در مراحل «تکامل از طریق انتخاب طبیعی» نباید پایدار میبودند.
مثال دیگری از نبود خرد در فرایندها را تکرار میکنم: ارزشگذاریهای چند سال اخیر را بنگرید، در برخورد اول آن را بسیار مثبت و نمونه پیشرفت زیستبوم دیدیم. افتخار داشتن اولین یونیکورن سرمایهداری جسورانه را بیش از رسیدن به آن اعلام میکردیم و آنرا نمونه بارزی از دستاورد اکوسیستم در حال شکلگیری میدیدیم، ولی امروز عاملی بازدارنده در جلب سرمایههای جدید شدهاست چون با ارزشگذاریهای حبابی اهمیت صرفهجویی و دانش در استفاده از سرمایه کلان را فراموش کرده و به ارزشآفرینانمان نیاموختیم و نهتنها برنامهها و سرویسهای کپی شده را برتر دانستیم بلکه زرق و برق ساختمانها، دفاتر کاری و میزهای کاری شرکتهای نوپا را هم با کپی از غرب، نمونه موفقیت دانستیم.
سرمایه کلان دولتی و خصولتی به جای متمرکزشدن روی زیرساخت و به وجودآوردن بهترین آنها در آسیا که میتوانست و میتوانستیم به آن افتخار کنیم، روی ظاهر و آمار اشتغال و پروپاگاندای نمایشگاهی متمرکز شد.
شاید در این مرحله طبیعی باشد که بپرسیم اگر منابع دولتی و یا بانکی و خصولتی را نگیریم، در این دوران بحرانی چه باید کرد؟ به هرحال نگرش واقعبینانه نشان میدهد که شرکتهای نوپا بیشتر از هر زمان دیگر دچار بحران مالی شدهاند و سوال این است که برای آنان چه باید کرد؟
من میتوانم با کمال میل در این گفتمان شرکت کنم و تا آنجایی که دانش و تجربه و تخصصم اجازه میدهد، به راهکارها اشاره و توصیه کنم. مشخصا در مسیر طوفان قرار گرفتهایم و دانش آن مشوقی کافی است که راهکار مقابله و چارهساز پیدا کنیم. اما به قولی حتی در زمانهای سخت و پر از التهاب هم، خرد و عقلانیت را نمیتوانیم کنار بگذاریم، فقط باید طبیعت خود را تنظیم کنیم که با استقلال فکری و با سرعت زیاد، بقا و پایداری را با اصولی که خرد توصیه میکند، همگون و همسو سازیم.
در خاتمه و به عنوان سپاس فراوان از اینکه بنده را به عصای محبت نواخته بودید، پدرم شعری را فیالبداهه پس از خواندن مقاله شما گفتند که اینجا به شما تقدیم میکنم:
الحمد خدا را که به ما داد
رفیقی و شفیقی چو شما را
هم لایق و هم صادق و هم دوست
امید که افزون کند امثال شما را
با احترام خاص
۲۶ شهریور ۱۳۹۷/ مپس