گفتگو

علی فیاض‌بخش، مدیرعامل شرکت سرآوا

احتیاج به داستان‌های موفقیت داریم

علی فیاض بخش

اطلاعی از میزان سرمایه‌گذاری در اکوسیستم و یک‌سال اخیر دارید؟

معمولا اعداد سرمایه‌گذاری در اکوسیستم ۳ تا ۴ ماه بعد از پایان سال مالی، توسط خود فعالان اکوسیستم اعلام می‌شود. تا آنجایی که تجربه دارم انجمن سرمایه‌گذاری خطرپذیر، فرم برای شرکت‌های مختلف ارسال می‌کند و آنها خوداظهاری می‌کنند.

اینکه چقدر درست است، نمی‌دانم، اما برآوردهایی که من دارم، این است که ما چون دو جنس سرمایه‌گذاری داریم، یکی تعهدی که سرمایه‌گذاران به شرکت‌ها می‌دهند و یکی بخش پرداخت شده، فکر می‌کنم امسال ۲۰۰-۳۰۰ میلیارد تومان تعهد داده شده و به‌نظرم ۵۰درصد تعهد را اجرا کردند و بقیه در فواصل زمانی مختلف پرداخت می‌شود.

فکر می‌کنید این میزان سرمایه‌گذاری با توجه به پتانسیل اکوسیستم مناسب بوده؟

نه واقعا، اصلا قابل قبول نیست. وقتی راجع به یک بازار ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار میلیارد تومانی صحبت می‌کنیم، قطعا ۲۰۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری ناچیز است و شما باید مقایسه کنید با کشورهای اطراف مثل ترکیه، فقط در ۴ شرکت ایکامرس ترکیه مجموعا حدود 1.4 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری شده است‌ که بر اساس نرخ ارز‌ فعلی چیزی در حدود 35 هزار میلیارد تومان می‌شود.

جالب است بدانید که از لحاظ تولید ناخالص داخلی ترکیه فقط 60 درصد بیشتر از ما‌ست، یعنی ایران ۴۰۰ میلیارد دلار و ترکیه ۴۵۰ تا 650 میلیارد دلار تقریبا. پس در تولید ناخالص داخلی تفاوت عجیب و غریبی نداریم، اما تفاوت زیادی در حجم سرمایه‌گذاری انجام شده و در حال انجام داریم و این بسیار معضل بزرگی است. دولت و حاکمیت باید فکری برای این شرایط داشته باشند و اگر این سرمایه‌گذاری قطره‌چکانی ادامه پیدا کند، اتفاق خاصی نمی‌افتد.

شما دلیل این اتفاق را در نبود سرمایه‌گذار خارجی می‌بینید یا عدم تمایل سرمایه‌گذار کلاسیک به بازار سرمایه و کسب‌و‌کارهای استارتاپی؟

سه دلیل دارد و دلیل اول به نظر من ساختارهای اقتصادی کشور است. وقتی شما در کشوری فعالیت می‌کنید که نوسانات اقتصادی این‌طور شده که یک ‌سال تولید ناخالص داخلی ۲درصد رشد می‌کند و یک ‌سال ۶درصد منفی است.

و با تورم‌های ۳۰ تا ۵۰ درصدی، سرمایه‌گذار تکلیفش را نمی‌داند و با این نگاه سعی می‌کند جاهایی سرمایه‌گذاری کنند که نرخ بازدهی سرمایه سریع و طی 3 تا 4 سال باشد. این واقعا آسیب‌زا‌ست و مردم مثل دسته‌ای از زنبورها شده‌اند که اول سال می‌روند در بازار سرمایه و بدون هیچ دانشی وارد بازار دلار و بعد هم رمزارز می‌شوند. این یعنی نمی‌توان در این صنعت سرمایه‌گذاری بلند‌مدت انجام داد.

صنعت استارتاپی و سرمایه‌گذاری خطرپذیر در همه جای دنیا نرخ بازده بلندمدت دارد؛ یعنی ظرف سه چهار سال نباید انتظار خاصی داشت تا بلافاصله سرمایه رشد کند و سرمایه‌گذار با علم به یک بازه حداقل بین 8 تا 9 ساله سرمایه‌گذاری می‌کند.

دلیل دوم این است که ما علاوه بر سرمایه‌ای که نیاز داریم، به دانش و تجربه هم نیاز داریم. آدم‌هایی در این صنعت سرمایه‌گذاری می‌کنند که تجربه دارند و نمی‌توان انتظار داشت سرمایه‌گذاران کلاسیکی که در دنیا وجود دارند، حاضر به حضور در این صنعت باشند، چون برای آنها این صنعت و ریسک‌هایی که کارآفرینانش قبول می‌کنند، معمولا ناشناخته است.

ممکن است قرابت ذهنی پیدا نکنند، پس باید اجازه دهیم سرمایه‌گذاران باتجربه و دانش در جاهای مختلف دنیا که داستان موفقیت دارند با بخشی از منابع مالی‌شان ورود پیدا کنند.

وقتی در این شرایط نیستیم، محدود می‌کنیم و محدود می‌شویم، میزان سرمایه‌گذاری کم می‌شود و در کنارش دانش و تجربه هم وارد نمی‌شود.

دلیل سوم هم که در یک ‌سال و نیم اخیر خیلی جدی شده، شرکت‌های بزرگ اکوسیستم ما هستند و برای اینکه رشد کنند به منابع مالی بسیار بزرگی احتیاج دارند و این لکوموتیوها می‌توانند پیش قراول اکوسیستم ما باشند که شرکت‌های کوچک در کنار آنها رشد کنند.

باید به منابع مالی‌ای که در بازار سرمایه می‌تواند برای آنها فراهم شود، دست پیدا کنند و اگر ما راه ورود به بورس را ببندیم، این لکوموتیوها یا می‌ایستند یا سرعت رشدشان خیلی کند می‌شود و واگن‌ها هم متوقف می‌شوند.

به ‌نظرتان سرمایه‌گذار کلاسیک که به سرمایه‌گذاری روی سکه، طلا و ملک روی خوش نشان می‌دهد را به‌خاطر نبود دانش نمی‌توانیم وارد این فضا کنیم؟

به‌قولی «پول جان نیست که آدم راحت ازش بگذرد». آن سرمایه‌گذاران سنتی که می‌گویید می‌روند سکه و ملک می‌خرند، وقتی در  مقام عمل هستند و می‌خواهند پول بگذارند، انتظار دارند که پول را بردارند و نقد کنند؛ بنابراین ما باید تجربه‌های موفقی برایشان ایجاد کنیم. همچنان که در ملک و سکه این تجربه را کردند، که اگر پولم را جایی گذاشتم بتوانم بردارم، ما باید به آنها نشان دهیم که اگر پولشان را جایی گذاشتند و دانشش را هم نداشتند، بتوانند این پول را بعد از چهار پنج سال نقد کنند.

اگر این اتفاق نیفتد، کسانی که پیش‌قدم بودند و نتوانستند پولشان را بردارند، به دیگران هم می‌گویند وارد نشوند. پس از دو زاویه نگاه کنید؛ یک زوایه که آیا ما می‌خواهیم آنها را به عنوان سایلنت‌پارتنر جذب کنیم که فقط پول بگذارند.

و یک زاویه هم از دید آنها، که نگاه می‌کنند آیا کسی که پیشگام بوده توانسته پولش را نقد کند یا خیر. اگر داستان موفقیت درست نشده باشد، ما هرچقدر مکالمه کنیم این اتفاق نمی‌افتد.

بازار  سرمایه کشور تا سال پیش از سال ۹۸ چهار پنج میلیون نفر را جذب کرده بود که سرمایه‌گذاری کنند و 300 الی 400 هزار نفر هم بازیگر فعال بودند که ماهانه معامله می‌کردند. اما در یک بازه کوتاه 3 تا 6ماهه حجم بزرگی از افراد وارد بورس شدند. ما باید اجازه دهیم داستان‌های موفقیت شکل بگیرد، تا شاهد حضور سرمایه‌گذاران جدید در این صنعت باشیم.

به‌نظر شما چه کسی باید داستان‌های موفقیت را ایجاد کند؟ بازیگرانی که در اکوسیستم هستند این وظیفه را برعهده دارند؟ یا نه قدرت‌های بالاتری وجود دارد که اصلا دوست ندارند این داستان‌های موفقیت شکل بگیرد؟

به نظر من هر دو هست؛ به این معنا که شرکت‌های قدرتمندی پیدا کنیم که اگر خواستیم عرضه سهام کنیم مردم نگویند که دو میلیون نفر عرضه خریدند و بعد رهایشان کردند. به‌زعم من شخصیت‌هایی که الان وجود دارند، این قدرت و جایگاه را دارند که ما دیگر آنها را استارتاپ نمی‌دانیم، چون ۱۴-۱۵ سال از عمرشان گذشته است و کار سازمانی درستی دارند.

پس شرکتی که این پتانسیل را داشته باشد داریم، اما طرف دیگر هم نگاهی وجود دارد که چندان مثبت نیست. یک بدبینی هست که متاسفانه حاکمیت فکر می‌کند، شرکت‌های استارتاپی الان ۵ تا ۶ سهامدار دارند و قابل کنترل هستند، اما اگر عرضه عمومی سهام شدند، بعدا می‌شوند ۲ میلیون سهامدار که نمی‌توانیم آنها را کنترل کنیم. اگر این نگاه واقعا وجود داشته باشد، مانع ادامه‌دار است.

به‌نظرم ما الان در مرحله‌ای هستیم که نهادهای دولتی و حاکمیتی تصمیم خود را در این خصوص بگیرند و قطعا نتایج این تصمیم توسط آیندگان قضاوت خواهد شد.

پس ورود به بورس را یکی از راه‌های اصلی جذب سرمایه می‌دانید؟

حتما، به دو دلیل می‌تواند راه جذب سرمایه باشد. یک اینکه از بورس از مسیر سلب حق تقدم سرمایه برای رشدشان جذب کنند و بخش دیگر که تاکید می‌کنم، سرمایه‌گذاران سنتی نگاه می‌کنند به کسانی که 10 سال پیش در این شرکت‌ها سرمایه‌گذاری کردند، آیا توانسته اند منابع مالی‌شان را آزاد کنند؟ در صورت پاسخ مثبت آنها هم علاقه‌مند می‌شوند که این کار را انجام دهند.

کسانی که سرمایه‌گذاری کردند و نتیجه خوبی دیدند، دیگر به اکوسیستم  وفادار می‌شوند و بعید است این آدم‌ها دوباره پولشان را بردارند، چون شیرینی آن را حس کردند و احتمالا پولشان را مجددا به شرکت‌های کوچک‌تر می‌برند تا دوباره تجربه موفق داشته باشند.

 

اسم شرکت‌های استارتاپی بسیار در رسانه‌ها شنیده می‌شود. شاید در نظر عمومی این تصور باشد که شرکت‌های خیلی ثروتمند و بزرگی هستند. در صورتی که ما خیلی کمتر درباره شرکت‌های معدن و فولاد که اتفاقا حجم عظیمی از اقتصاد را در دست دارند می‌شنویم. فکر می‌کنید این تمرکز از سمت رسانه‌‌ها یا شبکه‌های اجتماعی، در مسیر حرکت اکوسیستم، تاثیر منفی دارد یا مثبت؟

این چیزی است که ذات این صنعت است. این صنعت کانسومرساید است؛ یعنی با مصرف‌کننده در ارتباط است و وقتی درباره فولاد حرف می‌زنیم که فکر می‌کنم الان ارزش بازار آن ۲۶۰ هزار میلیارد تومان است، فروشش 67 هزار میلیارد تومان و سود خالصش 47 هزار میلیارد تومان که اعداد واقعا بزرگی است، ولی محصولش را به ۸۰ میلیون ایرانی نمی‌فروشد.

ولی صنعت کانسومر، در همه دنیا چون مردم ارتباط روزانه با آن دارند، در مراوده با آنها‌ست، حتی همراه اول و ایرانسل هم همین‌طور است. کانسومر برند اتفاقا یکی از ویژگی‌هایش این است که در ذهن مردم جاری باشد و تبدیل به برند می‌شوند. هیچ‌کدام از ما روزانه فولاد یا سنگ‌آهن مصرف نمی‌کنیم، جنس بیزینس‌ آنها همین است که افکار عمومی ذهنشان با این اسم‌ها آشنا باشد.

خیلی از بازیگران اصلی اکوسیستم جزو زیرمجموعه سرآوا هستند، به‌نظر شما این شرکت‌ها چه زمانی پتانسیل ورود به بورس را پیدا می‌کنند؟

من به‌ضرس قاطع می‌گویم که همین الان دوتا از شرکت‌های ما یعنی کافه‌بازار و دیجی‌کالا آمادگی ورود به بورس را دارند. از لحاظ فنی این دو شرکت، خیلی از شرکت‌هایی که الان در بازار بورس هستند، بهتر هستند و شاهد مثالش هم بازخوردهای هیات پذیرش فرابورس است. برای همین این شرکت‌ها حداقل آمادگی کامل برای تمام فاکتورهای فرابورس را دارند.

دو شرکت دیگر پورتفولیو هم الان ضرورت ندارد و از لحاظ ساختار سود و زیان باید به  نقطه مناسب برسند. بازار سرمایه ایران به‌خاطر مسئله تورم به سود خالص خیلی توجه می‌کند. این شرکت‌ها و صنعت‌ها خیلی مهم است که در این مسیر حواسشان به نرخ رشد باشد. برای همین باید در تعادلی بین رشد و سودآوری وارد بازار سرمایه شوند.

فکر می‌کنید شرکت‌های استارت‌آپی که برندینگ قوی‌تری نسبت به شرکت‌های حاضر در بورس دارند، چقدر در موفقیتشان تاثیر می‌گذارد؟

در تمام جهان، سرمایه‌گذارها یک تمایل و چسبندگی نسبت به شرکتی که خودشان مشتری آن هستند دارند. از نظر مصرف‌کننده این تصور وجود دارد که هرچقدر شرکت سود کند، در جیب من هم می‌رود. چون قبلا اگر یوزر فقط از خدماتشان استفاده می‌کرده الان خودش سرمایه‌گذار هم هست، پس این چسبندگی به پلتفرم را افزایش می‌دهد و یک نقطه برد-‌برد است. نکته بعدی جذب مخاطبان جدید برای بازار سرمایه است که به واسطه حضور این شرکت‌ها ایجاد می‌شود.

یکی از دفاع‌هایی که برای حضور پرسپولیس و استقلال به بورس دارند، همین است که این تیم‌ها ۳۰-۴۰ میلیون هوادار دارند و با ورود آنها به بازار سرمایه ما می‌توانیم هوادارانشان را هم به بازار سرمایه بیاوریم. یکی از راه‌های حمایت، سهامدار ‌شدن هواداران است و از این وجه بسیار خوب است. از زاویه دوم کسانی که یوزر آنها هستند حالا فرصت شده سهامدار هم باشند و ما آنها را در بازار سرمایه می‌آوریم.

فکر می‌کنید دو قطبی‌های فعلی فضای اکوسیستم که بین چند شرکت وجود دارد، به بازار بورس هم کشیده می‌شود؟

حتما این اتفاق می‌افتد. شرکتی که در بورس پذیرش می‌شود امکان تامین منابع خرد مالی توسط آن بیشتر می‌شود، پس رقیب دیگر هم تلاش می‌کند وارد بورس شود و این چیزی است که دولت و حاکمیت باید آن را بخواهند، چون شفافیت مالی ایجاد می‌کنند.

الان اگر پنج یا شش چشم مسائل مالی آنها را بررسی می‌کند، بعد از ورود به بورس پنجاه میلیون چشم آنها را بررسی می‌کند و این باعث شفافیت در مالیات می‌شود. مسئله دیگر پرفورمنس وایز است، یعنی شما وقتی وارد بورس می‌شوید چون وضعیت مالی خیلی شفاف می‌شود، فضای رقابت هم شفاف‌تر و سالم می‌شود.

ما در  یک سال اخیر خیلی درباره حمایت دولتی شنیدیم، آیا حضور این نوع از حمایت توسط دولت از اکوسیستم استارتاپی را مثبت می‌بینید؟

متاسفانه در اقتصادی که بخش بزرگ آن دولتی است، این اتفاق می‌افتد و بازیگران بازار وقتی دچار کسری منابع مالی می‌شوند، سمت یک بخش پولدار می‌روند که خود این اتفاق فسادزا‌ست، چون بخش پولدار به عامل توزیع رانت تبدیل می‌شود.

برای اینکه این اتفاق نیفتد، باید یک قالب حقوقی درست تشکیل شود؛ به‌عنوان سایلنت‌پارتنر باشند و در عملیات شرکت ورود نکنند. آنها مثلا باید 10  واحد پول بگذارند و کسی که به عنوان جنرال پارتنر یا متخصص این حوزه تعریف می‌شود باید خودش چند واحد پول بگذارد و چند واحد هم از صندوق نوآوری بگیرد. کسی که جنرال پارتنر است باید پول خودش را بگذارد تا ثابت کند فقط با پول دولتی ریسک نکرده و این مدل می‌تواند کار کند.

این تصور وجود دارد شتاب‌دهنده‌هایی که به سمت حمایت دولتی می‌روند، در حوزه‌هایی فعالیت می‌کنند که خوشایند دولت است. فکر می‌کنید این سوگیری از سمت شتاب‌دهنده و سرمایه‌گذارها باعث نمی‌شود که ما در یک سری حوزه‌ها دچار فقر و ضعف شویم؟

از دکتر یحیی تابش در برنامه پادکستی شنیده‌ام که می‌گفت قبلا یک مفهومی تحت عنوان اقتصاد دانش‌بنیان داشتیم، الان این مفهوم در غرب رشد کرده و تحت عنوان اقتصاد نوآوری یاد می‌شود. آنجا می‌گویند اگر یک نوآوری داشتید که بازار مصرفش کرد، آن نوآوری ارزشمند است. ولی اگر نتوانستید تجاریش کنید، به هیچ دردی نمی‌خورد. اتفاقی که شما می‌گویید به اینجا می‌رسد.

به یک حوزه‌هایی رفتند که اصلا نیاز بازار نبوده و در بهترین حالت پول حیف شده و من نمی‌گویم میل شده. اما بدترین حالت هم میل می‌شود. اگر نوآوری از نیاز به‌دست ‌آید باعث می‌شود پول در چرخه اقتصاد بچرخد. تسلا چرا تسلا شد، چون در غرب رسیدند به این نقطه که ما دیگر نباید سوخت فسیلی استفاده کنیم و لازم است سمت انرژی‌های تجدیدپذیر برویم، چون نیاز ایجاد شد، تسلا قد علم کرد و به نیاز پاسخ درست داد. اگر نیاز نباشد و ما پول تزریق کنیم، بهترین و بدترین حالتش را به شما گفتم که در نتیجه تفاوت چندانی با هم ندارند.

در ایران شاید برای تسلا ساختن، ‌فرهنگ و دغدغه‌ای وجود نداشته باشد، اما مسئله‌های جدی دیگری وجود دارد. ما در حوزه محیط زیست هیچ اتفاق مثبت و مهمی ندیدیم، در صورتی که مسئله وجود دارد، آیا حمایت از این حوزه‌ها، بدون اقتصادی بودن طرح هم غلط است؟

من از حمایت بدون چشم‌انداز، حداقل در ایران تجربه‌ خوبی ندیدم و در جاهای مختلف دنیا اگر دولت سوبسید می‌دهد، چیزی است که 10 سال بعد اقتصاد به آن نیاز دارد، مثلا فرض کنیم ما رسیدیم به نقطه‌ای که ربات‌ها تا سال بعد باید در زندگی مردم ایفای نقش کنند، اما هیچ سرمایه‌گذاری حاضر نیست در ربات سرمایه‌گذاری کند، دولت خردمند این کار را انجام ‌می‌دهد اما این یک برنامه‌ای برای آن دارد.

ما سال‌ها‌ست که به شرکت‌های خودروسازی سوبسیدهای فراوان می‌دهیم ولی خروجی آن ناقص با خودروی ناقص‌تر است و هنوز هم به این سوبسید ادامه می‌دهند، این یک کلمه است که اشتباه استفاده می‌شود. هر وقت کشور برنامه 10 ساله داشت و از نظر اقتصادی سالم بود، دولت برای رسیدن به اهداف بلند‌مدت سوبسید بدهد، اما  دولت ما سالی ۲۰۰ الی 250 هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد.

اگر نگاهی به تاریخ اکوسیستم استارتاپی ایران داشته باشیم، شرکت‌هایی را می‌توانیم به‌عنوان استارتاپ بزرگ نام ببریم که حداقل ۸-۹ سال از عمرشان می‌گذرد و ۵ سال اخیر هم ما شاهد زایش استارتاپ جدیدی نبوده‌ایم. آیا انتظار می‌رود در سال جدید یا سال‌های بعد نظاره‌گر ظهور استارتاپ‌های بزرگ جدید باشیم؟

اگر برگردیم به صحبت‌های اولیه و اجازه دهیم داستان‌های موفقیت شکل بگیرد، بله این اتفاق می‌افتد، اما اگر راه را ببندیم خیر.

مثل همان اتفاق راجع به جلوگیری از فرار مغزها، گفتیم دانشگاه‌ها را توسعه دهیم تا جوانان بمانند. اما نتوانستیم دانشگاه‌ها را به لحاظ کیفی توسعه دهیم و رفتند، یا سوشال نتورک‌ها را بستیم تا مردم از سوشال نتورک داخلی استفاده کنند، اما دوباره مردم از طریق فیلترشکن، سوشال نتورک‌های خارجی را استفاده کردند. همه چیز بستگی به ما دارد که بخواهیم این اتفاق بیفتد یا خیر.

علی فیاض بخش

در سال ۹۹ و به واسطه کرونا یک سری کسب و کار در حوزه سلامت و آموزش رشد داشته‌اند و مشتریان خودشان را پیدا کرده‌اند. آیا بعد از دوران پاندمی این کسب‌و‌کارهایی که شکل گرفتند، می‌توانند پایدار بمانند؟

به‌نظرم در یک مقطع کوتاهی نرخ رشدشان کم می‌شود. به جهت اینکه در این دوران خیلی‌ها با اجبار از این سرویس‌ها استفاده کرده‌اند و بعد پاندمی اجبار وجود ندارد. مورد دوم اینکه مردم وقتی از فضایی، مدت طولانی دور بوده‌اند، دوست دارند به آن فضا برگردند.

شاید ۵-۶ ماه بعد از کرونا نرخ رشد فعلی نباشد، اما دوباره شرایط‌شان مثل قبل می‌شود. اگر ما توانسته باشیم برای کسی که همیشه حضوری خرید می‌کرده با خرید آنلاین تجربه خوبی ایجاد کنیم، قطعا دوباره از سرویس استفاده می‌کند.

در سال ۹۹ به‌نظر می‌رسد در لایه اول اکوسیستم اتفاق جدیدی رخ نداده و ایده‌ها جدید نیست و کارها هم جذاب نیست، انگار نسل سوم استارتاپی به‌جای ساختن نسل سوم ‌سعی می‌کنند از نسل یک و دو کپی کنند، به‌نظر شما این خطرناک و زنگ خطر نیست؟

نه من زنگ خطر نمی‌دانم، دوباره تاکید می‌کنم که نسل اول و دوم ما باید به لکوموتیوهای قوی تبدیل شوند که خودشان به نسل سوم قوی نیاز پیدا کنند، چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ کوچینگ و منتورشیپ آنها را خودشان رشد دهند. یکی از مشکلاتی که نسل3 دارد، این است که بنیانگذاران و کسانی که دانش این مسیر را دارند، هنوز در بیزینس‌های خودشان درگیرند و فرصت انتقال دانش را پیدا نکردند.

شاید ۵ تا ۱۰ سال بعد مثل اتفاقی که در غرب افتاده رخ دهد، شما می‌بینید کسانی که الان مشاوره می‌دهند همان کارآفرینان موفق هستند که فرصت انتقال دانش پیدا کردند. مدت اخیر جف بزوس از مدیرعاملی انصراف داد و حالا فرصت دارد و درگیر بیزینس رومزه نیست، این یک سیر طبیعی است. اما اگر فرصت و بستر را ایجاد نکنیم که نسل قبلی، فراغ بال پیدا کنند، نسل3 به‌وجود نخواهد آمد.

ما خلا منتور و کوچ داریم. کتاب فیلسوفی در تعمیرگاه جمله بسیار زیبایی دارد که می‌گوید: «فهمیدن با دست‌های روغنی و نه با دست‌های جوهری». ما آدم‌هایی با دست جوهری زیاد داریم، اما با دست روغنی  بسیار اندک و مسئله آدم‌هایی هستند که تجربه دارند.

در مجموع سال‌۹۹ را برای اکوسیستم استارتاپی ایران چطور ارزیابی می‌کنید؟

سال بسیار سخت ولی بسیار پردرس. به شخصه درس‌های زیادی از این سال گرفتم. آدم در روزهای سخت همراهانش را می‌شناسد، درس‌های خیلی زیادی برای من داشت، در روزهای سخت تیم‌هایی دوام آوردند که با همدلی توانستند با هم کار کنند و این درس بسیار بزرگی بود.

سال ۱۴۰۰ را روشن می‌بینید؟

من همیشه خوش‌بین هستم و به قول معروف: «دردی که تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند». کسانی که در سال ‌۹۹ کشته نشدند، پس شکست‌ نخوردند، انگیزه آنها از بین نرفته و سال ۱۴۰۰ برای آنها خیلی روشن‌تر است.

سرآوا در سال ‌۹۹ خیلی از نظر سرمایه‌گذاری کم‌کار بوده، آیا سال آینده برنامه‌ای برای توانمند‌سازی یا سرمایه‌گذاری دارد؟

سرآوا بعد از ۹-۱۰ سال فعالیت، وظیفه‌اش این است که برای سرمایه‌گذارانش نقدشوندگی ایجاد کند، بنابراین عدم تمرکز است که آدم چند کار کند. سرمایه‌گذاری و ایجاد نقدشوندگی به‌زعم من گرفتن دو خرگوش با هم است، بنابراین تمام تمرکزمان بر نقدشوندگی است و پس از این سرمایه‌گذاری‌هایی در راستای لکوموتیوها انجام می‌دهیم که خلق ارزش جدید باشد، اما هر دو را هم‌زمان انجام نمی‌دهیم.

شما تجربه‌های موفق داشتید. به‌عنوان انتقال تجربه به سرمایه‌گذاران برنامه‌ای برای آنها دارید؟

فهم من از انتقال دانش برگزاری کلاس نیست، به‌نظرم باید دیالوگ برقرار شود نه مونولوگ. باید تجربیات‌مان را با هم به اشتراک بگذاریم و از قبیل کارهایی بود که شنبه انجام می‌داد و به‌خاطر پاندمی قطع شد. بنابراین من موافق نیستم که مثلا سرآوا دوره برگزار کند، چون تبدیل به مونولوگ می‌شود و از مونولوگ هم چیزی حاصل نمی‌شود.

شاید بخشی از این اشتباه را ما کردیم که زمینه یک فضای ذهنی را فراهم کردیم که دو بازیگر در اکوسیستم هستند که قصد انحصار دارند. اما واقعیت این است که کسی در بازار دنبال انحصار نیست، بلکه همه به دنبال بهتر شدن هستند.

شاید بزرگ‌ترین کاری که می‌خواهم بکنم این است که همدلی بین همه اکوسیستم ایجاد شود تا بدانیم ما هم یکی از سی‌مرغیم و اگر کنار هم نباشیم به قله قاف نمی‌رسیم. اگر شنبه بتواند کمک کند که این همدلی اکوسیستم شکل بگیرد، به‌نظرم بزرگ‌ترین کمکی است که مجموعه شما به ما کرده است.

 

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *