وقتی کتاب را به دست میگیرید، اولین چیزی که توجه شما را به خود جلب میکند، عکسها و دستنوشتههای متیو از دوران کودکی تا بزرگسالی اوست. متیو در رابطه با کتاب چراغ سبزها اینگونه میگوید:
این یک شرح حال عادی نیست. بله، داستانهایی از گذشته تعریف میکنم ولی به نوستالژی، احساساتی شدن با بازنشستگی که برای نوشتن بیشتر شرح حالها لازم است علاقهای ندارم. این کتاب قرار نیست یک مشت نصیحت باشد. هرچند از واعظها خوشم میآید، ولی قرار نیست اینجا برایتان موعظه کنم یا بگویم بهتر است چه کار کنید.
این کتابی است درباره جهانبینی من.
در همان مقدمه کتاب متوجه میشویم که حتی اگر این کتاب قرار باشد به زندگینامه متیو و جهانبینی او بپردازد، ما با جهانبینی مواجه خواهیم شد که برای همه ما میتواند انرژیبخش و انگیزشی باشد.
من بینقص نیستم؛ نه، همیشه خدا توی لجن پا میگذارم و تازه وقتی به کثاقت کشیده شدم میفهمم! اما یک چیز را خوب یاد گرفتهام و آن این است که چطور کفشهایم را پاک کنم و به راهم ادامه بدهم.
او میگوید که در 42 سال از عمر 50 سالهاش مشغول نوشتن تجربیاتش بوده. اینکه چطور بتواند استرس کمتری داشته باشد، اینکه چه چیزهایی باعث شگفتی و چه چیزهایی باعث غم یا خوشحالی او شدهاند. این نوشتن برای او بهمنزله فراموشکردن بوده است زیرا باعث میشده بتواند از وقایع عبور کند و از طرفی دستورالعمل و شیوهنامهای برای عملکرد خود داشته باشد. حالا با مرور این یادداشتها ما کتاب چراغ سبزها را در برابر خود داریم؛ کتابی که به گفته خود متیو مانند یک نامه عاشقانه است برای زندگی!
هدف روح یافتن یگانه نقطه پایان است؛
یافتن نقطه پایان در حالی که تنها نقطه ورود دیده میشود. این همان چیزی است که ما را کنار هم نگه میدارد.
گاهی برای جلورفتن، باید به عقب برگردی. البته نه برای خاطرهگویی و تعقیب ارواح! باید به عقب برگردی تا ببینی از کجا آمدهای، کجا بودهای و چطور به اینجا رسیدهای.
او در شرح زندگانی خود از تمامی دشواریها و مصائبی که با آنها دست به گریبان بوده، حرف میزند اما میگوید که هرگز با وجود همه این موارد احساس قربانیبودن نداشته است و همیشه در زندگی بیش از رویاهایش دریافت کرده. از نظر او انتخاب اسم چراغ سبزها برای کتاب زندگینامهاش به معنی تایید، حمایت و تشویق است. او میگوید چراغ سبز یعنی ادامه بده! و ما عاشق چراغ سبزهاییم، زیرا در مسیری که انتخاب کردهایم، دخالت نمیکنند. اولین روایت این کتاب با عنوان منطق بیقانونی مربوط به سال۱۹۷۴ است و آخرین بخش با عنوان حالا دیگر میراث خودت را زندگی کن از ۷ نوامبر ۲۰۱۱ روایت میشود. در پایان کتاب میتوانید لیستی از اهداف او را هم بخوانید؛ اهدافی که همگی به تحقق پیوستند.