دنیای این روزهای ما، دنیای اینستاگرام و توییتر و وبسایت و وبلاگ است؛ دنیایی است که بخش مهمی از اطلاعات آن با تصویر جابهجا میشود. چه بسا اگر چنین ایدهای صحیح نبود، اینستاگرام هیچوقت به یک اپلیکیشن موفق تبدیل نمیشد؛ اپلیکیشنی که روزانه بارها و بارها و بارها آپدیت میشود و این آپدیتها و اطلاعات هیچ ارتباطی با شرکت سازندهاش ندارد.
پس در این دنیای ویژه و جذاب، کسی بیشترین طرفدار را دارد که اطلاعات را با محوریت تصویر منتقل کند. جدولها و چارتهای ساده، اینفوگرافیهای جذاب و رنگارنگ، مجموعهای از تصاویر محل کار و … همگی جزو جذابیتهای تصویری قرار میگیرند که افراد را برای چند ثانیه روی صفحه نگه میدارند. ما به صورت ناخودآگاه زمانی که یک دایره دورنگ میبینیم، میخواهیم بدانیم نسبت کدام دو موضوع چنین ترکیبی را ساخته است.
حتی اگر این نسبت ساده میان جنسیت استفادهکنندگان از یک محصول باشد.
پس میتوانید اطلاعات آماری شرکت خود را – هرچقدر کوچک باشد- تبدیل به چارت آماری و نموداری کنید و در اختیار مخاطب قرار دهید. میتوانید سوالاتی طراحی کنید و این اطلاعات را از خود مشتریها بگیرید. برای مثال، اگر سرویسی ویژه ارائه میدهید، پس از آن ارائه سرویس به مشتری زنگ بزنید و از او بخواهید تا میزان رضایتش را به شما بگوید. نتیجه این میزان رضایت را در جدولی بیاورید و آن را به مخاطب خود بازگردانید. این چرخه که به یک تصویر منتهی میشود، حکم طلا را دارد. نه فقط خودتان به این نتیجه میرسید که چطور کار بهتری ارائه دهید، بلکه مخاطبان خود را نیز محترم شمردهاید.
جدولها نیز چنین وضعیتی دارند. جدول تولید و مرجوعی، جدول دورریز و فروش. نه آنکه اطلاعات را شستهرفته در اختیار افراد قرار دهید و حتی سوژهای به دست رقبا بدهید، اما چه ایرادی دارد اگر درصدها را برای مخاطبان خود نمایش بدهید؟ اگر درصدهای شما آنقدر فاجعه است که مسیری طولانی تا موفقیت را نشان میدهد، بهتر است در استراتژی اصلی خود تغییر ایجاد کنید. در غیراینصورت که چیزی برای از دست دادن ندارید. شما میتوانید اطلاعات مربوط به موفقیت خودتان را به دست افراد برسانید و از چنین فرصتی لذت ببرید. آدمها نیز با دیدن موفقیتهای شما، احترام بیشتری برایتان قائل میشوند.