شاید هم فراموش کرده بود. در حال توضیح محتوای این صفحه بودم که خیلی ناگهانی و پیش از آنکه جملههایم تمام شود، گفت: «خیلی خستهام. خستهتر از اینکه ایده خرج کنم.» لفظ خرجکردن ایده، از آن واژههای غریبهای است که زیاد میشنویمش. به هر حال بعضی از ما هستیم که تمام جذابیت زندگی برایمان در همین ایدههاست و زندگیمان را حول هیجان و لذت یک ایده و اجرای آن برنامهریزی کردهایم. سرخوشی کودکانه اما جذابی است که کمک میکند در مواقع گرفتاری و سختی خودت به داد خودت برسی. با این وجود زمانهای خاصی هم پیدا میشود که ذهن به کمک ما نمیآید و چون بلد نیستیم زندگی را از زاویه دیگری نگاه کنیم، اسیر میشویم.
آن چیزی که او نمیدانست و من مطمئن بودم، همین حقیقت موجود درباره شناخت او از دنیای مجازی بود. اصلیترین دلیلی که بحث را به سمت ایدههای کاریاش کشاندم و سوالهای کوتاه پرسیدم و جوابهای کوتاه گرفتم. سوالهای کوتاه پرسیدم و جوابهایش به مرور زمان طولانیتر شد. از اینجا به بعد نزدیک به دو ساعت اصلیترین سوژه ما بررسی اینستاگرام یکی از مجلههای انگلیسیزبان بود که چطور قاب عکسها را تغییر دادهاند و تصویر دلنشینتری ساختهاند. بحثهایی آنقدر جدی که اگر یک نفر پیدا میشد و بحثهای دوساعت پیش ما را برایمان تکرار میکرد، خندهمان میگرفت و باورمان نمیشد.
رمز اصلی در تولیدمحتوا برای شبکههای اجتماعی، به جز رصدکردن و خواندن و دیدن، همین تفکر درباره جزئیات است؛ همین که بدانی رنگ و نور و قاب را چطور باید در کنار هم قرار دهی تا تصویری بهتر و ماندگارتر خلق کنی. تفکر درباره جزئیات است که کمک میکند ذهن به گردش و چرخش ادامه دهد و ایدههایی جذاب و ناباورانه خلق کند؛ ایدههایی که میگویی: «اصلا نمیدانم اینها از کجا به ذهن من رسید». در این مواقع به اطرافیانتان نگاه کنید. به آدمهایی که در کنار شما زندگی میکنند و در تماس روزمره با آنها هستید. هر کدام از این افراد در ناخودآگاه شما اثری باقی میگذارند و خلاقیتی هدیه میکنند که یک روز و جایی به کارتان میآید و حتی ممکن است باعث ناباوریتان شود. به سوالهایی که از شما میپرسند، دقت کنید. به لحن پرسشهایشان و به کلماتی که برای طرح این پرسش استفاده میکنند. هر کدام از این موارد باعث میشود تا تاثیر آن را بررسی کنید و مطمئنتر از پیش به راه خود ادامه دهید.
حالا آینه را بچرخانید و سوالها و لحن خودتان را بشکافید. آیا لحن شما ناامید و عصبانی است؟ آیا سوالهایتان باعث میشود طرف مقابل پیله سکوت را بشکند و از ترسهایش فاصله بگیرد؟ آیا به او کمک میکنید تا ایدههایش را به زبان بیاورد؟ حتی بیمنطقترین و بیمزهترین ایدهها را؟ اگر چنین ظرفیتی در خودتان نمیبینید، هرچه سریعتر مسئولیت تولیدمحتوا را به مدیری دیگر بسپارید و خودتان را از مواجهه روزمره با گروه تولیدمحتوا دور نگه دارید. چه بخواهید و چه نه، خلاقیت هر آدمی یک جا تمام میشود و روزمرگی و خستگی جای آن را میگیرد. اگر بتوانید با لحنی آرام او را از ذهنیت خستگی دور کنید، موفقترین فرد هستید و میتوانید اسم خودتان را یک مدیر خوب بگذارید و میتوانید با اطمینان به ادامه راه تولیدمحتوا فکر کنید. اما اگر چنین قابلیتی ندارید، این احتمال وجود دارد که در اولین فرصت تیم شما رهایتان کنند و خستگیهایشان را بگذارند روی دوششان و با خاطرهای ناخوشایند از شما دور شوند. همیشه حواستان به این حقیقت باشد که تولیدمحتوا یک فعالیت اجرایی ساده نیست و هیچ چیز به اندازه آرامش و ایجاد جذابیت به یک ذهن خسته انرژی نمیدهد. یادتان باشد هر از گاهی به خودتان و اعضای گروهتان بگویید: «خسته نباشی قهرمان!» تا وقتی که خودتان چنین حقی برای خودتان قائل نباشید، کسی به این واقعیت توجه نمیکند.