این روزها بسیاری از دوستان و دوستانِ دوستان با بنده که همکلام میشوند، درباره شرکت در رویدادهای فین تک و حومه میپرسند. این موضوع در ماههای پیش شدیدتر بود و از قضای روزگار، ناامیدی نسبت به آینده و مشکلات اقتصادی کسبوکارها باعث شده بهصورت ناخواسته عطش حضور در رویدادهای باربط و بیربط کمی کمتر شود و مدیران کسبوکارهای غیررانتی برای حضور در هر رویدادی اندکی بیشتر فکر کنند.
هیچ ارزانی بیدلیل نیست
واقعیت این است که حضور در رویدادها هزینه دارد و کسبوکارها برای حضور در هر رویدادی باید طبق برنامههای بازاریابی که دارند حاضر شوند؛ حتی اگر رویدادی ظاهرا رایگان باشد، حضور در آن رویداد یعنی چند روز حضور بیوقفه در محلی غیر از محل اصلی کسبوکار؛ چند روز تلاش برای آمادگی حضور و چند روز هم خستگی و تلاش برای احیای بعد از حضور؛ بنابراین حتی رویدادی که ظاهرا رایگان است هم رایگان نیست و با توجه به این نکته که هیچ گرانی بیحکمت و هیچ ارزانی بیدلیل نیست، حضور رایگان در یک رویداد قطعا منافعی برای افرادی دارد.
مثلا ممکن است کسی بهصورت رانتی دسترسی به امکانات و منابعی داشته باشد و حتی اگر یک نفر هم در رویدادش حضور نداشته باشد، منافعشان تضمینشده باشد. همیشه کسانی هستند که بعدا یقه افرادی را در منابع پخش رانت بگیرند که حکمت حضور و پول خرجکردن برای رویدادی که پرنده هم در آن پر نمیزده، چه بوده است؛ همین باعث میشود که بانیان برگزاری برخی از این رویدادها دست پیش را بگیرند و سعی کنند با جمعآوری اتوبوسی افراد رویدادشان را شلوغ کنند.
استارتاپها هم بهترین گوشت قربانی هستند؛ استارتاپها لقمه چرب و نرمی هستند که همه این روزها میخواهند از آنها حمایت کنند. فین تک هم یکی از جذابترین و فریباترین بخشهای اکوسیستم استارتاپی است.
خوبی فین تک این است که تشخیص سره از ناسره در آن اساسا سخت و پیچیده است. اگر در بسیاری از بخشهای اکوسیستم استارتاپی میتوان موفقیت یا عدم موفقیت یک کسبوکار را سنجید، در فینتک بهراحتی نمیتوان تشخیص داد که یک استارتاپ توانسته به مرزهای موفقیت نزدیک شود یا نه.
فقط یک لوگو!
همین میشود که این روزها ما در فضای اکوسیستم استارتاپی فین تک با انبوهی لوگوی کاغذی روبهرو هستیم؛ با انبوهی از استارتاپها که فقط یک لوگو هستند و یک وبسایت و حتی یک مشتری هم ندارند. مهمتر از آن اینکه نه چشمانداز و نه مدل کسبوکاری که بتوان به آن امیدوار بود هم ندارند. یا حتی ایدهای که بشود روی آن قمار کرد.
حالا این وسط استارتاپهای کاغذی احتیاج دارند به رویدادهایی که منابع آنها بهصورت رانتی تأمین میشود و بانیان رویداد برای توجیه رانتی که در اختیار دارند، محتاجاند به شوآف. تکلیف این دو گروه مشخص است.
مخاطب اصلی من استارتاپها و کسبوکارهای واقعی هستند. استارتاپها و کسبوکارهای واقعی هم پایشان روی زمین است و مجبورند برای هر یک ریال و هر یک ثانیه از زمانی که هزینه میکنند، نگاه سرمایهگذاری داشته باشند.
هر رویدادی «ایکس ریال» و «وای ثانیه» هزینه روی دست صاحبان کسبوکار میگذارد. اگر این ریالها و ثانیهها در آینده به درآمد تبدیل نشود، این هزینهای است عبث و بیهوده؛ بنابراین کسبوکارها باید خیلی ساده ببینند برای حضور در هر رویدادی چه دورنمایی از درآمد متصور است.
پس هرگز نباید گول شوآف و حرفهای فریبا را خورد. برخی دلالهای رویداد برای به دست آوردن زمان استارتاپها وعدههای پوچ و غیرقابلپیگیری میدهند. مثلا ادعا میکنند فلان وزیر و رئیس به رویدادشان میآید؛ گویی اگر در رویدادشان حضور داشته باشید وزیر و رئیس تمام وقت در اختیار شما هستند!
تیری در تاریکی!
آنها تیری در تاریکی میاندازند و حالا اگر وزیر و رئیس آمد که هیچ؛ نیامد هم فردایش قیافه شاکی به خودشان میگیرند که فلان وزیر و رئیس وعده داده بود که میآید و بدقولی کرد و نیامد. به قول گوبلز، دروغ هرچه بزرگتر باشد باورپذیرتر است. شنونده باید عاقل باشد. فکر میکنم پاسخ سؤالی که بسیاری از دوستان از من میپرسند را خیلی جمعوجور داده باشم.
کسبوکارها همیشه باید قدر و ارزش ریالها و ثانیههایشان را بدانند. اگر ریالها و ثانیههای ما ارزش زیادی ندارد، در هر رویداد و محفلی حاضر شویم. اگر ریالها و ثانیههای ما ارزش دارد قدر خودمان را بیشتر بدانیم که ما گرانتر از آن چیزی هستیم که فکر میکنیم و فکر میکنند.