اخبار استارتاپی

در آستانه سال جدید چه کنیم؟

روزهای پایانی سال 96 هم فرارسید و چیز زیادی به پایان این سال نمانده است. بیشتر مردم دنیا در لحظه‌های پایانی تصمیم می‌گیرند عادت‌های بدشان را کنار بگذارند و در سال جدید شروع کنند به رشد و توسعه بیشتر. همیشه تصور می‌کنیم که سال که نو شود، ما هم به کلی آدم دیگری می‌شویم و می‌توانیم سال جدید را به بهترین سال زندگی‌مان تبدیل کنیم. اما سال شروع می‌شود و چیزی تغییر نمی‌کند. دوباره همان کارهای همیشگی را انجام می‌دهیم. دوباره تا دو‌تا تعطیلی پشت سر هم می‌افتد، آن را بین‌التعطیلین اعلام می‌کنیم و روزهایمان را به بطالت و تنبلی می‌گذرانیم. روزها از پی هم می‌آیند و می‌روند بدون اینکه تغییر محسوسی رخ دهد. دوباره به پایان سال که نزدیک می‌شویم، تصور می‌کنیم که امسال نشد و حتما سال بعد سال بهتری است. با این انتظارهای اشتباه دوباره وارد سال جدید می‌شویم. مدام هم خبرهای منفی و بی‌ارزش را دنبال می‌کنیم و تاریکخانه ذهن‌مان را پر می‌کنیم از منفی‌بافی. به مرور حجم این منفی‌بافی‌ها زیاد می‌شود و ایمان می‌آوریم به نمی‌شود و نمی‌گذارند. به مرور یا افسرده می‌شویم و سعی می‌کنیم دیگر کاری نکنیم یا به این فکر می‌افتیم که اینجا دیگر جای زندگی نیست و باید رفت. کجا و چرا و چگونه و خیلی سوال‌های دیگر هم مهم نیست. مهم این است که به این نتیجه مهم فلسفی رسیده‌ایم که نمی‌شود و نمی‌گذارند غافل از اینکه این همه سال این ما بودیم که با انتظارهای اشتباه و برنامه‌ریزی‌های نادرست نتوانستیم و حالا که نتوانستیم علت آن را جایی آن بیرون می‌گردیم. بیرون هم خدا را شکر آنقدر بهانه هست برای پیدا‌کردن که از نظر ذهنی خودمان را راضی می‌کنیم که ما کارمان درست است و این دیگران هستند که نتوانستند و نگذاشتند وگرنه ما عالی هستیم.

اورهان پاموک، نویسنده ترکیه‌ای رمانی دارد با نام موقرمز. روایت پسربچه‌ای است که در نوجوانی چند هفته برای یک مقنی کار می‌کند که سرسختانه تلاش می‌کند چاهی حفر کند و نمی‌تواند. مقنی نمی‌پذیرد که نمی‌تواند و همین می‌شود که اصرار می‌کند به عمیق‌شدن در یک اشتباه. اتفاق‌هایی رخ می‌دهد و نوجوان قصه با عمل هولناکی که مرتکب شده، آنجا را ترک می‌کند. منتها آنجا و آنچه که گذشت، هیچ وقت او را ترک نمی‌کند. آن نوجوان بزرگ می‌شود و موفق می‌شود و خیلی اتفاق‌های خوب برایش رخ می‌دهد اما هیچ‌گاه نمی‌تواند بار سنگینی که از نوجوانی بر دوش دارد را پایین بگذارد. این بار همیشه با اوست و در زندگی او را از پا می‌اندازد.

حکایت همه ماهایی هم که می‌خواهیم در آستانه سال نو تغییری ناگهانی در خودمان ایجاد کنیم هم اینچنین است. ما می‌خواهیم به یک باره از این رو به آن رو شویم غافل از اینکه تغییر نمی‌تواند یک باره رخ دهد. از آن طرف هم مدام می‌شنویم که سرعت تغییر بالا رفته و ما نمی‌توانیم با تغییر خودمان را هماهنگ کنیم. تا می‌آییم به یک مفهوم و یک ابزار و یک روش عادت کنیم، همه چیز تغییر می‌کند. این می‌شود که مدام سرگشته می‌شویم. کدام یک از ما ۱۵ سال پیش فکر می‌کرد که کسب‌وکارهایی ایجاد می‌شود که تمرکزشان بر موبایل است؟ چه کسی تصوری از این داشت که ۱۵ سال بعد کسانی خواهند بود که از طریق پیام‌رسانی به نام تلگرام کسب‌وکار خلق می‌کنند؟ چه کسی تصور می‌کرد که عکاسی به یک امر روزمره در دسترس همگان تبدیل می‌شود و نمایشگاهی دائمی به نام اینستاگرام فراهم می‌شود و در این نمایشگاه کسانی موفق می‌شوند «اینفلوئنسر» باشند؟ ۱۵ سال پیش چه کسی تصور می‌کرد که کارت‌های پلاستیکی جای پول نقد را می‌گیرند؟ یا اینکه اپلیکیشن‌ها راهی برای انتقال پول می‌شوند؟ چه کسی تصور می‌کرد که مردم برای تهیه سرمایه راه‌های دیگری غیر از بانک خواهند داشت؟

حالا هم شاید نتوانیم ۱۵ سال بعد را به دقت پیش‌بینی کنیم و اگر به خودمان هم فشار بیاوریم که در همین لحظه به یک باره تغییر کنیم، شاید هیچ نتیجه مفیدی نداشته باشیم. شاید بهترین راه این باشد که سعی کنیم کمی آرام بگیریم و به جای اینکه این روزها را هم صرف فشار آوردن بر خودمان کنیم، لحظه‌ای درنگ کنیم و گذر زمان را نگاه کنیم. شاید بتوانیم اندکی انرژی تحلیل رفته را بازبیابیم و بتوانیم با قدرت بیشتری به مدار تغییر برگردیم.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *