فرض کنید ۱۰۰ تومان دارید و هزینه جذب مشتری یک تومان است. در کسبوکار عادی ۱۰۰ تومان را ریال به ریال خرج میکنید و ۱۰۰ مشتری بهدست میآورید و تمام؛ دوباره باید پول خرج کنید تا مشتریهای بیشتری به دست آورید. خب، شما به پول زیادی برای جذب یک بازار بزرگ نیاز دارید.
اما در استارتاپ فکر میکنید و بررسی میکنید، ۱۰ نفر آدم اصلی اولیه را پیدا میکنید برای یکی از آنها یک ریال خرج میکنید و همان یک نفر هم آنقدر سرویس رضایتبخش و خوبی را برایش فراهم کردهاید که به ۱۰ نفر همدردش میگوید و این ۱۰ نفر به ۱۰ نفر دیگر. بنابراین درست است که ۱۰۰ تومان داشتید، به جای ۱۰۰ مشتری، ۱۰ به توان ۱۰۰ مشتری پیدا میکنید.
اکوسیستم استارتاپی، تیم استارتاپی
تیم استارتاپی تیمی خیلی همدل است که حاضرند از خودشان بگذرند تا مفهوم جدیدی را به دنیا اضافه کنند. نقطه شروع کوچک ولی با رشد بالا و داشتن یک سرویس طراحیشده خوب و ارزشی که آدمها به خاطر آن همدیگر را معرفی کنند، مهمترین مشخصههای یک استارتاپ است، اما هیچ چیزی به پای اهمیت تیمبودن نمیرسد.
تیم است که به جای حرامکردن آن ۱۰۰ تومانی که در ابتدا اشاره کردم، یک تومان یک تومان خرج میکند تا بالاخره آدمها، سرویسی که دنیا را جای بهتری میکند، پیدا کنند. این همدلی، هوشمندی و ازخودگذشتگی تیم است که میتواند این فرمول جادویی را ایجاد کند.
این تیم خوب است که باعث میشود یک سرمایهگذار هوشمند، پولش را بگذارد تا بین ۱۰۰ تیم شاید یکی از آنها بتواند یک ۱۰ به توان ۱۰۰ بزند و جواب تمام پولهای سوختشده را هم بدهد. با کسبوکار عادی چنین ریسکی اصلا منطقی نیست.