بیشتر از خیلی از آدمهای موفق اطرافتان کار میکنید. فوتوفن کار کردن را بلدید، دانشش را دارید و به اندازه کافی باانگیزه هستید، اما هر چه میدوید، به هدفتان نمیرسید. نکند شما هم با این اشتباهات درگیرید؟
- میخواهید چند نفر باشید
هدف هر کسی که موفقیتی به دست میآورد، هدف شما هم هست. مهم نیست حوزههای مختلفی که برای موفقشدن و کسب درآمد سراغشان میروید، چقدر با هم متفاوت است، برای شما مهم این است که به اندازه «همه» آدمهای اطرافتان موفق باشید.
- چه اتفاقی میافتد؟
از این شاخه به آن شاخه پریدنها و برداشتن چند هندوانه با یک دست، دلیل جاماندنتان از همان آدمهای موفق اطرافتان است. در واقع شما هیچ هدف روشنی ندارید، بلکه تنها میخواهید شبیه آدمهایی باشید که آرزوها، مهارتها و تواناییهای متفاوتی با شما دارند.
- حسابدار خوبی نیستید
خوب کار میکنید، درآمد خوبی هم دارید، اما کار امروزتان زندگی شما را تغییر نداده. شما برای گسترش کسبوکارتان مدام از جیب خرج میکنید و نمیدانید چرا این همه تلاش، شرایط اقتصادی کار و زندگی شما را بهتر نمیکند.
- چه اتفاقی میافتد؟
بزرگترین مشکل شما، تعیینکردن هزینه تمامشده کارهاست. شما میدانید برای خرید محصولات یا مواد اولیه چقدر خرج کردهاید، اما فرمول مشخصی برای محاسبه هزینههای جانبی و البته هزینه وقتی که شما و همکارانتان برای آن کار صرف کردهاید، ندارید.
- خاک کار را نمیخورید
از نظر شما کسبوکار موفق، کاری است که بزرگ شروع شود و از همان ابتدا چشم همه را خیره کند. شما پیش از واردشدن به میدان، تیم بزرگی را گرد هم آوردهاید و معتقدید خدمات و محصولاتتان از همان ابتدا، باید توانایی رقابت با کسبوکارهای بزرگ در این حوزه را داشته باشد.
- چه اتفاقی میافتد؟
آدمهای زیادی که درگیر کار کوچک شما شدهاند، به جای به پیش راندن کسبوکارتان، شما را به عقب هل میدهند. از طرف دیگر، شما بیشتر از نیاز امروزتان مواد اولیه و محصول خریداری میکنید و بیآنکه فرمول شفافی برای تخصیص درآمدها به سود، هزینه تولید و سرمایه کار داشته باشید، هرچه به دست میآورید را برای گسترش سریعتر از موعد کارهایتان صرف میکنید.
- میخواهید همه رویاهایتان محقق شود
شما آرزوی به راه انداختن یک کسبوکار بزرگ را داشتهاید. پس چرا باید به کار کوچک خانگی راضی شوید؟ شما میخواستید یک تولیدی بزرگ لباس داشته باشید پس چرا باید به دوختن پیراهن بچگانه در یک کارگاه 10 متری اکتفا کنید؟ شما میانهای با مرحله به مرحله پیش رفتن ندارید و فکر می کنید آرزویی که خرد و کوچک شود، دیگر همان رویایی نیست که حاضر بودید بهخاطر رسیدن به آن تلاش کنید. شما عاشق کوک زدن پارچهها و خلق ایدهها نیستید، شما عاشق قرار گرفتن در جایگاه مدیری بزرگ و بیرقیب هستید که وقت آمدنش همه حیرتزده به او خیره میشوند.
- چه اتفاقی میافتد؟
بیتجربه و شکستنخورده واردشدن به کارهای بزرگ، شما را از موفقیت دور میکند و از طرف دیگر، عاشق خیرهکردن چشم دیگران بودن، به جای در رویای انجام یک کار بودن، سد راه شما میشود. وقتی تعامل با مشتریان معدود و ارائه محصولات محدود را امتحان نکردهاید، نمیتوانید پاسخگوی گروه گستردهای از مشتریان با سلایق و روحیات متفاوت باشید و به جای جان به در بردن از شکستهای کوچک و قابل جبران، خود را در معرض بحرانهای بزرگی که عبور از آنها هنوز در توانتان نیست، قرار میدهید.