حالا برای فعالان بخشی از اکوسیستم استارتاپی کشور – هرچند بخشی کوچک از یک اکوسیستم کوچک باشند- سوال اساسی این است که در چه حوزههایی فعالیت کنند، روابط و مناسباتشان با بانکها را چطور تنظیم کنند و از آن مهمتر از کجا و با چه تضمینهایی سرمایه جذب کنند؟
وقتی صحبت از حمایت و جذب سرمایه میشود، تجارب جهانی و توصیههای کارشناسی نشان میدهد که فینتکها میتوانند روی کمک بانکها حساب ویژهای باز کنند. اما سرشاخشدنهای فینتکها با بانکها در دوره جنینی (اگر اصولا قائل به این باشیم که این دوره تمام شده است!) باعث شده تا هم سوءظن بانکیها به تازهواردهای بازارهای مالی کماکان بیش از اندازهای باشد که بتوان آنها را سر میز مذاکرات سرمایهگذاری و سرمایهپذیری دید و هم ضعف قوانین بانکداری فشل و کند کشور و ناشفافیت سنتی این حوزه از سوی دیگر باعث شده تا آب این رقبای نابرابر به یک جوی نرود. حداقل فعلا که چنین است؛ هرچند نشانههای امیدوارکننده هم کم نیستند. چراکه بانکها نیازمند و محتاج فناوریهای مالی تازه و محصولات و خدمات فناورانه مشتریپسند برای بقا در بازارهای شکننده مالی داخلی هستند و در راه تامین چنین نیازی چه کسی بهتر از فینتکیها. اما مسئله وقتی به اینجا میرسد بیش از آنکه بتوان امیدوار به رسیدن به یک نتیجه مطلوب بود، گام در تاریکی پیچیدگی تصمیمگیریهای دولتی و شبهدولتی میگذارد. چراکه مسئله تبدیل به یک چالش تازه میشود: فینتکداری بانکها در برابر سرمایهگذاری بانکها روی فینتکها.
اگرچه بسیاری از بانکهای داخلی با راهاندازی دپارتمانها و مراکز نوآوری تلاش دارند از قافله خوش آبورنگ فناورانه نظام بانکی عقب نمانند، اما آنچه تاکنون از چنین مراکزی بیرون آمده چندان چنگی به دل نزده است. اگر معدود برنامهها و سوابق بانکها در این حوزه از جمله تجربه موفق بانک پاسارگاد در راهاندازی فناپ و محصولات و خدمات و زیرساختهایی که از این مرکز نصیبش شده را کنار بگذاریم، عملا مراکزی نوآوری بانکهای داخلی جز یک ویترین برای پز دادن بابت پوستههای تکنولوژیک و یا گزارشهای غیرکاربردی به مدیران بالادستی چیزی در چنته ندارند. حال سوال اساسی و کلیدی این است که در چنین شرایطی چرا بانکها دست یاری دوطرفه به سوی فینتکهای نیازمند یاری دراز نمیکنند. چرا با دستگیری از فینتکهای مرتبط با نیازهایشان، هم آنها را از رخوت و کندیای که دچارش شدهاند نجات نمیدهند و هم خودشان را از دردسرهای راهاندازیهایی که با روح و ذات سنتی آنها سازگار نیست، خلاص نمیکنند؟!
به نظر میرسد فینتک ایرانی نه آنطور که بدبینها و منتقدها ادعا میکنند، در حد هیچ باقی مانده و نه آنطور که برخی از فعالان و استارتاپدارهای هیجانزده میگویند، در قدوقواره همتایان خارجی خود رشد کردهاند. واقعیت فینتک وطنی نه درخت سحرانگیز لوبیاست که فینتکیها را به رویای ابرها و آسمانها ببرد و نه یک زمین لمیزرع بیحاصل که چیزی از آن عاید کسی نشود. فینتک ایرانی، یک نهال نیازمند مراقبت و جوان است که اگر آبی پای آن ریخته شود، این امید وجود دارد که در سالهای آتی باری دهد. آبی که بانکها با ذخایر انباشته و نقدینگیهایی که مجال و میدانی برای سرمایهگذاری آنها پیدا نمیشود، یکی از گزینههای نسبتا قابلاعتنا میتواند همین فینتکها باشد. هرچند باید تاکید کرد نسبتا قابلاعتنا و امیدوارکننده، چون هرچه باشد فینتکها، استارتاپاند و استارتاپها نافشان را با شکست بریدهاند.