اینستاگرام به دلیل امکان انتشار عکسهای روزمره به سرعت باب شد، به دل ما نشست و رنگ و لعاب بیشتری به زندگی مجازی ما داد. فرصت انتشار لحظههایی از زندگی که کمتر کسی آنها را میبیند، شبیه به گوی جادویی پنهانماندهای بود که یک نفر از زیر خاکستر آن را بیرون کشید و آلبومهای روزمرهمان را به دنیای مجازی کشاند. یک اتفاق روزمره و جذاب که از دل آن ستارههای تازهای سر برآوردند؛ آنهایی که میتوانستند عکسهای خوب بگیرند و البته یادداشتهای جذاب و هیجانانگیز برای آن عکسها بنویسند. لابد برای شما هم پیش آمده که نگاهی به صفحات پرلایک بیندازید و با خودتان بگویید: «این عکسها که چیزی ندارند، چرا اینقدر پرطرفدارند؟» خب، راز بزرگ در یادداشتهایی است که افراد برای این عکسهای به ظاهر معمولی مینویسند.
هنگام نوشتن هر کپشن، این فرصت در اختیار شماست که عکس را کامل کنید. ما همه میدانیم که یک عکس خوب چه ویژگیهایی دارد اما بعضی از مشخصات در عکس مشخص نیست. به همین دلیل است که هر عکس خوب، استحقاق یک متن خوب را هم دارد
- در اینستاگرام چه اتفاقی میافتد؟
همین الان به اینستاگرام بروید و اولین عکسی که لود میشود، ببینید. چه عکسی است؟ حالا به یادداشت آن نگاه کنید. چه چیزی نوشته؟ شما به صورت ناخودآگاه پس از خواندن یادداشت، دوباره به عکس نگاه میاندازید و سعی میکنید با توجه به اطلاعات جدیدی که از عکس دارید، آن را ببینید. اگر پس از دانستن این اطلاعات، بازهم از عکس خوشتان آمد، لابد لایک هم میزنید و میگذرید و این عکس در حافظه تصویریتان ثبت میشود. حقیقت این است که عکس و متن مکمل یکدیگرند. عکسنوشته شماست که به مخاطب میگوید «چه چیزی، کجا و چه زمانی ثبتشده و داستان احساسی و منطقی پشت این عکس چیست.» این پروسه رفت و برگشتی به رفع کنجکاوی مخاطب کمک میکند و او نمایی کلی از تجربه شما به دست میآورد. به همین دلیل واجب است که هر عکس، عکسنوشتهای به همراه داشته باشد و اسامی، داستانها، تاریخ، مکان و دیگر مشخصات را بیان کند. شاید الان به نظرتان سخت باشد، اما به محض امتحانکردنش متوجه میشوید که اساسا آسانترین شکل نوشتار برای عکسهای اینستاگرامی همین روش است.
نمونه مناسب این نوع نوشتار، نشنال جئوگرافیک است. آنها شبیه به یک استراتژی همیشه نوشتن یادداشتشان را از اطلاعات عمومی درباره عکس شروع میکنند و به اطلاعات جزئیتر میرسند یا کاملا برعکس؛ از اطلاعات جزئی به سمت اطلاعات کلیتر پیش میروند. آنها برای وسوسهکردن شما از چنین روش سادهای استفاده میکنند و شما را مجبور میکنند تا دوباره به عکس نگاه کنید. اگر که میزان وسوسه و هیجان بالا بود، شما روی لینک مربوط به متن هم کلیک میکنید و به وبسایتشان میروید برای آنکه حس کنجکاویتان را برطرف کنید و به خواندن عکس و متنی به آن سادگی و روانی اشتیاق نشان دهید.
- مناسبات میان عکس و متن
هنگام نوشتن هر کپشن، این فرصت در اختیار شماست که عکس را کامل کنید. ما همه میدانیم که یک عکس خوب چه ویژگیهایی دارد و در بهترین حالت به دنبال کنش و واکنش موجود در تصویر میگردیم. اما بعضی از مشخصات-که بالاتر دربارهشان صحبت کردیم- در عکس مشخص نیست. به همین دلیل است که هر عکس خوب، استحقاق یک متن خوب هم دارد تا در رابطهای دوجانبه، این دو همدیگر را کامل کنند. هر کدام نقشی برای بازیکردن دارند و تلفیق این دو نیز اهمیت پیدا میکند. در حقیقت هر عکسنوشتهای در حال بازگو کردن یک اتفاق و داستان است که باید به آن توجه کرد و به مخاطب نیز یادآوری کرد که در حال خواندن برشی از یک اتفاق است و نه تمام آن.
نوشتن این متون هم راهکارهای سادهای دارد. برای نمونه حتما بهتر است که حتی در کوتاهترین متن نیز از فعل استفاده کنید. به این ترتیب این اجازه را میدهید که اطلاعات نوشتهشده برای عکس، ذهن مخاطب را به پرواز درآورد. نقلقولها، عبارتهای آشنا و جملههای کوتاه به این ماجرا کمک میکنند. بهترین سوالی که میتوانید از خودتان بپرسید، این است که چه اتفاقهایی را از عکس جدا کردهایم؟ چه چیزی را ما میدانیم و مخاطب نمیداند؟ این سوالات به شما کمک میکند تا جذابیت تصویر را برای مخاطب بازگو کنید. برای رسیدن به پاسخ نیز کافی است پس از نوشتن متن، عکس و متن را نگاه کنید و ببینید که آیا اطلاعات لازم را ارائه میدهد؟ برای مخاطب وسوسهانگیز است؟ مخاطب را به هیجان میآورد؟ و از این قبیل سوالات که به شما کمک میکند تا ذهن مخاطب را بخوانید.
- فاصله تا استارتاپ
با توجه به اینکه در این متن فقط از نشنال جئوگرافیک مثال آورده شده، لابد به خودتان میگویید: «چطور با رسانهای بزرگ رقابت کنیم؟» در حالیکه نیازی به این رقابت نیست. شما صرفا قرار است به نمونههای موفق نگاه کنید و با اطلاعات به دست آمده، به کار و کوشش خود رونق ببخشید.
نمونه ایرانی این کپشننویسیهای حرفهای را میتوانید در صفحه اینستاگرام «پیاده» ببینید. هدف این صفحه، تشویق مخاطبان به تهرانگردی است و برخی از متنهای آن را مخاطبانشان ارسال میکنند. در حقیقت آنها تهرانفروشی میکنند و کافهها، رستورانها، خیابانها، کتابفروشیها، تئاترها و … را در اختیار مخاطب قرار میدهند و همیشه در نوشتن کپشنهایشان به این طریق عمل میکنند.
آنها اطلاعات موجود در یک عکس را بیرون میکشند و با سادهترین زبان برای مخاطب مینویسند که منظورشان چیست و به مشخصات عکس پایبند میمانند. ممکن است شغلی که شما راهاندازی کردهاید در برابر وسعت تهران هیچ به نظر برسد. راه این است که کمی گستردهتر به استارتاپ خود نگاه کنید. دوباره به سمت اهداف بازگردید و اهدافی کلیتر را مدنظر قرار دهید. هر چه در این استارتاپ موجود است، میتواند تبدیل به خوراک خبری شود؛ از سادهترین اتفاقات تا بزرگترین اتفاق. راهش این است که از این به بعد، به جای نگاه کردن، ببینید. ببینید که در جزئیات کار چه اتفاقی میافتد. چند روزی این اتفاقات را برای خودتان ثبت کنید.
رفت و آمد آدمها، بررسی مسائل، موقعیت با مشتری، طیف خریداران و … هر کدام از این موارد، میتواند تبدیل به عکس و عکسنوشتهای متفاوت شود. به محض آنکه به تماشای چنین فرصتهایی نشستید، سوژه متفاوت عکسها برایتان زنده میشود و آدمها و امکانات تصویری جلوی چشمتان میآیند. میتوانید یک برش کوتاه از یک اتفاق را ثبت کنید و اطلاعات بیشتر را به کپشن منتقل کنید. از انتخاب عکسها نترسید اما درنهایت عکس و کپشنی را انتخاب کنید که در تلفیقی دوجانبه به خوبی با هم کنار میآیند و وسوسه و هیجان و جذابیت را همزمان دارند. مطمئن باشید چنین انتخابهایی در ابتدای راه سخت است و پس از مدتی به آسانی آب خوردن برای انتخاب عکس و نوشتن متن دست به کار میشوید.